جهنم «تصویر زدگی» !

مهدی نورمحمدزاده،   3990919139 ۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

پناهجوی ایرانی  به خاطر تلاش برای مهاجرت غیرقانونی به استرالیا، دستگیر و مدت شش سال در جزیره مانوس زندانی شد. او خاطرات تلخ و جهنمی خودش از زندگی دشوار، خشونت بار و غیرانسانی پناهجویان این اردوگاه را در قالب یک رمان به نام «رفیقی نه مگر کوهستان» منتشر کرد.این کتاب به شدت مورد استقبال جهانی قرار گرفت و چندین جایزه معتبر جهانی از جمله جایزه ادبی «نخست وزیری ویکتوریا» استرالیا را کسب کرد.

تحت تاثیر این اقبال جهانی، چه اتفاقی افتاد؟! آیا قوانین مهاجرت به نفع مهاجران تغییر کرد؟! آیا وضعیت اردوگاههای شکنجه آور پناهجویان بهبود یافت؟! آیا داستان پرتکرار مرگ و میر پناهجویان در دریاها و اقیانوس ها به تاریخ پیوست؟! نه، متاسفانه هیچ کدام از اینها اتفاق نیفتاد.

اما در طرف دیگر ماجرا و در سایه توجه و همدلی افکار عمومی، بهروز بوچانی به تابعیت نیوزلند و جوایز قابل توجه دست یافت و به قول خودش توانست از جهنم مانوس نجات پیدا کند؛ درست مثل همان پیرمرد دست فروشی که فیلم اعتراض و شکایتش توسط مهران احمدی رسانه ای شد و از آتش سوزان فقر نجات پیدا کرد! و درست مثل «زلمه» کودک زباله گرد افغانی که داخل سطل آشغال انداخته شد و در سایه رسانه ای شدن تصویرش، توانست به مدرسه و زندگی مناسب دست پیدا کند!

این خاصیت دنیای «تصویر زده» امروز است که در آن مبارزه بنیادین با فقر، گرسنگی، نابرابری، فساد و ظلم چندان مورد اقبال نیست، شاید به این خاطر که موقعیت های فعلی بسیاری از دولتها و انسانهای به ظاهر موفق و صاحب پول و قدرت، مستقیم یا غیرمستقیم خود محصول چنین ساختارهای ظالمانه و نابرابر است.

 در چنین شرایطی است که «سوژه های تصویرساز» اهمیت پیدا می کنند و همه برای توجه به آنها، از یکدیگر سبقت می گیرند. دولتی مهاجرستیز به رمان یک مهاجر جایزه می دهد، ثروتنمندی رانت خوار در خانه چند فقیر را می زند و بسته های معیشتی توزیع می کند، و مسئولی ناتوان از رفع فساد و تبعیض، همه کاسه کوزه ها را سر چند تصویر شطرنجی می شکند و مارش فتح برایمان می نوازد!

تصاویر، جذابند و همچنان برای خیلی ها اقناع کننده . چه تصویر جایزه گرفتن یک پناهجوی نویسنده، چه تصویر پمپ تخلیه در خانه آب گرفته هموطن جنوبی و چه خنده کودکی بلوچ که عروسک رؤياهایش را هدیه گرفته است!

ما هم مثل همه جهانیان، دنبال چنین تصاویری هستیم تا هم ریشه و علت این مصائب وحشتناک را فراموش کنیم و هم دلخوش باشیم به اینکه هنوز وفادار انسانیت هستیم و ندای وجدانمان را می شنویم، و الا کیست که نداند استرالیای امروز، روی ستون گوشت و خون بومیان سلاخی شده اش بنا شده است!