طعم تلخ فقر؛ چال خوابی دخترکان معصوم زابلی + عکس

گروه اجتماعی الف،   3961215135 ۲۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱۹ تکراری یا غیرقابل انتشار

فصل درس و مدرسه امسال برای «یگانه» و «حنانه» با رنج و اندوه همراه بود. پیش‌تر که صحبت از ماه مهر و مدرسه و نشستن روی نیمکت کلاس درس به میان می‌آمد، چهره‌های‌شان می‌شکفت و شوق مهر وجودشان را می‌انباشت..

اما امسال خبری از این ذوق و شوق نبود. دست‌های خالی پدر و آوارگی و بی‌خانمانی‌شان و به‌دنبالش نگاه‌های سنگین و کنایه‌های بچه‌های مدرسه، ریشه هر ذوقی را در وجودشان خشکانده بود. بچه‌هایی که شاهد زباله گردی پدر این دو دختر بودند و سرافکندگی ناشی از  کلوخ نشینی و چال خوابی شان، باعث شد تا از مدرسه روگردان باشند و هر روز با حسرت مدرسه رفتن بچه‌ها را تماشا کنند.

حالا چند ماهی است که زندگی آنها با چال خوابی همراه شده است، چاله‌ای که چاردیواری خانه‌شان شده و تنها به اندازه نشستن جا دارد؛ این تصویری است که این روزها در تقاطع خیابان کارگر و هامون در شهر زابل به چشم می‌خورد. زمین بایری در حصار تیغه‌های نیم بند آجری حالا مامن غیر ایمن خانواده‌ای چهار نفره است که با کندن یک چاله به‌عنوان خانه[!] در شرایطی غیرانسانی به اصطلاح زندگی می‌کنند. چاله‌ای که کمتر از یک قبر نیست و تنها می‌توان شب را نشسته در آن به صبح رساند. دو دختر این خانواده امسال از تحصیل محروم مانده‌اند. یگانه با وجود آنکه تا کلاس سوم ابتدایی درس خوانده است اما به ناچار با ترک مدرسه این روزها همسایه خاک و سنگ و آجر شده است. پدر هر روز در میان زباله‌های شهر با جمع‌آوری ضایعات به‌ دنبال لقمه نانی است. چهره معصوم یگانه و حنانه را می‌توان از پشت صورت آفتاب سوخته آنها بخوبی حس کرد. داشتن سقفی بالای سر تنها آرزویی است که یگانه با بغض آن را بیان می‌کند. می‌گوید، از اینکه شب‌ها مجبوریم در این چاله و میان خاک‌ها بخوابیم غصه می‌خورم. من دیگر ترسی از مرگ و قبر ندارم زیرا در این روزها آن را همراه خواهر کوچکم و پدر و مادرم تجربه می‌کنیم. حرف‌های یگانه بغض را در گلو می‌شکند! و تو را به فکر وامی دارد که زندگی در این چال حق این دو فرشته نیست.
 

