«با اعمال شاقّه»؛ محمد حنیف؛ نشر نیستان انعکاس دردهای جامعه

محمد حنیف،   3981009117

نوشتن رمان «با اعمال شاقّه» در آخرین روزهای سال ۱۳۹۶ آغاز شد؛ بدون اراده و برنامه، بدون طرح اولیه. بغضی بود که باید می‌ترکید. واکنشی بود به یک دعوای تکراری، بگومگویی که مزة زندگی نامیده می‌شود؛ زهرآبه‌ای‌ که باید جرعه‌جرعه به کام ریخته می‌شد

انعکاس دردهای جامعه

«با اعمال شاقّه»

نویسنده: محمد حنیف

ناشر: نیستان، چاپ اول 1398

300 صفحه،60000 تومان

 

*****

 

نوشتن رمان «با اعمال شاقّه» در آخرین روزهای سال 1396 آغاز شد؛ بدون اراده و برنامه، بدون طرح اولیه. بغضی بود که باید می‌ترکید. واکنشی بود به یک دعوای تکراری، بگومگویی که مزة زندگی نامیده می‌شود؛ زهرآبه‌ای‌ که باید جرعه‌جرعه به کام ریخته می‌شد. تسویه‌حسابی با خودم. با کسی که نه تنها تقصیر دعواهایی چنین کوچک که تقصیر تمامی جنگهای بزرگ تاریخ بشریت را نیز بر گردن دارد. همان زمان مدارک شناسایی‌ام را هم گم کرده بودم و برای گرفتن المثنی باید درخواستی در سامانة دادگستری ثبت می‌کردم. که این هم شده بود قوزبالاقوز. 

   عریضه‌نویس جوان دادگستری خوش داشت به هر کسی که می‌بیند، بگوید: «سال آرزهایتان باشد» هر بار که این جمله را برای تازه‌واردی تکرار می‌کرد، مثل این بود که با آن جمله‌اش احساس ناکامی مرا با ضرب سیلی به صورتم می‌کوفت. به‌جای اینکه از دستش فرار کنم، دستش را گرفتم و به جهان داستانم آوردمش. آرزوی در آستانة سال نواش را هم کردم نام داستان. ـ که البته بعدها آقای علی حسن‌آبادی، ویراستار اثر پیشنهاد داد که نام رمان بشود با اعمال شاقّه، چه او بر این باور بود که این داستان، برای هر دردمندی آشناست و هر کسی می‌تواند رد پای رنجهایش را در آن ببیند. 

   بغض اولیه این کتاب را چهار ماه در گلو داشتم. چهار ماه بی‌وقفه می‌نوشتم. تا زمانی که پیش‌مطالعات داوری جایزه جلال را آغاز کردم و سپس داوری یازدهمین دوره بخش رمان را. این مسئولیت را ابتدا به سختی پذیرفتم و آن را پاسخی دانستم ارادتمندانه به مجموعه شعر «به جای گالیله می‌نویسم» بهروز جلالی معاون فرهنگی بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، و اعضای هیأت علمی این جایزه که دل به درمانده‌ای در خود فرورفته و آشفته بسته بودن؛. اما در پایان، باز هم خود را وامدار ایشان یافتم، چه قدم زدن در چنین وادی خطیر پراضطرابی، از سر اتفاق و مطالعه آثار داستانی برجستة سال گذشته، به من ایده‌های تازه‌ای برای ساختار رمان ناتمامم داد، رمانی که آن را گذاشته بودم تا زمان بگذرد تا با فاصله گرفتن از آن، با قضاوتی بهتر آن را بازنویسی کنم. اینگونه کار بسیار شخصی و اعترافات خام‌دستانه‌ از اتفاقات ناگوار و تلخ کار و زندگی‌ام، به دنیایی بزرگتر راه پیدا کرد. قصه‌ای خصوصی، کینه‌توزانه با کانون روایت اول شخص، از جغرافیای زندگی زن و مرد قصه و ادارة آموزش و پرورش شهری کوچک فراتر رفت و در کانون روایتی چندلایه لغزید و رنجهای راوی، در خلال زندگی پرمشقت و سرشار از نامرادیهایش، با رنج‌های بشر امروز پیوند خورد. دعوایی خانوادگی، جایش را به دعواهای صاحبان قدرت داد و تحمل و مدارا بر مسند یک زندگی عاشقانة در نهایت ناکام نشست.

