دختری با حجاب به کسی که در فیلم نمی بینیمش می گوید تو فیلم می گیری برای فلانی در فلان جا من فیلمت را می فرستم برای سپاه !
این تهدید، به آتش خشم و غضبی که دقایقی است میان دو طرف آغاز شده می دمد و میانداری یک خانم میانسال هم ظاهرا جواب نمی دهد و دخترک، با کمی زد و خورد، به مقصد رسیده و نرسیده در ایستگاه بعدی پیاده می شود و می رود اما خشونت و خشمی که بی دلیل و بی فایده به آن دامن زده شده نه فقط برای مسافران این اتوبوس بلکه از طریق ثبت و انتشار در فضای مجازی به وسعت یک کشور پراکنده می شود!
دختر محجبه فکر کرده است دارد با یک رفتار سازمان یافته درباره علیه حجاب مبارزه می کند و خانم بدحجاب یا بی حجاب هم احتمالا مستظهر به هشتگی که از آن سوی آب ها مغزش را نشانه گرفته به خیال خام همراهی همه زنان وارد این کارزار بی حاصل شده !
هدف ما اما از اشاره به این دو لبه تیز قیچی که مشغول دریدن یکپارچگی فرهنگی ایرانیان است طرح این پرسش است که تکلیف اکثریت خاموش ایرانیان مسلمان و وطن دوست در این دعوای بیحاصل چیست؟ همان مردمی که در این اتوبوس هم بیشتر نظاره گرند و حل و فصل کننده و آنقدر شعور دارند که بدانند مساله حجاب و عفاف یک محصول سیاسی نیست.
همان مردمی که می دانند راه برخورد با این اندک هنجارشکنان عموما کم دانش این نیست که در هر مقام و موقعیتی صرفا برای تشفی خاطر فردی به تهدیدهای بیجا روی آورده شود.
این نوع رفتار ساده انگارانه و بی حاصل، بازی کردن در زمین همان هشتگ سازانی است که با دیدن این همه ساده دلی و خامی در پشت صحنه ریسه می روند! چرا که خوب می دانند بدون این ها ، آن ها کاری از پیش نمی برند. چون می دانند که باورهای هزاران ساله را نمی توان یک شبه با کنش های سطحی سیاسی زایل کرد و برای تسریع در این پروژه شوم نیاز به خوراک بیشتری هست و چه بهتر که ماهیان کوچک بیشتری در این دام بیفتند! فرقی هم نمی کند این ماهی های کوچولو سیاه باشند یا سفید یا قرمز؟!