میانجی گری بورل؛ ماموریت غیر ممکن!

گروه جهان الف،   3991119058 ۳۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۵ تکراری یا غیرقابل انتشار

بدون تردید، موثر بودن و کارآمدیِ گزاره میانجی گری "جوزپ بورل" مسوول ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا در هرگونه تعامل احتمالی میان ایران و غرب(در مورد پرونده هسته ای تهران)، بدون توجه به چهارچوب گفتمانی این مساله، محقق نخواهد شد. رویه های تاریخی رویکردِ اتحادیه اروپا به مسائل مرتبط با ایران نشان داده، این نهاد، نقشی بیشتر از یک متحدِ آمریکا در هرگونه تعامل با ایران ندارد و اساسا از کنشگری مستقل و بی طرفانه، عاجز است. 

 همزمان با خروج "دونالد ترامپ" رئیس جمهور سابق آمریکا از قدرت و روی کار آمدن "جو بایدن" به عنوان رئیس جمهور جدید آمریکا، گمانه زنی های مختلفی در مورد نوعِ رویکرد دولت بایدن، در قبال مسائل مختلف بین‌المللی، مخصوصا در رابطه با ایران، مطرح شد. در این میان، شخصِ بایدن و تیم جدید امنیت ملی و سیاست خارجی دولت آمریکا، مکررا بر این مساله تاکید داشته اند که با خروج ترامپ از قدرت و روی کار آمدنِ آن ها، بار دیگر به اصطلاح رهبری متعهدانه و مسوولانه آمریکا، به عرصه بین المللی قدم خواهد گذاشت و این کشور از رویه های تهاجمی و افراطی ترامپ مخصوصا در عرصه سیاست خارجی خود دست خواهد کشید. 

در این راستا، جو بایدن به صراحت از بازگشت آمریکا به توافقات بین المللی که ترامپ از آن ها خارج شده بود خبر داد و بر این مساله تاکید کرد که ایالات متحده آمریکا به عنوان یکی از حامیان اصلی دیپلماسی و تعامل بین المللی، بار دیگر سعی خواهد کرد تا چهره ای قانون مدار را از خود به نمایش بگذارد و تعهدات بین المللی خود را در در ابعاد مختلف، به درستی و به صورت کامل، انجام دهد. در این میان، جو بایدن بر بازگشت آمریکا به توافق برجام، تاکیدات ویژه ای داشته و حتی تیم امنیت ملی و سیاست خارجی خود را نیز از افرادی نظیر "آنتونی بلینکن"(وزیر خارجه آمریکا)، "رابرت‌مالی"(نماینده ویژه دولت آمریکا در مساله ایران) و "جیک سالیوان"(مشاور امنیت ملی بایدن) تشکیل داد که نقشی مهم و اساسی در در انعقاد توافق برجام در سال 2015 میلادی داشتند.

با این همه، هر چه از زمانِ آغاز به کار دولت بایدن می گذرد، دولت وی، مسیر بازگشت آمریکا به توافق برجام را، پیچیده‌تر کرده و به طور مکرر، شرط و شروط جدیدی را برای تحقق این مساله تعیین کرده است. در این راستا، مقام های تیم امنیت‌ملی و سیاست خارجی آمریکا، به طور خاص از ضرورت بازگشت ابتدایی ایران به توافق برجام و سپس بازگشت آمریکا به آن سخن گفته اند(این در حالی است که اساسا ایران از توافق برجام خارج نشده است که بخواهد به آن بازگردد). آن ها همچنین از ضرورت گسترشِ دامنه مذاکرات برجام به مسائلی نظیر توانمندی های موشکی و حضور منطقه ای ایران نیز سخن گفته و تاکید کرده اند که هرگونه بازگشت دولت آمریکا به توافق برجام، در حقیقت مقدمه ای بر رفعِ به اصطلاح نگرانی های گسترده تر آمریکا در مورد ایران است. 

با این همه، آنچه مخصوصا در روزهای اخیر در چهارچوب هرگونه تعامل احتمالی میان ایران و دولت جدید آمریکا در مورد توافق هسته ای برجام، برجسته شده، گزاره میانجی گری اروپا و به طور خاص شخصِ جوزپ بورل مسوول ارشد سیاست‌خارجی اتحادیه اروپا میان ایران و غرب است. در این رابطه، برای نخستین بار "جواد ظریف" وزیر خارجه کشورمان در مصاحبه با "شبکه سی ان ان"، از این مساله سخن گفت و ضمن درخواست از اروپا جهت کنشگری فعال در تسهیل تعامل میان ایران و آمریکا و فعال شدنِ مجدد توافق برجام، به طور خاص از مسوول ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا درخواست کرد تا در این رابطه در نقش یک هماهنگ کننده، ظاهر شود. 

