«راهنمای مردن با گیاهان دارویی»؛ عطیه عطارزاده؛ چشمه تن به مثابه‌ جهانی کوچک!

حسن پژمان،   3960626208

اولین داستان بلند عطیه عطارزاده قصه‌ی دختری نوجوان است. دختری 22 ساله که 17 سال است نابینا شده. کارش دائم با گیاهان دارویی است،

 تن به مثابه‌ جهانی کوچک!

«راهنمای مردن با گیاهان دارویی»
نویسنده: عطیه عطارزاده
ناشر: چشمه؛ چاپ اول 1396
117صفحه، 12 هزار تومان

*****
یکی از داستان‌های تازه منتشر شده‌ی نشر چشمه رمانی است با عنوان «راهنمای مردن با گیاهان دارویی». البته اگر بخواهیم قالب آن را دقیق‌تر توضیح دهیم، باید بگوییم «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» یک داستان بلند است.

 اولین داستان بلند عطیه عطارزاده قصه‌ی دختری نوجوان است. دختری 22 ساله که 17 سال است نابینا شده. کارش دائم با گیاهان دارویی است، نظیر آنچه در عطاری‌ها به فروش می‌رسد. او به مادرش کمک می‌کند تا با درست کردن این گیاهان دارویی مخارج زندگی‌شان را تامین کنند.

 نشر چشمه در پشت جلد این کتاب، «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» را اثری ساختار‌گرا، جریان گریز و ضدژانر توصیف کرده است، اما به نظر می‌آید در این میان نخستین توصیف، مصداق شفا‌ف‌تری در بطن متن داشته باشد، چرا که احتمالا «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» را نمی‌توان ذیل آثار تجربی و بدعتگرا قرار داد.

نخستین اثر عطیه عطارزاده اثری است با ساختاری فکر شده و منسجم. نویسنده در این کتاب توانسته است ارتباط دوسویه‌ای میان زندگیِ شخصیت اصلی داستان که راویِ قصه هم هست، با ساختاری که برای اثر تدارک دیده است، ایجاد کند. متعاقب آنچه پیش کشیدیم باید به دو نکته اشاره کنیم: اول: نابینایی راوی، و دوم مشغولیت او با گیاهان دارویی. عطارزاده در نخستین اثرش توانسته محتوای اصلی و سوژه محوری داستان را با فرم اثرش عجین کند.

مهم‌ترین ویژگی «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» درکی است که راوی نابینای داستان از محیط پیرامونش دارد. به عبارت دیگر، عطارزاده در این داستان بلندش به خوبی جهان دختری که کور نبوده و اکنون در جهانی تاریک زندگی می‌کند، تصویر کرده است. شاید این عبارت چندان عبارت خوشایندی نباشد، اما یکی از جذابیت‌های داستان عطارزاده نوعی اختلال در ادراک دخترِ کورِ داستان است که موجد زبان و حسی شاعرانه در متن شده است. نابینایی راویِ داستان و نحوه درک او از جهان، باعث نوعی آشنایی زدایی می‌شود که به یقین یکی از اهداف مهم ادبیات است. توصیفات راوی «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» از دنیای اطرافش به شکلی غریب، نو و متفاوت بر ذهن ما حک می‌شود و ما را به این فکر فرو می‌برد که می‌توان گاه به پدیده‌ای از منظری مطلقا متفاوت توجه کرد. ممکن است نوعی حس آمیزی علت این اختلال باشد و گاه ادبیاتی نامعمول این آشنایی زدایی را باعث می‌شود.

این اتفاق از همان بدو امر توی چشم مخاطب است. در پرده‌ی اول داستان با عنوان فرعی «شوری سرخ است» می‌خوانیم:
«گاهی انگشتم را که خون آمده می‌مکم و سعی می‌کنم طعم شورش را به رنگ سرخ ربط بدهم. خون شور است. گل سرخ شور است. گوجه فرنگی ته مزه‌ای از ترشی و شوری دراد. زرشک ترش و شور است. پس شاید بشود گفت شوری سرخ است.»
یا:
«بیدار شدن عجیب‌ترین کار جهان است. تا مدت‌ها بعد از نابینا شدنم متوجه زمان درست بیدار شدن نمی‌شوم. مدت‌ها طول می‌کشد تا بفهمم آدم وقتی بیدار می‌شود چه فرقی با وقت خوابیدنش می‌کند. یا این‌که آدم از کجا بیدار می‌شود و چه کسی می‌داند مرز بیداری و خواب کجاست.»

اگر خودتان را نابینا فرض کنید تجسم افکار راوی «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» برای‌تان سخت نخواهد بود. در این صورت حتی نگرش عجیب این دختر به دنیای اطرافش شدیدا شیرین و قابل تامل می‌شود. کسی که همیشه در جهانی تاریک زندگی می‌کند، دنیای خواب و دنیای بیداری برایش دنیایی بدون نور است. در این موقعیت تراژیک حالا این سوال پیش می‌آید که به راستی مرز دنیای خواب و جهان بیداری در کجا شکل می‌گیرد؟

طبیعی است وقتی کسی از داشتن یکی از حواس محروم است، باید از حس دیگری بهره بیشتری ببرد و این استفاده بیشتر بی شک آن حس را قدرتمند می‌کند. یک فرد نابینا از آنجایی که از داشتن حس بینایی محروم است، احتمالا خیلی خوب می‌شنود یا حس شامه‌ی قوی‌ای دارد.

در پرده‌ی 22 «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» چنین می‌خوانیم: «شیخ [ابوعلی سینا] می‌گوید ما سرنوشت خودمان را بو می‌کشیم. برای همین در جهان هیچ چیزی خارج از محدوده‌ی آگاهی‌مان رخ نمی‌دهد. فقط کافی است به قدر کافی بر خودمان تمرکز کنیم تا همه چیز را مثل آینه، صاف و شفاف ببینیم.»

 پیشتر نوشتم نابینایی عطارزاده در نخستین اثرش توانسته محتوای اصلی و سوژه محوری داستان را با فرم اثرش عجین کند. اکنون می‌توانم بگویم سوژه محوری «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» تن است. تن به مثابه‌ی جهانی کوچک؛ تن به مثابه‌ی جهان کوچکی که می‌تواند الگوی تقریبا کاملی از جهان واقعی باشد.

مفهوم تن در داستان بلند عطیه عطارزاده مفهومی است که در لایه لایه‌ی قصه پنهان است. تقریبا هیچ گزاره‌ی مهمی در این داستان نمی‌خوانیم که با مفهوم تن بیگانه یا بی ارتباط باشد. یکی از دلایلی که باعث انسجام ساختاری و تماتیک در «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» شده است، همین توجه و تمرکز روایت و متن قصه بر بدن است. عطارزاده در نخستین داستانش پرده از بدنی که می‌شناختیم انداخته، و صورت‌های تازه‌ای از تن‌مان را نمایش داده است.