بالاخره می خواهیم آرژانتین و مکزیک باشیم یا سوئد و سنگاپور!؟

حسین رجایی،   3980908048 ۲۴۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۶۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

برای نگارنده بسی جای خوشنودی است که توانستم سطح توقع مخاطبان را از شبیه "همه" کشورهای جهان بودن به شبیه کشورهای "تراز اول" بودن بالا برده باشم. به این ترتیب، نظراتی که تا پیش از این به آرژانتین و مکزیک و فلیپین شدن رضایت داده بودند اکنون به کمتر از فنلاند و سوئد و سنگاپور راضی نمی شدند! حقیقت هم همین است.

بالاخره می خواهیم آرژانتین و مکزیک باشیم یا سوئد و سنگاپور!؟

هیچگاه فکر نمی کردم تحلیلی در خصوص "چه چیزهایی از اغتشاشات اخیر می فهمیم؟" و پس از آن پاسخی به نظرات مخاطبان تحت عنوان" کشوری عادی و بی حاشیه باشیم، یعنی دقیقاً مثل کجا!؟" به گفتگویی سریالی با مخاطبان الف بیانجامد اما انباشت پرسش های بسیار و وجود پاسخ های اندک، گویی ما را به این سو می کشاند. نگارنده این دیالکتیک انتقادی را به فال نیک می گیرم هرچند از معدود مخاطبانی در عجبم که دولت ها و رسانه های غربی را با صدها سال سابقه آشکار استعمار و استثمار و امپریالیسم، دشمن نمی دانند ولی در جیرخوار بودن این نگارنده گمنام تردید ندارند!؟ حال آنکه برای قلمم، تاکنون حتی از مسئولان محترم سایت الف نیز بهایی طلب ننموده ام و این به احترام مردی پاکدست، میهن دوست، سخت کوش و کاردان است که میدانم هرقدر هم او را تبلیغ کنم در عموم جامعه مؤثر نمی افتد. این قاعده ای نانوشته از دموکراسی است که اگر سیاست باز نباشی و خود را هم وامدار نهادهای قدرت و ثروت نکنی سخت است که آرای عموم را جذب نمایی. 

در نوشتار قبل، سعی بر آن شد تا این دوقطبی برساخته شده در ذهن مخاطبان از کشورهای عادی و غیرعادی! شکسته شود. کشورهای غیرعادی که احیانا فقط شامل ایران و کره شمالی و سوریه و ونزوئلا می شدند و کشورهای عادی که شامل بقیه جهان! به نظر رسانه هایی که این تقسیم بندی را تبلیغ میکنند از "محور شرارت" همان جرج بوش دروغگو و جنایتکار (به اذعان خود آمریکایی ها) الگو گرفته اند. همچنین نشان داده شد که این دست دوستی دادن با آمریکا فقط برای اقلیت کوچکی از کشورهای جهان نان و آب داشته و بسیاری از جمله بیش از 50 کشور آفریقایی، 20 کشور آمریکای لاتین، بسیاری از کشورهای جنوب آسیا، برخی از کشورهای آسیای میانه و حتی ثروتمندان خلیج فارس و معدودی کشورها در جنوب و شرق اروپا از آن طرفی نبسته اند.    

برای نگارنده بسی جای خوشنودی است که توانستم سطح توقع مخاطبان را از شبیه "همه" کشورهای جهان بودن به شبیه کشورهای "تراز اول" بودن، بالا برده باشم. به این ترتیب، نظراتی که تا پیش از این به آرژانتین و مکزیک و فلیپین شدن رضایت داده بودند اکنون به کمتر از فنلاند و سوئد و سنگاپور راضی نمی شدند! حقیقت هم همین است. ظرفیت ایران و ایرانی بیش از این هاست که به کمتر از تراز یک جهانی رضایت دهد البته به شرط آنکه به جای آه و حسرت، آستین همت و معرفت! بالا زند. معرفت، به معنای شناخت درستی از "جهان هستی"، "خود" و "دیگری". 

