«بانو گوزن»؛ مریم حسینیان؛ نشر چشمه نبش گذشته با شاخ‌های بلند عصیان

زهره مسکنی،   4000319100

شخصیت اصلی رمان «بانو گوزن» زنی است که سودای فروشندگی‌ زیور‌آلات و وسایل تزئینی دارد. حسینیان در این رمان جریان‌محور ماجرای طاطا (مخفف طاهره)یی را روایت می‌کند که منشی یک شرکت است و علاوه بر این گوشۀ گالری همسرش شمع و عود وسایل تزئینی می‌فروشد

«بانو گوزن»

نویسنده: مریم حسینیان

ناشر: چشمه، چاپ اول: 1399

185 صفحه، 38000  تومان

 

***

 

مریم حسینیان کار خود را با داستان کوتاه آغاز کرده و مجموعه داستان‌های «حتی هنوز هم دیر است» و «ماریا انگشت» حاصل قلم‌زدن‌های او در وادی داستان کوتاه‌ است. او سپس رمان‌نویسی را با «بهار برایم کاموا بیاور» شروع کرد که نامزد نهایی آخرین دوره جایزه گلشیری در بخش رمان اول شد و مورد توجه منتقدین قرار گرفت. «ما این‌جا داریم می‌میریم» رمان بعدی وی بود که نشان داد کارهایش با یکدیگر متفاوت است و از درون‌مایۀ مشابهی نشأت نمی‌گیرد. او بعدها «بهار برایم کاموا بیاور» را منتشر کرد که در یازدهمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری جزء نامزدهای نهایی اعلام شد. اکنون «بانو گوزن» از این نویسنده در ویترین کتاب‌فروشی‌ها به چشم می‌خورد. کاری که به گفتۀ خود نویسنده ابتدا از نوشتن یک طرح کوتاه عاشقانه متولد شده و بعد جان گرفته و بر اساس تصمیم آفرینندۀ آن به رمان تبدیل‌ شده است.

شخصیت اصلی رمان «بانو گوزن» زنی است که سودای فروشندگی‌ زیور‌آلات و وسایل تزئینی دارد. حسینیان در این رمان جریان‌محور ماجرای طاطا (مخفف طاهره)یی را روایت می‌کند که منشی یک شرکت است و علاوه بر این گوشۀ گالری همسرش شمع و عود وسایل تزئینی می‌فروشد. او قصد دارد این حرفه را گسترش دهد و با استفاده از تجاربی که طی پنج سال در انواع گالری‌ها کسب کرده به تولید انبوه و البته سود سرشار برسد. این سود سرشار شاید همان اساس داستان است که ریشه‌اش در فقر زندگی گذشتۀ طاطا نهفته است. سرگذشتی که خواننده گاه و بیگاه در خلال خانه‌نشینی ناچار او از آن آگاه می‌شود.

داستان با یک گفت‌و‌گوی سادۀ دوستانه بین دو زوج جوان آغاز می‌شود و نویسنده به این شکل ما را با شخصیت‌های اصلی و فرعی داستان و ویژگی‌های آنها آشنا می‌کند. از همان آغاز روایت بحثِ داشتن یا نداشتن بچه در زندگی پیش کشیده می‌شود و طاطا مخالفت آشکار خود را با این موضوع اعلام می‌کند تا اطلاعات بیشتری را در اختیار مخاطب رمان بگذارد. بعدها از استشمام بوی فقر لابه‌لای ماجراهای کودکی زن می‌توان به دلیل پرهیز فعلی وی از مادرشدن پی برد. چه بسا دختری که کودکی‌اش را کنار مادری  مشغول به خدمت در خانه‌های اعیان گذرانده، ترجیح می‌دهد تا وقتی دستش به دهانش نرسیده و گلیم زنانۀ خودش را در دنیای مردسالارانه از آب بیرون نکشیده فرزندی نداشته باشد. 

