«گوبسک رباخوار»
نوشته: اونوره دو بالزاک
ترجمه: محمدجعفر پوینده
ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1402
130000 تومان
***
آثار اونوره دو بالزاک به نوعی آینهی زمانهای هستند که او در آن میزیسته است. او تحولات سیاسی و اجتماعی بسیاری را در نیمهی اول قرن نوزدهم تجربه کرد که در رمانهایش انعکاس گستردهای داشته است. دورهی بازگشت به پادشاهی و زیرورو شدن آرمانهای انقلابی از جمله دگرگونیهایی است که بالزاک با پوست و استخوان آن را درک کرده و در نوشتههایش انعکاس داده است. رمان «گوبسک رباخوار» نیز به چنین دورهای تعلق دارد؛ زمانهای که همگام با رخدادهای سیاسی و تاریخی، تغییراتی شگرف در ارزشها و فضایل انسانی به وجود میآید. دورهای که بورژوازی قدرتی سرنوشتساز مییابد و مناسبات اجتماعی را به نفع خود جابهجا میکند.
بالزاک «گوبسک رباخوار» را در مجموعهی کمدی انسانیاش قرار داده است؛ مجموعهای که با زبانی کنایی به تاریکترین ابعاد وجودی انسان قرن نوزدهمی میپردازد. شخصیتهای کمدی انسانی بالزاک اغلب مصداق افراط و تفریط در خصلتهای بشری هستند. گاهی سادهلوحی آنهاست که مایهی دردسرشان شده و زمانی آفت بدبینی به جانشان افتاده است. گوبسک رباخوار نیز از این قاعده مستثنی نیست. او از فرط خسّت شهرت پیدا کرده و نقل محافل مختلف شده است. شخصیتی که موضوع گفتوگوی مهمانیهای مهم شهر شده و توجههای بسیاری را به خود جلب کرده است.
داستان «گوبسک رباخوار» این گونه آغاز میشود که پس از پایان ضیافتی که اشرافزادگان و نخبگان در آن حضور دارند، مهمانان اندکی که باقی ماندهاند دربارهی کفایت مالی مردی جوان و نجیبزاده حرف میزنند. آن مرد که نامش ارنست دورستو است، سرگذشت پر پیچ و خمی دارد که با گوبسک رباخوار گره خورده است. این جوان از قضا مرد مورد علاقهی کامی، دختر ویکنتس دوگرانلیو است. این دلدادگی، ویکنتس را نگران کرده، زیرا ارنست در حال حاضر ثروت چندانی در بساط ندارد و مادرش نیز که عامل مصیبتهای خانوادهی اوست، زنی خطرناک به نظر میآید. ویکنتس دوگرانلیو معتقد است که مادر ارنست که زمانی دوشیزه گوریو نام داشته و دختر همان بابا گوریوی معروفی است که رمانی دیگر از بالزاک به نام اوست، سرمایهی خانوادگیاش را به باد داده است.
آناستازی، مادر ارنست، زمانی به خاطر بدهیهایش راهی به جز قرض گرفتن از گوبسک رباخوار نداشته است. گوبسک حاضر شده بوده پول را نه در ازای گروی الماسهای خانواده کنت دورستو، بلکه در قبال خرید آنها به پدر ارنست بدهد. کنت این خواسته را به شکلی مشروط میپذیرد و از گوبسک میخواهد در مقابل برداشتن الماسها، ارنست را زمانی که به بلوغ رسید از این ثروت بهرهمند کند. گوبسک این شرط را قبول میکند، اما در عمل این اتفاق نمیافتد و ارنست دورستو جوانی فقیر و مقروض میشود که آیندهی چندان روشنی پیش روی خود ندارد.
با مطرح شدن علاقهی کامی به ارنست، وکیل خانوادگی ویکنتس که درویل نام دارد میکوشد با نقل حکایتی از گوبسک، چشم دوشیزه گرانلیو را به واقعیات جامعه و سرنوشتی که محبوبش داشته بگشاید. درویل که وکالت گوبسک را هم به عهده داشته، شناخت بسیار دقیقی از او پیدا کرده است. توصیفاتی که درویل از خصوصیات اخلاقی گوبسک ارائه میدهد بسیار مفصل و با جزئینگریهای فراوان است. او راوی نسبتا بیطرفی است که تقریباً برای تمامی نجیبزادگان شهر وکالت کرده و بنابراین روایتش کاملاً قابل اعتماد است.
تصویری که درویل از گوبسک نشان میدهد خالی از ارزشهای انساندوستانه و عواطف همدلانه است. گوبسک خسّت و مالدوستی را نه برای اندوختن ثروت، بلکه بیشتر به خاطر آزار انسانهای دیگر پیشهی خود ساخته است و از آن لذت میبرد. در روزگاری که دورهی بازگشت نام گرفته و جای نجیبزادگان و فرومایگان عوض شده و ارزشها زیر و رو شده است، گوبسک که قبلاً قدرت و نفوذ چندانی نداشته حالا میکوشد در سایهی اموالی که به دست آورده و به دیگران قرض میدهد، آدمها را تحت سیطرهی خود بگیرد و هر آن گونه که میخواهد بازی دهد. او از این که سرنوشت آدمها به دستش رقم بخورد لذت میبرد و از این که زندگی آنها را به ویرانی بکشاند ابایی ندارد. یکی از تراژدیهایی که گوبسک آن را با این رباخواری و قساوت قلب رقم زده، داستان مادر و پدر ارنست است و این کنت جوان به خاطر رذالت این پیرمرد طماع است که به چنین روزی افتاده است.
در این رمان، بیش از آنکه ماجراها جذاب و قابلپیگیری باشند، شخصیت گوبسک است که مخاطب را با خود همراه میسازد. او در نهایت فرومایگی و پستی قرار دارد و میتواند انواع رذایل اخلاقی را نمایندگی کند. گوبسک آینهی تمامنمای جامعهای است که به سبب ناپایداریهای بسیار اجتماعی و سیاسی، به انسانیت و ارزشهای اخلاقی بدبین شده و دیگر نمیتواند هیچ تصویر استانداردی از انسان را در نظر بگیرد. چند دهه آشوب و نابهسامانی سیاسی و اقتصادی، بسیاری از اعضای جامعه را به مرز فروپاشی اخلاقی کشانده و گوبسک حاصل چنین دورهی پرآسیبی از تاریخ فرانسهی قرن نوزدهم است. فرانسهای مردد و درگیر تشتّت که میان آرمانهای دورهی انقلاب و ثبات دورهی پادشاهی نمیتواند انتخاب درستی داشته باشد و راه مشخصی را در پیش گیرد.