از "سوال یک مترسک" تا "قفس تنهایی من" قصه ی کوتاه یک نویسنده با فلج مغزی

گروه فرهنگی الف،   4001026025

عباس مدحجی / 


* ایشون اقای محمد جواد مکتوفی است. یک جوان خرمشهری متولد سال ۱۳۵۹، دقیقا اوایل جنگ! وقتی جنگ به خرمشهر و آبادان رسید و خانواده ش مجبور مهاجرت شدن، یک بمب در فاصله ی کمی ازشون منفجر میشه و یکهو متوجه میشن که بچه دچار شُک یا یه همچین چیزی شده و بعدها در سن یک سالگی حالش زیاد طبیعی نیست و بدنش خیلی شُل و وله. و این آغاز سفر رنج آور محمد جواد بود.

* محمد جواد به بیماری فلج_مغزی مبتلا بود که تشخیصش توی اون شرایط ممکن نبود. CP یا فلج مغزی (cerebral palsy) گروهی از اختلالات حرکتی دایم در سیستم عصبیه که پیشرونده نیست و به دلیل ناهنجاری‌های مادرزادی یا اسیب‌های وارده بر مغز در مراحل اولیه تکامل ایجاد میشه تعدادی از کسایی که به CP مبتلا میشن فقط نقص حرکتی دارن و اختلال دیگه ای ندارن ولی در سایر بیماران علایم احتمالی همراه این اختلالات، مشکلات یادگیری، شنیدن، دیدن و تشنجه. وضعیت هوششون هم بسته به محل آسیب متغیره و بعضیاشون مثل محمد جواد قصه ی ما از نظر هوشی با استعدادن. فلج مغزی چند نوع متفاوت داره که محمدجواد از نوع شدیدشه.

* محمد جواد خیلی اذیت شد. منزوی شد و بعلت ناهنجاری های حرکتی که داشت، اجتماع از اون و اون از اجتماع فاصله میگرفتن. راه نمیتونه بره، تکلمش با لکنت و سخته و حتی برای امور شخصی هم مشکل داره. خب طبیعتا با چنین وضعیتی مدرسه هم نمیتونسته بره اما بخاطر هوش و تلاشش با کمک بچه های فامیل و دوست و آشنا خوندن و نوشتن رو یاد میگیره. بسیار به مطالعه علاقمند میشه و کلی کتاب میخونه. اونقدری میخونه و میخونه و میخونه که به ذهنش میرسه چرا خودش یه کتاب ننویسه؟

* تمام محدودیتهاشو نادیده میگیره ، سختیا و ناامیدیا رو بیخیال میشه ، حتی به پیگیری های چاپش هم فکر نمیکنه و دست به قلم میشه هرچند نوشتن براش سخت بوده و گاهی به زحمت میتونسته تایپ کنه‌. یک کتاب که روایتی معنوی از زبون یک مترسک که استعاره ای از خودش و زندگی شخصیشه رو مینویسه و اسمش رو میذاره "سوال یک مترسک" که بعد از ویراستاری و تغییرات به "قفس تنهایی من" تغییر نام میده. کتابش با کمک مددکاراش ، خیرین و مسولین خرمشهر بخصوص ارشاد مراحل ویراستاری و مجوز و چاپ رو طی میکنه و حالا قراره که همین بهمن ماه رونماییش کنن..

* زندگی توی یک قسمت از حسینیه برای مادر و پسری چهل ساله با چنین وضعیته واقعا دشواره. محمد جواد ذهن باز و فعالی داره و این خوندن و نوشتن بهترین گواه بر این مدعاست اما خیلیا که نمیفهمن چی میگه فکر میکنن فلجش هم جسمیه هم ذهنیه. مددکارش میگه چیزی که محمد جوادو بسیار رنج میده اینه که دیگران فک کنم اون بخاطر کم توان بودن جسمش خیلی چیزا رونمی فهمه ولی همه چیز رو به خوبی میفهمه و تجزیه و تحلیل میکنه چون ذهنش هوشیاره. شاید شلوغ شدن مراسم رونمایی از کتابش و فروش رفتن همه ۲۰۰ نسخه کتابش اونو تبدیل به آدم شاد تری و مثبت تری کنه. شاید شماهم با دیدنش انرژی مثبت بگیرید.

*زمان و مکان دقیق رونمایی هنوز مشخص نیست . باتشکر از مددکارش که اطلاعات رو (با رضایت خانواده محمدجواد) در اختیارم گذاشت و همه اونایی که توی تهیه ی کتاب این نویسنده کمکش کردن. شاید روزی همه برای امضا گرفتن ازش بیان خرمشهر!