طعم تلخ فقر
10 بهار را پشت سر گذاشته است اما بخوبی معنی فقر را می‌داند. سفره خالی و سرپناهی که هیچ شباهتی به‌خانه ندارد تصویری است که هر روز برای او تکرار می‌شود. ماه مهر امسال برای او معنایی نداشت. باید ترک تحصیل می‌کرد تا پدر بیشتر از این شرمنده نباشد. هنوز هم کیف مدرسه‌اش را هر جا که می‌رود با خودش می‌برد. وقتی می‌خواهد از آرزوهایش برای من بگوید اشاره‌ای به داشتن اسباب‌بازی یا غذا و لباس نمی‌کند و تنها خواسته‌اش سرپناهی است تا بتواند برای یک بار هم که شده پاهایش را براحتی دراز کند. یگانه با همان زبان کودکانه‌اش از رنجی گفت که چند ماهی است همراه خواهر و پدر و مادرش تحمل می‌کند. ما  در روستای ده کوه در اطراف کوه خواجه زندگی می‌کردیم. پدر کارگر میدان تره بار بود و ما هم در یک خانه روستایی مستاجر بودیم. زندگی با سختی می‌گذشت اما به هر حال سپری می‌شد. دختر اول خانواده بودم و بخوبی می‌فهمیدم که پدر با وجود کار زیاد درآمد زیادی ندارد. هفت ساله که شدم برای تحصیل به مدرسه روستایی که با ما فاصله زیادی داشت می‌رفتم، اما شوق و ذوق درس و مدرسه باعث می‌شد تا متوجه دور بودن مسافت نشوم. ما مستاجر بودیم و پدر به سختی کرایه هر ماه را تامین می‌کرد. پدر تلاش می‌کرد در قطعه زمین کوچکی که خارج از روستا داشت خانه‌ای بسازد تا ما هم طعم شیرین داشتن خانه را بچشیم و برای تامین هزینه‌های ساخت این خانه مجبور شد ماشین را بفروشد اما کسی که این ماشین را خرید کلاهبرداری کرد و به این ترتیب ما آواره شدیم. صاحبخانه‌ای که ما در آنجا مستاجر بودیم خانه را فروخت و  ما باید آنجا را خالی می‌کردیم. پدر بیکار شده بود و از طرف دیگر کسی را هم نداشتیم کمک کند و به ناچار از این خانه بیرون آمدیم.

یگانه در حالی که بغض گلویش را می‌فشرد، ادامه داد: امسال دیگر خانه‌ای نداشتیم و من هم نتوانستم به مدرسه بروم. خیلی برایم سخت بود وقتی می‌دیدم همکلاسی‌ها لبخند به لب به مدرسه می‌روند و من نمی‌توانم به مدرسه بروم. وقتی از آن خانه بیرون آمدیم تا مدتی آواره بودیم، در شهر زابل جایی برای زندگی نداشتیم. پدر این زمین را که اطراف آن با آجر پوشانده شده است  پیدا کرد. در بخشی از این زمین که ماسه و خاک ریخته شده است چاله‌ای حفر کرد و با پارچه‌های کهنه روی آن را پوشاند. بیش از 50 روز است که در اینجا زندگی می‌کنیم. فضای این چاله به‌ اندازه‌ای است که تنها می‌توانیم کنار هم بنشینم و تا صبح باید نشسته بخوابیم. پدر در این مدت در میان زباله‌ها ضایعات جمع‌آوری می‌کند و من و خواهرم با سطل به‌ دنبال پیدا کردن آب می‌رویم. چند بار مخفیانه جلوی در مدرسه رفتم و بچه‌ها را در حال بازی در حیاط مدرسه تماشا کردم. چند بار آنها با طعنه به من گفتند که پدرت را در حالی که در میان زباله‌ها دنبال ضایعات بود دیده‌ایم. از شنیدن این حرف‌ها ناراحت می‌شوم. تنها آرزوی من این است که خانه‌ای داشته باشیم و من با خیال آسوده بتوانم یک شب آسوده بخوابم. حنانه امسال باید در کلاس اول ابتدایی درس می‌خواند. علاقه زیادی به درس دارد و همیشه از من درباره مدرسه سوال می‌کند ولی او هم مثل من نتوانست امسال به‌ مدرسه برود. هفته‌هاست که حمام نرفتیم و در اینجا خبری از سرویس بهداشتی نیست. دلم برای مادرم می‌سوزد که تنها فکرش این است که چیزی تهیه کند تا تحت عنوان غذا به ما بدهد. ‌ای‌کاش این روزهای تلخ و سیاه ما هم پایانی داشت تا معنی واقعی زندگی را می‌چشیدیم.

رنج زندگی در یک چال، آن هم در زمینی بایر در مرکز شهر زابل ذوق مدرسه را در وجود یگانه و حنّانه خشکانده است «چال خوابی» دخترکان معصوم زابلی