   نزدیک به پنج ماه بعد که بازنویسی رمان را از سر گرفتم، دیدم که بخشی از غصّة ما، همیشه بیچارگی ناتوانان و درماندگان بوده است، از تمامی ملل و ایشان نیز بدون شک دلهایشان در التهابات ما لرزیده است. دیدم که انسانیت، نژاد و رنگ و دین و مذهب و آئین نمی‌شناسد. دیدم که همان اخلاق دینی هم که به من آموخته‌اند و خود همواره پایبندش بوده‌ام نیز هرگز به رنج بشریّت راضی نبوده و نیست و دیدم که حتی نالة کودکان مظلوم سرخپوست در زیر یوغ یاران و رهروان «جان کولون» (کریستفر کولومبوس) با هراس برخورد فروریختن برجهای دوقلو تفاوتی ندارد؛ دیدم که چگونه تجاوز و کشتار میلیونی ژاپنی‌ها در حمله به مردم چین و آزمایشات بیولوژیکی پزشکان ژاپنی روی اسیران جنگی آمریکایی در رقم خوردن فاجعه هیروشیما و ناکازاکی تأثیر گذاشته است؛ دیدم که ناله کودک زخمی سوار بر اتوبوسی در حیفا همان اندازه دردناک است که ناله کودک زخمی غزه و رنج زن و مرد چچنی همان اندازه ناراحت‌کننده است که رنج زن و مرد یمنی و در یک کلام، رنج بشر، قلب بشریت را به درد می‌آورد. ظلم حتی به یک انسان، ظلم به تمامی انسانیت است، نفی ظالمانة بلدِ حتی یک تن، اجبار به مهاجرتِ همة ساکنان روی زمین است، شکنجة در پستوی تاریک و پنهان، شکنجة آشکار به همه است و بازتاب ناخوشایند آن، زندگی نوع انسان را تحت تأثیر قرار خواهد داد و اگر در بر همین منوال بچرخد، در نهایت با جهانی روبرو خواهیم شد که پر از نسناس و مردآزما و آل و دیگر موجودات فراواقعی‌ست. موجوداتی که با رنج انسانها ظهور پیدا می‌کنند و طبیعت زندگی بشری را متأثر می‌سازند.

   برای رسیدن به چنین درونمایه‌ای، قصه اولیه عمیق‌تر و عمومی‌تر شد و نام‌های شخصیت‌ها نیز تغییر یافت و به‌طور کلی، همانگونه که در گفتگویی در باره «با اعمال شاقّه» گفته‌ام، بعد از حدود پنج ماه کار پیوسته در دومین مرحله بازنویسی، امروز می‌توان گفت که این رمان در یک جهان خیالی و فرضی می‌گذرد و در پی واکاوی مسایل انسانی در جوامع بشری از ایران و دیگر کشورهاست. نویسنده در پی آن است که بگوید، زندگی انسان‌ها با هر نژاد، زبان و دینی چه پیوستگی غریبی به هم دارد و مشکلاتی که برای هر جامعه پیش می‌آید چگونه بر زندگی دیگر جوامع تاثیر گذاشته و رنجی متقابل را به همراه داشته است. و این هم در قالب ماجراهایی بیان می‌شود که در زندگی شخصیت اصلی رمان رخ می‌دهد.

   رمان با اعمال شاقّه گرچه زمان را می‌شکند و در چندوچون تألمات شخصی شخصیت اصلی دست‌وپا می‌زند و سرشار از فضاهای فراواقعی (سوررئالیستی) است، اما پر از قصه است؛ پر از ماجراست؛ پر از شخصیت‌های آشنا و ناآشناست. هرچند در ظاهر، خواننده با پدری خیالپرداز و آرمانخواه و البته مفلوک مواجه می‌شود که پیشامدی زندگی‌اش را متلاطم می‌سازد، و در هجوم مشکلات، تن به مهاجرتی از مکان می‌دهد، سفری که در نهایت به مهاجرت از خود می‌انجامد، اما زیر پوست این ماجرا، پادآرمانشهری به تصویر کشیده می‌شود که شایسته زندگی بشر امروزی نیست؛ در چنین جهان پریشان‌احوال و ساکنان اندوهناکش، جامعه‌ای نشان داده می‌شود که غرق در بدبینی، خیانت، دروغ، حسادت، ریاکاری، توطئه و تحقیر است. همین سبب می‌شود تا هر خواننده، بخشی از وجود خود را در آن تماشا کند. و البته چاپ نقاشی‌هایی از نقاشان بزرگ در کنار طرح‌هایی از سارا و کارین در لابلای ورقهای سیاه شدة کتاب، در القاء درونمایة اصلی داستان موثر افتاده‌اند.

   حالا می‌توانم ادعا کنم که این رمان، گرچه نوعی خودنوشت است ـ کار همیشگی رمان‌نویسان ـ اما مرزهای منیّت را پشت سر گذاشته و به مرحلة انعکاس دردهای جامعه رسیده است. این اثر گرچه با بغضی خصوصی آغاز شد، اما با اشکی بر جامعة در حال اضمحلال خاتمه یافت؛ زیرا من ناچار از زندگی در اجتماع بودم و باید ضروریات تأثیر و تأثرات زندگی اجتماعی را می‌پذیرفتم. باید قبول می‌کردم که، نویسنده، اثر و مخاطب، سه ضلع مثلثی معنادار هستند که هر یک به سهم خود در خلق فضای تبادل اطلاعات و تجارب فعال‌اند و هر کدام مدام بر دیگری تأثیر می‌گذارند. من نویسنده تجربه‌هایم را به طور مستقیم از جامعه می‌گیرم؛ از سوی کلیتی که مخاطبان احتمالی‌ام نیز در آن قرار دارند. مخاطبان فرضی نیز از نوشته‌های من تأثیر می‌پذیرند و داستان نیز به طور دائم بر اثر تغییراتی که دو ضلع دیگر از یکدیگر می‌پذیرند، تغییر می‌کند،[1]پس عامل مستقیم تغییرات بعدی من نبودم، همانگونه که آغازگرش هم من نبودم. انفجاری عاطفی و شخصی اولین کلمه‌ها را نوشت، غلیان اندیشه‌ای فلسفی و روحی جمعی، ناشی از مطالعات تاریخی آن را تمام کرد. 

 
[1]. گزینش مفهوم از فصل اول کتاب جامعه‌شناسی ادبیات نوشته روبر اسکار پیت، ترجمه دکتر مرتضی کتبی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت)، 1374.