پرونده سی و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب هم با تمام حاشیهها و حرف و حدیثهایش بسته شد. برگزاری نمایشگاه کتاب هر ساله بهانه خوبی است برای پرداختن به سوانح کتاب و آنچه که پیرامون دنیای چاپ و نشر میگذرد. گفتنیها را در این رابطه دیگران گفتهاند. اما ذکر یکی دو نکته در این مجال شاید خالی از لطف نباشد.
باری، کاری به آنچه که در طول مدت ده روز از برگزاری نمایشگاه از طریق رسانههای دولتی تبلیغ میشد و آنچه که کمابیش بر سر زبانها میرفت ندارم. به طور کلی اگر بگویم نمایشگاه امسال برای اهالی قلم و برخی از دستاندرکاران حوزه چاپ و نشر چندان چنگی به دل نمیزد، شاید سخنی به گزاف نگفته باشم. نمایشگاه به رغم پارهای نقاط مثبت، کم و کاستیهایی هم داشت. پارهای از این کم و کاستیها به چگونگی برگزاری نمایشگاه برمیگشت و پارهای نیز به حوزه کتاب که به نوعی نمایشگاه را از خود متاثر میساخت.
اولا، شمار قابل توجهی از ناشران پرمشتری، عنواندار و فعال در حوزه چاپ و نشر، به دلایلی حضور خود را در نمایشگاه امسال دریغ داشتند. ناشرانی که با عرضه کتابهای خوب خود از نویسندگان خوب همه ساله انبوهی از مشتریان نمایشگاه را به خود جلب میکردند و غرفهشان در مقایسه با سایر غرفهداران شلوغتر میآمد. جایشان عجیب در نمایشگاه امسال خالی بود. به خوبی آشکار بود چشمها حریصانه سراغشان را میگیرند؛ از همان راهروهایی که طبق حروف الفباء چیده شده بود تا اضلاع و زوایای سالن ناشران عمومی. عدهای برای دیدن عرضه@های این ناشرانِ عنواندار راهی نمایشگاه شده بودند. آنهم ناشرانی که آثارشان در تمام کتابفروشیهای سطح کشور دیده میشود و در میان جماعت کتابخوان شناخته میآیند.
این ناشران غایب یکی دو تا نبودند که بتوان نادیده گرفت، فهرست بلندی را شامل میشدند. برای نمونه شماری از آنها را در این فهرست میآورم: نشر نی، نشر اختران، نشر قلم، نشر قطره، نشر مرکز، نشر ققنوس، کتاب پارسه، نشر مروارید، نشر کارنامه، نشر نگاه نو، نشر کویر، نشر نگاه، نشر روزنه، و تعداد دیگری از ناشران.
نبود این دست از ناشران برای کسانی که دستی در نوشتن و چشمی در خواندن دارند و در پی سنت همه ساله خود، نه فقط برای تماشا که برای خرید به نمایشگاه میآیند سراسر دریغ بود. به گمانم کم دریغی هم نبود. دریغی بزرگ که در تاریخ برگزاری نمایشگاههای کتاب بیسابقه یا دستکم کمسابقه بود. فروش مجازی این ناشران جای خود، اما غیبت فیزیکی آنها به لحاظ کیفی نمایشگاه را از رونق بیش از پیش انداخت. بیفروغ کرد. بدینسان نوری از نورهای فضای نمایشگاه کم شد. انگیزه بازدید را از اهالی قلم و مشتریان واقعی و شیفتگان راستین کتاب گرفت. خیلی از مخاطبان آثار برحسب شیوه همه ساله آرزوی دیدنشان را داشتند. درواقع، این دسته از بازدیدکنندگان که با انگیزه خرید از تازههای این ناشران به نمایشگاه آمده بودند، ناامید و بیانگیزه از نمایشگاه رفتند. قدم رنجه کردند اما چه فایده، در نهایتِ امر توشهای عایدشان نشد.
توجه داشته باشیم ناشران مطرح نقش ستونهای اصلی نمایشگاه را بازی میکنند. روح جاری در نمایشگاه، مدیون حضور فعال آنها است. لازمه پویایی نمایشگاه کتاب، دیده شدن و قرار گرفتن این ستونهای اصلی در جایگاه خود است. نقش این ستونهاست که به نمایشگاه هویت میبخشد و این دورهمی بزرگ فرهنگی را که سالی یک بار در تهران برگزار میشود پرشور و نشاطآور میکند. وجود همین ستونهاست که خیلی از مشتریان کتاب را از نقاط دور و نزدیک به صحن نمایشگاه میکشاند و موجب رونق هر چه بیشتر نمایشگاه میشود. اشتیاق مخاطبان به بودن این ناشران هیچ شکی باقی نمیگذارد که حضور آنان در نمایشگاه ضروری است.
