به گزارش ایسنا، سید عبدالجواد موسوی در یادداشتی نوشت:
آن بیست و چهار میلیون نه امروز که خیلی زودتر از این حرفها یعنی درست چندماه پس از انتخاب روحانی در سال ۹۶از او ناامید شدند و دریافتند از مردی که برگزیدهاند کار چندان خاصی برنمی آید. هرچند بسیاری از آنها اگر تاریخ به عقب برمی گشت بازهم به روحانی رای میدادند چرا که فهمیده بودند سیاست عرصه تحقق آروزها و آرمانهای بلند نیست. چرا که میدانستند امکان دیگری پیش رویشان ندارند اما به هرحال توقعشان از نماینده منتخبشان بیشتر از این حرفها بود و حق هم با آنها بود. حسن روحانی به عهدش وفا نکرد اما خطای بزرگ ترش این بود که از محدودیتها و معذوریت هایش با مردم سخن نگفت. قطعا از سر مصلحت اما این مصلحت اندیشی حاصلش سرخوردگی دست کم بیست و چهار میلیون نفر بود. بگذریم. از این گلایهها که گرهی از کار کسی نخواهد گشود بگذریم و برگردیم به ماجرای ردصلاحیت. طبق معمول تندروها و خودارزشیها شروع کردند به هلهله و دست افشانی و حتی بعضی سخن از محاکمه روحانی به میان آوردند. آرزویی که از همان روزهای اول ریاست جمهوری روحانی در دل میپروراندند. اصولا این جماعت عشق و علاقه عجیبی به محاکمه کسانی دارند که مردم به آنها اقبال نشان میدهند. فرق نمیکند این آدم سیاستمدار باشد یا یک مجری تلویزیونی. آدمی که مردم به او توجه نشان میدهند باید محاکمه شود. شاید به این دلیل که نمیتوانند مستقیم سراغ تک تک مردم بروند دلشان میخواهد دق دلیشان را سر نماینده مردم خالی کنند. نمیدانم. به هرحال پدیدهای است که میتواند مورد توجه روانکاوان و روانپزشکان قرار بگیرد.
اما جدای از این تعداد پدیده قابل مطالعه من این خوشحالی را خیلی درک نمیکنم. یعنی فکر میکنم این جماعت اگر اندکی عقل میداشتند باید از این فضای رخوت و راکد سیاسی میترسیدند. خوشحالی برای افتادن رقیب زمانی معنا دارد که حقیقتا رقابتی وجود داشته باشد و مسابقهای. مشکل دوستان این است که فکر میکنند فروافتادن رقبایشان منجر به اعتلای آنها خواهد شد. نخیر، نخواهد شد. این مردم از اصل سیاست و سیاست ورزی روی گردان شدهاند و نه از یک شخص و یک جناح.
زمانی آقای حداد عادل صراحتا میگفت دلسردی مردم برای ما اصولگراها یک سرمایه است. جدای از این که این نگاه چه مقدار اخلاقی و انسانی و اسلامی است باید گفت برخلاف نظر ایشان این بار سرخوردگی مردم صرفا سرخوردگی از اصلاح طلب و معتدل و این حرفها نیست. اگر فهم دوستان از سیاست کمی فراتر از این بازیها و منافع فردی و حزبی بود به جای جشن گرفتن و پایکوبی باید از این بیخیالی و بیاعتنایی مردم به ردصلاحیت رقبایشان میترسیدند. همان وقتی که عدهای توی خیابان شعار اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا سر دادند نوشتم که این شعار را جدی بگیرید. خوش خیالانه گفتند این عده معدود رگ و ریشه سیاسی ندارند و معلوم نیست به تحریک چه کسانی به خیابان ریختهاند. حالا بفرمایید و از میوه خوش خیالیتان تناول بفرمایید. بله، برای مردم هیچ اهمیتی ندارد که فلان اصلاح طلب و بهمان اعتدال گرا ردصلاحیت شده است اما این بدان معنا نیست که مردم فهمیدهاند که آنها ناکارآمدند و نجاتشان از این بن بستی که در آن گرفتار آمدهاند به دست باکفایت شماست.
البته که شما در مسابقهای که رقیبی در آن وجود ندارد بالاخره با چهار پنج هزار رای بر صندلیهای سبز و قرمز تکیه خواهید زد اما با مردم، با مردم واقعی، با مردم کوچه و خیابان چه خواهید کرد؟ شما درست میگویید مردم از این جماعت که روزگاری به آنها اقبال نشان دادهاند دل خوشی ندارند اما این دل ناخوشی بیشتر به این برمی گردد که این بزرگواران آن طور که شاید و باید از خجالت شما در نیامدهاند و با شما مماشات کردهاند. شما اگر این موضوع را خوب درک میکردید بیشتر از شخص حسن روحانی باید از ردصلاحیت او ناراحت میشدید. اما از آن جایی که نگاهتان جز پیش پا را دید نتواند فقط به این فکر میکنید که هرچه زودتر خودتان را به صندلیهای مورد علاقهتان برسانید اما باور کنید این صندلیها قرار نیست برای شما فراغ خاطر و امن عیش به همراه بیاورد. چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.