شب‌های تاریک
دیدن چهره آفتاب‌سوخته و رنگ‌پریده بچه‌ها برای یک پدر بسیار سخت و دشوار است. می‌گوید در شهر زابل غریب است اما چرا یک ایرانی باید در جمع مردم کشورش غریب باشد. علی معصومی 36 بهار را پشت سر گذاشته است اما چهره‌اش حکایت از سال‌ها درد و رنج دارد. کارگر میدان تره‌بار بود اما دستمزد پایین و بیماری اجازه کار کردن به او نداد. می‌گوید از اینکه نتوانستم بچه‌هایم را در مدرسه ثبت‌نام کنم شرمنده آنها هستم. سال‌ها در یک خانه روستایی اجاره‌ای زندگی می‌کردیم و 30 هزار تومان کرایه می‌دادیم. همه تلاش من این بود که بتوانم سرپناهی برای خودمان درست کنم اما همه سرمایه‌ام ماشین وانتی بود که با آن کار می‌کردم و مجبور شدم بفروشم. متاسفانه کسی که ماشین را از من خرید کلاهبردار بود و همه پول‌هایم بر باد رفت. خانه‌ای که می‌خواستم بسازم در یک روستا بود و مجبور شدیم آن را نیمه کاره رها کنیم. دیگر جایی برای زندگی نداشتیم و آواره خیابان‌ها شدیم. به خاطر دو دختر خردسالم نمی‌توانستیم شب‌ها در خیابان بخوابیم و به ناچار به اینجا آمدیم. در میان پشته‌ای از خاک این چاله را حفر کردم تا دست‌کم از سرمای استخوان‌سوز نلرزیم و کمی در امان بمانیم. اینجا مثل یک قبر می‌ماند و فشار آن کمتر از فشار قبر نیست. متاسفانه هیچ ارگانی از ما حمایت نمی‌کند و به همسرم می‌گویند یا باید از شوهرت طلاق بگیری و سرپرست خانواده شوی یا شوهرت باید مرده باشد که بتوانیم به شما کمک کنیم. در اینجا خبری از کشاورزی نیست و مردم روستاها به‌ دلیل کم آبی زمین و خانه‌هایشان را می‌فروشند و به شهر می‌روند و به همین دلیل هیچ کشاورزی کارگر نمی‌خواهد. برای تامین پول غذا هر روز ضایعات جمع‌آوری می‌کنم و می‌فروشم. زندگی در این شرایط برای ما سخت است و به ناچار در این چاله زندگی می‌کنیم. صاحب این زمین نیز چند بار با اعتراض از ما خواسته است که از اینجا برویم اما  کجا می‌توانیم برویم. نوروز امسال برای ما رنگ و بویی ندارد و‌ای کاش می‌شد که بیشتر از این شرمنده یگانه و حنانه نباشم.