تصویر نمایشگاه بین المللی کتاب در صورتی کاملتر میشد که هر یک از این ستونها در جای خود قرار میگرفتند و مشتریان را به رسم هر ساله میزبانی میکردند. فاش بگویم در غیاب آنها نمایشگاه امسال چند ستون اصلی کم داشت. اینان با حضور هر ساله خود، از نمایشگاه یک فضای پرتحرک و پرجنب و جوش میساختند، در حالی که در سی و چهارمین نمایشگاه خبری از این تحرک و جنب و جوش نبود. به نظرم نمایشگاه امسال بیشتر بک مفهوم کالبدی و نمایشی پیدا کرده بود و خشک و بیروح صرفا دکوری از خود به نمایش گذاشته بود.
ثانیا، وانفسای قیمت پشت جلد کتابها مزید بر علت بود، حتی قیمت آثار پارهای از ناشران دولتی که حداقل در این شرایط وانفسا از آنها انتظار نمیرفت. قیمتها در مقایسه با یکی دو سال قبل غالبا از سه یا چهار برابر تجاوز میکرد. چندان که قیمتهای نجومی، خریداران را عجیب از خود میراند. فاجعهبار اینکه در چنین وضعیتی، پیش و بیش از آنکه به فهرست عناوین و محتوای کتابها نگاه شود به قیمت کتابها نگاه میشد و یک نگاه دیگر هم به موجودی در جیب مبارک و کارت پول! برای اهالی قلم و شیفتگان کتاب فاجعهای از این بالاتر؟!
افزونی قیمتهای کتاب مثل نرخ ارزاق و اجناس حد و حصری نداشت؛ آنهم برای مشتریان بیپناهی چون کتاب که در این هجمه وسایل ارتباطیِ مدرن و ظهور فضای مجازی بغایت اندکاند. آنچنان اندک که در دور و اطراف خود که نگاه کنیم به سادگی یافت نمیشوند. یک کتاب 200 برگی قریب یک صد و سی هزار تومان، و گاه بیشتر! قابل پیشبینی است که با این قیمتهای سرسامآور، مشتریان کتاب روز به روز اندکتر هم بشوند؛ مثل آب رفتن شمارگان کتاب که در سالهای اخیر سکه رایج شده و به شدت رو به افزایش است تا جایی که ...! و این یعنی نشان از یک بحران و آغاز یک پایان در حوزه چاپ و نشر!
با این تراژدی نوظهور، آشکار نیست چه دلخوشی برای قلمپرداز و قلمخوان و قلمشناس میماند. آیا جز یاس و سرخوردگی از هر چه کاغذ و قلم است میتوان چیز دیگری متصور بود!؟ و اصلا در چنین اوضاع و احوالی چه جای آفرینندگی و خلق آثار جدید و ماندگار؟! با این اوضاع وانفسای کتاب واقعا به کجا میرسیم؟ چه چشماندازی برای این سوگند الهی- «ن، والقلم و مایسطرون»- میتوان داشت؟! در چنین وضعیتی چگونه میتوان عملا دست به توسعه فرهنگی زد و صدور فرهنگ را در سر پروراند و لطیفه خواندن را به منزله امری لازم و بایسته در سطح جامعه ترویج داد! جز دو صد گفته، که آنهم چون یک نیم کردار نیست!
و اصلا اهالی قلم را بگو که چگونه خواهند توانست بدون قلم و نون نوشتن زندگی کنند و از رهگذر «نانوشتگی» و «بیقلمی» ادامه حیات دهند؟! چقدر دشوار است برای نویسندهای در این اوضاع و احوال بد و ناگوارِ دنیای نشر زندگی کردن و جوهر نویسندگی را در خود آشکار نمودن و در راستای عشقِ وجودِ خود سرسختانه کوشیدن. کوتاه سخن اینکه به قول شاعر:
شرح این هجران و این سوز جگر این زمانه بگذار تا وقت دگر