اندکی پس از طرح این مساله، "پیتر استانو" سخنگوی اتحادیه اروپا در موضع گیری از افزایش رایزنی های بورل با مقام‌های دولت جدید آمریکا جهت احیای توافق برجام سخن گفته است. امری که البته اندکی بعد با واکنش "نِد پرایس" سخنگوی وزارت خارجه آمریکا رو به رو شد و وی تاکید کرد که هنوز زود است که پیشنهادهای ایران(نظیر میانجی گری بول و یا دیگر مسائل) تحقق یابند و باید در این مسیر، کارشناسی های دقیق و جدی انجام شود. با این حال، اساسا فهمِ اینکه تا چه میزان میانجی گری مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در چهارچوب تعاملات ایران و غرب(به طور خاص در مساله برجام) می تواند حاوی دستاورد برای کشورمان باشد، جای بحث دارد. بدون تردید فهم این مساله بدون توجه به ساخت و بافت گفتمانیِ رویکردهای تاریخی اتحادیه اروپا به ایران، قابل فهم نخواهد بود. 

*جوزپ بورل بخواهد هم نمی تواند!

نوع رویکردهای اروپا در تعامل با ایران در دوره های زمانی مختلف، پیام های روشنی را برای جمهوری اسلامی ایران به دنبال دارد. در بحبوحه انعقاد توافق برجام در سال 2015، کشورهای اروپایی، با سخت گیری های مختلف در روند انجام مذاکرات، به طور مکرر موجب تعویق مذاکرات شدند و پس از حضور ترامپ در قدرت و خروج وی از برجام نیز، این قدرت‌ها(اروپایی ها)، کاملا موضعی منعطف را در برابر ایران در پیش گرفتند و خود را به عنوان حامیان برجام معرفی کرده و آمریکا را مسوول اصلی ناکارآمدی این توافق برای ایران دانستند(امری که به نوعی یادآورِ بازی "پلیس خوب، پلیس بد" است). رویکردی که با روی کار آمدن بایدن و افزایش گمانه زنی ها مبنی بر تعامل احتمالی وی با ایران، معکوس شده و بار دیگر رهبران تروئیکای اروپایی، سخت گیری ها و مواضع تهاجمی خود علیه ایران را شدت بخشیده اند. البته که این رویکرد اروپا در جریان مذاکرات هسته ای ایران در سال 2006 نیز مسبوق به سابقه است و در آن زمان نیز اروپا مکررا با طرح درخواست های زیاده خواهانه، مانع از ایجاد یک چهارچوب سازنده جهت تعامل در مساله اتمی ایران شد. 

در این میان، کنشگری فردی نظیر جوزپ بورل به عنوان مسوول ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا در مساله برجام و تسهیل تعامل میان ایران و غرب در قالب توافق مذکور، نمی تواند چیزی ورای تلاش جهت محقق کردن اهداف غرب در قبال ایران باشد و اساسا انتظار می رود که بورل بار دیگر درس های تاریخی در رابطه با نوعِ کنش ورزی اروپا در قبال ایران را تکرار کند و اگر قرار بر میانجی گری وی باشد، به کانالِ طرح درخواست های زیاده خواهانه غرب و مخصوصا آمریکا از ایران تبدیل خواهد شد. از این منظر، توجه به بافت تاریخی و گفتمانی کنشگری اتحادیه اروپا در تعامل با ایران، مبین این مساله است که این مساله(میانجی گری بورل در برجام)، حاملِ هیچ برونداد مثبتی برای ایران نخواهد بود و شخص جوزپ‌بورل، تحت تاثیر محدودیت های ساختاری، اساسا قادر به کنشگری مثبت در زمینه تسهیل تعاملات ایران و غرب در قالب توافق برجام نخواهد بود. 

درست بر همین اساس است که می توان انتظار داشت حتی اگر بورل دستورکار میانجی گرانه خود را در مورد توافق برجام به پیش برد، اندکی بعد از ایران درخواست خواهد کرد تا در مورد مساله موشکی و قدرت منطقه ای خود نیز مذاکره کند و مخصوصا برای برخوردار شدن از امتیازات اقتصادی برجام، توانمندی های هسته ای خود را به نحو قابل توجهی(تا حدی که مطلوب آمریکا و اروپا و شرکای بین المللی آن ها باشد)، کاهش دهد. درک این مساله حتی در چهارچوبی گسترده تر اتفاق خواهد افتاد: کاملا روشن است که طرف های غربی، هیچ گونه وجه اشتراک گفتمانی را با نظام جمهوری اسلامی ایران نمی بینند و اساسا این نظام سیاسی را، همچون خاری در چشم نظم بین المللیِ مطلوبِ خود می پندارند. نظمی که در ابعاد مختلف، اهداف و منافع آن ها را تامین می کند و وجود کشوری های چالشگری نظیر ایران، کاملا برای آن خطرناک است. از این رو، غربی ها مذاکره با ایران در موضوعات مختلف را به مثابه ابزاری برای تضعیف این کشور می‌بینند. این رویکرد آن ها، کاملا در تضاد با رویکردِ حل المسائلی است که باید بر هرگونه مذاکره و تعامل بین المللی حاکم باشد. در این چهارچوب، تنها چیزی که برای ایران واقعا کارگشا است، تقویت توانمندی های داخلی در ابعاد مختلف و افزایش اهرم‌های قدرتش در زمینه های گوناگون است. این مساله مخصوصا با توجه به اینکه در نظام بین المللی کنونی، "قدرت" حرف اول و آخر را می زند، بسیار حائز اهمیت است و بهتر می تواند کشورمان را در نیل به اهدف و منافعش، یاری رساند.