اما از آنجا که روزگار گاهی با انسان سر ناسازگاری دارد طاطا به ناگاه متوجه بارداری‌اش می‌شود و پزشک به واسطۀ مشکلات پیش‌آمده به بیمار توصیۀ استراحت مطلق می‌کند. در این بخش از داستان است که ما به موازات خاطرات زندگی گذشتۀ شخصیت اصلی داستان با نمادها و نشانه‌هایی از ژانر فانتزی در داستان همراه می‌شویم. درختانی که با راوی صحبت می‌کنند و گوزنی که از هستۀ هلویی به وجود می‌آید بارزترین این نشانه‌ها هستند که در رفت و آمد بین گذشته و اکنون و کاویدن ذهنیت زن، خواننده را به سمت اهداف نویسنده هدایت می‌کنند.

استفاده از نماد در ادبیات و به ویژه داستان، علاوه بر افزایش جنبۀ زیبایی، گیرایی و جاذبه برای مخاطب به نویسنده کمک می‌کند تا داستانی چندوجهی بسازد. در چنین داستان‌هایی اغلب این مخاطب است که بنا به سلیقه و تمایل خود از نمادها و کاربرد آنها برداشت کرده و لذت می‌برد. دیدن گوزن در طبیعت نیز برای لحظاتی موجب درک شکوه و در عین حال ظرافت حرکات این جاندار می‌شود. گذشتگان ما به گوزن نظری خاص داشته و آن را وارد دنیای هنر و ادبیات کرده‌اند. گوزن سمبل عشق، زیبایی، شکوه، سرعت، تواضع، معنویت، خلاقیت و نگهبانی است. 

به نظر می‌رسد گوزنی که طاطا طی مدت بیماری‌اش با آن در ارتباط است؛ از او مراقبت می‎کند؛ بی‌تابِ اوست و البته وی را مورد آزار نیز قرار می‎دهد خودِ زنی است که از کودکی در وجود جاه‌طلب و آرزومندش پنهان بوده و حالا فرصت مناسبی برای سر بر آوردن و خودی نشان‌دادن پیدا کرده است. «بانو گوزن» عصیان طاهره است که از میان کوه خاطرات ساکت و صبور دخترانه و بعدها زنانۀ وجودش پیش آمده تا آنچه را که سال‌ها از فقر و تبعیض و سرخوردگی بی‌صدا بلعیده بود به روی بستر به ظاهر گسترده برای استراحت مطلقش بالا بیاورد. 

حسینیان به خوبی توانسته از عهدۀ تلفیق رئال و فانتزی این رمان بر بیاید و با بهره‌گیری از موتیف‌های متعدد زنانه به ارائۀ مناسبی از روایت طاطا در فراز و نشیب جامعۀ مردسالار برسد. او موفق شده با استفاده از قالب رمان به عنوان یکی از مهم‌ترین اَشکال ادبی، قصه‌گوی زنانی باشد که در تنهایی و انزوای خود گوزنی را با شاخ‌های فریبنده پنهان دارند. باشد که زمانی شاخ تیز و بُرندۀ گوزن به جوی خونی منجر شود از زخم‌های ناپیدا زیر پوست زندگی. 

در بخشی از رمان می‌خوانیم:

«گوزن به ما نگاه می‌کند. مثل تابلو زیبایی روی تپه‌ی یخ‌زده‌ی خاک ایستاده و بخار از سوراخ دماغش بیرون می‌آید. هیچ‌وقت از این فاصله به گوزن نگاه نکرده‌ام. خانه‌ام آن‌قدر بزرگ نیست که بشود گوزنی را تنها دید که ایستاده و شاخ‌هایش خیلی بلند شده‌اند. به فرشاد نگاه می‌کنم. دلم می‌خواهد به کلاهش دست بزنم تا مطمئن شوم واقعی است. فرشاد جوان‌تر از وقتی است که آمد خانه‌ام. موی شقیقه‌اش جوگندمی نیست اما زیر چشم‌هایش حلقه‌ای سیاه است...»