«سوز سفید»
نوشته: علی چنگیزی
ناشر: چشمه، چاپ اول 1399
123 صفحه، 38000 تومان
***
اقلیم از مهمترین عناصر جهان داستانیِ علی چنگیزی است و داستانهای او اغلب عرصهی چالش انسان با طبیعت خشن و بیرحماند. طبیعتی که مدام مقابل انسان میایستد و در برابر کوچکترین اشتباهاتاش، عاری از هر گونه مضایقه و تسامح، سنگینترین مجازاتهای ممکن را جاری میکند. چنگیزی از همان اولین رماناش، «پرسه زیر درختان تاغ»، این جدال پایانناپذیر با طبیعت را به اشکال مختلف ترسیم کرده است. کویر بهعنوان مکانی که آن را میتوان از جمله نمادهای سختی و انعطافناپذیری طبیعت به شمار آورد، یکی از پر بسامدترین اقلیمهایی است که او برای داستانهایش برگزیده است. او علاوه بر رمان اولاش، دو کتاب «پنجاه درجه زیر صفر» و «آدوریها» را نیز در همین بستر مکانی نوشته است. هرچند در مجموعه داستانهای «کاجهای مورب» و «بزهایی از بلور»، تنوع بیشتری به این مکانها بخشیده و به ویژگیهای دیگر چنین سرزمینهایی هم پرداخته است. رمان تازهی او «سوز سفید» اگرچه همچنان همان نگاه اقلیممحور را با خود حمل میکند اما عناصر گوتیک را نیز با آن در هم آمیخته است.
همانند اغلب آثار چنگیزی، «سوز سفید» با سفری همراه است که در آن شخصیتها طی مبارزهای بیامان با طبیعت، میکوشند به پیروزی برسند و مخاطب هم اغلب درگیر کشف و درک حقیقت نهفته در این جنگ است. حیوانی غریب و مافوق طبیعی پیرمردی را کشته و فرزنداناش در پی یافتن جایی برای خاککردن جنازهی روی زمینماندهی او هستند. آنها طی این مسیر به سفری اکتشافی و در عین حال کوتاه وارد میشوند. هر یک از شخصیتها در این راه، بخشی از شنیدههایش دربارهی موجودی عجیبالخلقه را نقل میکند که به تکمیل تصویری گوتیک در ذهن خواننده منجر میشود. موجود عجیبی که از گرگ بزرگتر است و قدرت تهاجم و ایستادگیاش چند برابر اوست. بههمینخاطر در آوردن نام او بر زبان نیز باید جانب احتیاط را رعایت کرد. شایع شده که این موجود کینهی هر کسی را که خشم طبیعت را برانگیزد، به دل میگیرد و دنبالاش میگردد و تا نابودی کاملاش از پای نمینشیند. فرزندان پیرمردِ درگذشته، با اینکه بخش عمدهای از این داستانها را باور نمیکنند، اما در رفتار خود نوعی هراس و احتراز از مواجه شدن با موقعیت نشان میدهند. آنها میترسند در فرآیند خاکسپاری هم مورد خشم این موجود غریب قرار بگیرند و جان سالم به در نبرند.
آنچه بیش از هر مؤلفهی دیگری در این رمان پیش میایستد و از آن داستانی گوتیک میسازد، فضای آن است. داستانی که همهی وقایعاش در زمستانی خشن رخ میدهد و از برف بهعنوان یکی از بارزترین نشانههای سردی و خشونت فضا بهره میگیرد. طبیعتی که آکنده از برف در کمین آدمها نشسته تا با کوچکترین درنگشان آنها را از پا درآورد و در خود ببلعد. سوز سرما در بسیاری از مقاطعِ این سفر، شخصیتها را ناتوان کرده و از ادامهی راه منصرف میکند. اهمیت فضا در این رمان چندان است که روایت با آن آغاز میشود و اغلب مقاطع بر قصهگویی پیشی میگیرد. گویی بیش از آنکه داستان محصول روابط و کنشهای شخصیتها باشد، مرهون موقعیتی است که طبیعت برایشان ساخته است. در واقع این فضاست که رمان را پیش میبرد و موجبات حرکت آدمها را در آن فراهم میآورد. از این رو میتوان «سوز سفید» را اثری مبتنی بر موقعیت اقلیمی دانست. موقعیتی که آنچنان اهمیتی در روایت مییابد که تعدد، تنوع و ویژگیهای منحصر به فرد شخصیتها را زیر سایهی خود میگیرد و از ضرورت حضور هر یک از آنها میکاهد. در هر صحنه از داستان بیش از آنکه بتوان توقع کنشی از کسی داشت، باید منتظر اتفاقی غافلگیرانه از جانب طبیعتی بود که اغلب همه را مقهور خود میسازد. طبیعتی که سرمای خود را به کلام و رفتار آدمها نیز سرایت میدهد و هیچ نشانی از همدلی و همراهی با یکدیگر برایشان باقی نمیگذارد.
به سیاق بسیاری از داستانهای گوتیک، «سوز سفید» در صدد نمایش زورآزمایی نفسگیر و نابرابر انسان با طبیعت است. از همان گفتوگوهای آغازین، رمان به سمت ساختن مقدمات فاجعهای میرود که موقعیت اقلیمی و در عین حال ذات کینهجوی طبیعت آن را خلق میکند. حتی غریزهی انسانی نیز بوی چنین فاجعهای را میشنود و از در مقابله با آن بر میآید. فرزندان اشکذر، پیرمرد درگذشتهای که زمین جنازهاش را پس زده و نمیپذیرد، از همان آغاز راه حس میکنند که چه سرنوشتی در کمین آنها و پدرشان است. پدر به سبب بیمهری با طبیعت مستحق عقوبت سنگینی است، اما فرزندان نیز از این کینهکشی در امان نیستند. آنها باید به خاطر خطای پدر مجازات شوند، هر چند از آن آگاه نباشند یا از در جبران مافات برآیند. طبیعت در این کتاب تنها در نقش حریف مقابل انسانها نیست، بلکه همچون آینهای نمایندهی همان رفتار و منشی است که آنها از خود نشان میدهند و همان قوانینی را اعمال میکند که بر جهان روابطشان حاکم است. درواقع اقلیمی که به همراه تمام ساکنانِ غیرانساناش بر سر آدمیزاد آوار میشود و او را در خود فرو میبرد، ترسآفرینی و کابوسسازی را از همان دنیای انسانها فرا گرفته است. این جنگ بیامان را اگرچه انسان آغاز کرده، اما در نهایت و در مرز استیصال، پرچم صلح را بالا برده و نیاز مبرماش را به طبیعت دریافته است. هرچند که برای جهان طبیعت، این آتشبس دیرهنگام معنایی ندارد و فرآیند کینهکشی مدتهاست که آغاز شده و راهی برای توقف آن وجود ندارد. حالا دیگر سرنوشت محتوم آدمی این است که بایستد و بجنگد و تاوان بدهد. اینکه این فرآیند تا کجا ادامه مییابد و چه فرجامی را رقم میزند، پرسشی است که شخصیتهای داستان «سوز سفید»، طی سفر پیچ در پیچ خود درصدد یافتن پاسخی برای آن هستند.