بر پایه همین معرفت آیا ما می توانیم بی هیچ مبنایی "خود" را با هر "دیگری" مقایسه کنیم. آیا اگر من نگاه تک بعدی اقتصادی به زندگی داشته باشم می توانم هر روز حسرت بیل گیتس و جف بزوس نشدنم را بخورم!؟ مقایسه خود با دیگر کشورهای جهان مقایسه باطلی است اگر به زمینه ها و موقعیت ها و شرایط خاص تاریخی و جغرافیایی هر ملت توجه نکنیم. از این منظر، مقایسه یک شهر بندری با مساحت و جمعیتی کمتر از شهر تهران که بین بازارهای دو قدرت اول اقتصادی جهان (چین و آمریکا) قرار گرفته با کشوری پهناور و پرجمعیت در غرب آسیا تا چه حد می تواند صحیح باشد!؟ این شهر همان کشور "سنگاپور" است! مقایسه کشور ما با کشورهایی در شمال و غرب اروپا که صنعتی شدن را چند صد سال زودتر از ما شروع کرده اند چطور!؟ 

سؤال اینست که وقتی ما به ترکیه اشاره می کنیم آیا می دانیم در مورد کشوری حرف میزنیم که به عنوان مرکز امپراتوری عثمانی، برای چند صد سال بزرگترین رقیب روسیه تزاری و بریتانیای کبیر بوده است؟ درست همان زمانی که "قاجار"، پاره های تن ایران را به روس و انگلیس تقدیم می کرده است. آیا می دانیم که وقتی ما با "پهلوی ها" فقط نفت فروختن و کالا خریدن را تمرین می کردیم، ترکیه بر روی پای خود ایستادن را آموخته است؟ کسانی که مدل چین و ترکیه را تبلیغ می کنند آیا غافلند که پس از کودتا علیه اردوغان و اعمال تحریم های آمریکا و سقوط ارزش لیر و درگیری با کردها، ماه عسل غرب و ترکیه به پایان رسیده است؟ و همچنین ماه عسل با چین، با جنگ تجاری میلیاردها دلاری و شورش های چندماهه هنگ کنگ. سنگاپور و مالزی ماندن با مطیع بودن معنا پیدا می کند وگرنه عاقبتتان میشود همان ترکیه و هنگ کنگ. 

در نوشتار پیشین وقتی به هند و چین به عنوان نمونه های موفق اشاره می کردم، سعی کردم آنقدر منصف باشم که تنها مؤلفه رشد اقتصادی را محور بحثم بگیرم و از ذکر اینکه فی المثل در همین هند به گزارش سازمان ملل، هنوز صدها میلیون نفر به توالت! دسترسی ندارند و یا اینکه آلودگی هوای دهلی نو اخیراً به ده برابر آلوده ترین شهر جهان یعنی پکن رسیده! خودداری کنم. بگذریم که وضعیت رفاه عمومی یک و نیم میلیارد چینی نیز هنوز با کشور ما فاصله بسیار دارد. بعید میدانم که اگر بسیاری از ما با شرایط طاقت فرسا و دستمزدهای ناچیز کارگران هندی و چینی کار می کردیم، اصلا فرصت فکر کردن به شرایط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشورمان را داشتیم چه برسد به انتقاد کردن از آن! و همچنین اگر مصرف سرانه غذا و انرژی مان میخواست نه خدای نکرده مثل مردم هند و چین که مثل همین ترکیه و مالزی باشد. آیا اصلا حاضریم مثل بقیه هزینه پیشرفت را بپردازیم یا ته رؤیایمان همان عربستان و امارات و عمان شدن است!؟

می دانم که همچنان برخی خواهند گفت ما کم نظیرترین ثروت های خدادادی را داریم و در نتیجه باید چنین و چنان می بودیم! اجازه دهید یکبار دیگر لیست جهان سومی هایی را که علاوه بر رشد اقتصادی، رفاه بالایی نیز دارند را مرور کنیم: کره جنوبی، تایوان، مالزی، سنگاپور و ...، کشورهایی که مساحت و زمین چندانی ندارند چه رسد به منابع! خیالتان راحت! هیچ کشور دارای منابعی را در این لیست پیدا نخواهید کرد و ناچاراً دوباره از کشورهای نفت خیز نروژ و کانادا نام خواهید برد. غافل از آنکه بین کشورهای توسعه یافته ای که هیچگاه در هزینه های جاری و بودجه، خود را به منابع رانتی مثل نفت وابسته نکرده اند با آن ها که دست بودجه شان تا مرفق درون مخازن نفتی است، تفاوت از زمین تا آسمان است. اما بدتر از بودجه، مشکل این تفکر تاریخی نفتی ماست که هیچگاه اجازه نمی دهد به جای دل بستن به نفت، نان بازویمان را بخوریم. در نتیجه وقتی تحریم نفتی مان می کنند به جای آنکه از این توفیق اجباری مستقل شدن از درآمدهای نفتی خوشنود باشیم، خود را به در و دیوار برجام ها می کوبیم. اوبامای باهوش می دانست این تحریم در بلند مدت می تواند چه سکوی پرتابی برای ما باشد به همین دلیل پیچش را دائم شل و سفت می کرد تا ما را همچنان تشنه نفت نگه دارد. ترامپ البته نمی فهمد چه لطف بزرگی دارد به ما می کند همانطور که خودمان هم نمی فهمیم! 