منبع:ایران

دیدگاه کاربران

پرهام۲۶۶۶۱۱۱۲:۲۲:۵۲ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
حق اینها در حلقوم افرادی است که میلیاردها توان چپاول می کنند اما راحت می چرخند. بترسید از خشم خدا و انتقام این بچه ها
ناشناس۲۶۶۶۴۸۱۲:۴۹:۳۹ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
شرمندگی برای مسئولین هست
ناشناس۲۶۶۷۱۱۱۳:۳۰:۱۷ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
خانم مولاوردی که از دختر کشف حجاب کرده حمایت می کنی ایا برای این دخترکان معصوم جوابی در پیشگاه خدا داری؟
ناشناس۲۶۶۷۷۲۱۴:۰۶:۴۷ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
کمیته امداد کجایی ؟دلیل تاسیس و کارت چیست؟
ناشناس۲۶۶۷۹۸۱۴:۲۰:۳۳ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
متاسفانه ژن خوب ندارند و حقی ندارند.
ناشناس۲۶۶۸۳۷۱۴:۴۲:۳۶ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
جامعه بی طبقه توحیدی اینها همش شایعس
ناشناس۲۶۶۹۱۳۱۵:۱۰:۵۹ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
خدایا خودت به اینگونه خانواده ها کمک کن
ناشناس۲۶۶۹۱۵۱۵:۱۲:۱۶ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
کلاهتان را بالاتر بگذارید مسئولین عزیز
ناشناس۲۶۷۲۵۹۲۰:۳۷:۲۷ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
هزاران بار احسنت !
ناشناس۲۶۷۰۱۵۱۶:۱۳:۴۷ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
قابل توجه کمیته امداد و ....
محمد۲۶۷۰۸۹۱۷:۱۲:۵۴ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
کاش راهی برای کمک کردن راهنمایی می کردید.
مرتضی۲۶۷۱۴۸۱۸:۱۰:۱۱ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
شماره حساب برای واریز کمک؟
ناشناس۲۶۷۱۶۱۱۸:۱۸:۲۳ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
در کجا بودیم به کجا رسیدیم شبیه این بچه ها در مدارس بهداشت و تغذیه رایگان داشتند
علی۲۶۷۲۳۷۲۰:۱۱:۴۷ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. اول کشور را درست کنید بعد به فکر دیگران باشید
ناشناس۲۶۷۲۷۷۲۰:۵۷:۴۰ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
حاشا به غیرت زابلی های عزیز،یعنی یه نفر تو اون شهر نیست که به این طفلان معصوم کمک کنه!
ناشناس۲۶۷۳۵۳۲۲:۲۴:۳۸ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
ما رکورد زدیم
شهرام۲۶۷۳۷۴۲۳:۱۰:۰۱ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
ایا در ان شهر کسی نیست به داد انها برسد مگه رهن یک باب خانه کوچک چقدر هزینه داره
مهدی۲۶۷۴۰۵۲۳:۵۱:۱۰ ۱۳۹۶/۱۲/۱۵
حداقل یه شماره حساب اعلام میکردید.
علی۲۶۷۴۷۵۰۱:۵۱:۱۱ ۱۳۹۶/۱۲/۱۶
به جای حرف های سیاسی و کامنت های نیش دار بهشون کمک کنیم همه مقصر هستیم چه مردم چه مسئولین نحوه کمک بهشون چطور هستش !؟
ناشناس۲۶۷۴۸۰۰۲:۰۳:۲۶ ۱۳۹۶/۱۲/۱۶
سلام میشه لطف راهی برای کمک کردن به این عزیزان ارائه کنید. شماره تماسی، حسابی، آدرسی چیزی که بشود کمک کرد.
yektanetتریبونخرید ارز دیجیتال از والکس

پربحث‌های هفته

  1. تصاویری از اجرای طرح عفاف و حجاب در تهران

  2. طرح عفاف و حجاب از امروز در تهران

  3. ۳۲ هزار مجوز استخدام فرزندان شهدا و ایثارگران اخذ شد

  4. این صدای اقتدار ایران است ...

  5. تنبیه متجاوز آغاز شد /حمله موشکی و پهپادی ایران به اسراییل

  6. نظر باباطاهر عریان درباره دلار !

  7. وحدت ملی با وعده صادق

  8. آنچه اسرائیل در مورد "وعده صادق" نمی گوید

  9. استخوانی در گلوی اسرائیل!

  10. دومین روز بزرگ تاریخ معاصر ایران

  11. کمی دیر نیست؟

  12. هیات علمی یا کارخانه چاپ مقاله !

  13. اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه در خصوص حمایت از رژیم صهیونیستی در فضای مجازی

  14. «برجام» در موزه تاریخ ؟!

  15. باهنر: نباید به اندازه تورم حقوق ها افزایش یابد/ ۹۰ درصد منتخبان وظایف مجلس را نمی‌دانند

  16. ۲ دلیل برای تشدید "گرانی" در ایران

  17. موجرانی که اجاره بهای زیادی بگیرند، جریمه می‌شوند

  18. حمایت افکار عمومی ایران از حمله به اسرائیل

  19. گانتس: زمان، مکان و شیوه پاسخ به ایران را خودمان تعیین می‌کنیم

  20. خاتمی: پاسخ ايران به جنايت اسرائيل مدبّرانه، شجاعانه، منطقی و قانونی بود

  21. هیچ گاه اعتراف نمی کند، چون...

  22. منظور: افزایش دائم دستمزدها به ‌رفاه مردم کمک نمی‌کند

  23. اسراییل چه باید بکند؟ 

  24. بهادری جهرمی: احیای دریاچه ارومیه با برنامه‌ریزی دولت رخ داد

  25. سردار حاجی زاده با تسلیحات قدیمی و حداقلی به اسرائیل حمله کردیم /از موشک های هایپرسونیک ۲ استفاده نشد

آخرین عناوین