احتمالاً نیاز نیست دوباره تاکید کنم که این نگارنده دهه شصتی، بیش از بقیه به عملکرد مسئولان کشورم انتقاد دارم چه اینکه در تمامی انتخابات های گذشته فقط یکبار دولت دلخواهم بر سر کار آمده و در بقیه موارد به انتخاب های اکثریت تن داده ام با این وجود نسبت به دام یأس و سرخوردگی که برایمان پهن کرده اند نگرانم. 

نمی فهمم اگر بین ما که 40 سال است دشمنی ابرقدرت و دوستانش را تحمل کرده ایم با فی المثل 20 کشور آمریکای لاتین که از دکترین مونروئه در 1823 میلادی تا کنون حیات خلوت آمریکا بوده اند تفاوت چندانی وجود ندارد (البته بعضاً وضع بسیار مناسبتری داریم) چرا باید به بهای چنین دوستی بی فایده ای، از عزت و استقلال و ارزش ها و تاریخ و هویت خود بگذریم!؟ ما که نوادری از روزگار چون همت و باکری و چمران و خرازی داشته ایم چه حاجت به آنکه چشم بسته الگو از نخبگان شرق و غرب بگیریم!؟ ما که به چشم خود عظمت و اخلاص و تواضع چنین بزرگانی را دیده ایم چه نیاز به آنکه رفتارهای نمایشی مقامات نروژی و سوئدی و کره ای و ژاپنی را تبلیغ کنیم!؟ اگر مدتهاست مسئولانی داریم که به آن منش و آرمان ها پشت کرده اند چرا باید راه و رسم خویش را وانهیم و به قبله لیبرال دموکراسی اقتدا کنیم!؟ اگر چمران های زمانه خود را نمی شناسیم و کلید را به دست ضدچمران ها می دهیم، چرا انگشت اتهام را به سوی انقلاب اسلامی می گیریم!؟ ما که یک حسین همدانی و قاسم سلیمانی مان می توانند یک تنه سوریه را از بین چنگ و دندان همه آن نخبگان و نوابغ CIA و پنتاگون و MI6 و موساد و میت و سرویس های اطلاعاتی فرانسه و عربستان و امارات و قطر و گرگ های داعش و النصره و القاعده و ... با کمتر از یک صدم هزینه آن ها بیرون بکشند، چرا باید حسرت مسئولان ترکیه و انگلیس را بخوریم!؟ کجا از دل آن لیبرال دموکراسی پرطمطمراق غرب، امثال آشتیانی ها و سلحشورها و مقدم ها زاده می شود!؟ کجا می توانند یک مجید شهریاری تحویل دهند که بدون گرفتن ریالی ما را به فناوری میلیاردی غنی سازی بیست درصد اورانیوم برساند (و برای همین وجودش تحمل نمی شود)!؟ 

اگر مسیر پیشرفت و خوشبختی از شاهراه دوستی و تعامل با آمریکا و متحدانش می گذرد پس چرا در صنایع نظامی که 40 سال است تحریم مطلق بوده ایم در بین ده کشور اول جهان ایستاده ایم و در خودروسازی و صنایع الکترونیکی و خطوط تولید صنایع ساختمانی، معدنی، نساجی، پتروشیمی و ... که نافمان همواره به آبشخورهای فرانسوی و کره ای و ایتالیایی و چینی وصل بوده درجا زده ایم!؟ اصلا صنایع نظامی هیچ، چرا در فناوری های حساس و تحت محدودیت هسته ای، نانوتکنولوژی، سلول های بنیادی، داروسازی، ساخت ماهواره و ... پیش رفته ایم؟ چرا تا وقتی شل و توتال، نفت و گازمان را استخراج می کردند در صنعت نفت و گاز حرفی برای گفتن نداشتیم ولی پس از آنکه به بهانه تحریم، کشورمان را ترک کردند با کمک مهندسان داخلی در پارس جنوبی در برداشت گاز بلاخره از قطر سبقت گرفتیم و با ساخت ابرپالایشگاه ستاره خلیج فارس برای اولین بار نه فقط خودکفا که به صادر کننده بنزین تبدیل شدیم!؟ یا چرا وقتی امثال زیمنس بیرون رفتند با مپنا و فرآب و مهاب قدس و ... آنقدر خوش درخشیدیم که افتتاح بزرگترین تونل انتقال آب شرق آسیا در سریلانکا را به نام ایران رقم زدیم!؟ سخن بسیار است و مجال اندک. تصویر آینده پیش روی ماست و نه در قاب جادویی رسانه های غربی.