فرسایش گفتمانی اصلاحات

گروه تعاملی الف،   4040926089 ۴۸ نظر، ۱ در صف انتشار و ۸ تکراری یا غیرقابل انتشار
فرسایش گفتمانی اصلاحات

گروه تعاملی ـ دکتر مصطفی آب روشن 

وضعیت کنونی اصلاح‌طلبان در ایران را می‌توان نوعی بن‌بست تاریخی و سیاسی دانست که ریشه‌هایش فراتر از رخدادهای انتخاباتی اخیر است. از منظر جامعه‌شناختی، گفتمان اصلاح‌طلبی که در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ با شعارهایی نظیر آزادی‌های مدنی، شفافیت سیاسی و جامعه مدنی توانست طبقه متوسط نوظهور را با خود همراه کند، اکنون دچار فرسایش گفتمانی شده است. تجربه‌های تلخ دولت‌های اصلاح‌طلب، از ناکامی در اصلاح ساختارهای نهادی تا ناتوانی در تحقق مطالبات معیشتی، سرانجام به شکاف میان خواست مردم و ظرفیت اقدام اصلاح‌طلبان انجامیده است. شکست پزشکیان نیز ادامه همین مسیر است؛ گفتمانی با نیت اصلاح درون‌ساختی، بدون ابزار و قدرت لازم برای تغییر. مردم، مخصوصاً پس از سال‌های بحران اقتصادی و بی‌اعتمادی نهادی، اصلاح‌طلبان را بخشی از سیستم موجود می‌دانند نه نیرویی برای تغییر آن. این ادراک عمومی، بزرگ‌تر و عمیق‌تر از تضادهای درونی اصلاح‌طلبان است و موجب شده تا ابزار سنتی آنان برای بسیج اجتماعی، مانند شعار «دفع خطر اصولگرایی» یا «بازگشت به عقلانیت»، دیگر کارآیی سابق را نداشته باشد.

در سطح درونی، اصلاح‌طلبان با گسست ایدئولوژیک و نسلی نیز روبه‌رو هستند. چهره‌های قدیمی جریان اصلاح‌طلب، هنوز ساختار تصمیم‌گیری را در اختیار دارند، در حالی که نسل جوان‌تر اصلاح‌طلبان یا به کنشگری اجتماعی روی آورده‌اند یا از نظام انتخاباتی و حزبی فاصله گرفته‌اند. این دوگانگی مانع از بازتولید گفتمان تازه و ارتباط با جامعه شده است. از سوی دیگر، اصلاح‌طلبی امروز از بحران مشروعیت در سطح نخبگان نیز رنج می‌برد. بخش مهمی از نیروهای فکری اصلاح‌طلب یا به دلایل امنیتی و سیاسی از میدان کنار گذاشته شده‌اند، یا در عرصه عمومی اعتبار خود را به‌دلیل همکاری با ساختار قدرت از دست داده‌اند. نتیجه آن، غیاب یک زبان واحد برای توضیح بحران‌ها و ارائه راه‌حل است. مردم می‌بینند که اصلاح‌طلبان از «اصلاح ساختاری» سخن می‌گویند اما در عمل توان چانه‌زنی در ساخت قدرت یا حمایت توده‌ای ندارند. در واقع، اصلاح‌طلبی در ایران امروز نه نیروی فشار از پایین است و نه نیروی مؤثر در بالا؛ بلکه قرار گرفتن دریک موقعیت تعلیقی، بارزترین نشانه‌ی بن‌بست آنان است.

با این حال، راه عبور از این وضعیت هنوز غیرممکن نیست. بازسازی اعتماد عمومی برای اصلاح‌طلبان تنها از مسیر بازگشت به واقعیت اجتماعی ممکن است، نه از طریق وعده‌های سیاسی یا ائتلاف‌های تاکتیکی. آنان باید جسارت بازاندیشی در مبانی نظری خود را داشته باشند: از اصلاح‌طلبی درون‌ساختار به اصلاح‌طلبی جامعه‌محور حرکت کنند؛ از سیاستِ صرفاً انتخاباتی به سیاستِ اجتماعی و فرهنگی گذار کنند. به‌جای صرف تمرکز بر قدرت، باید انرژی خود را صرف احیای سرمایه اجتماعی در میان اقشار فرودست و گروه‌های مدنی کنند. شفافیت، پاسخ‌گویی و گفت‌وگو با افکار عمومی باید جایگزین زبان مبهم و مصلحت‌جویانه‌ی گذشته شود. همچنین، نسل جدید اصلاح‌طلبان لازم است از الگوهای کلاسیک نخبگان عبور کرده و نوعی شبکه‌سازی اجتماعی مبتنی بر دانش، فناوری و کنش مدنی را شکل دهند. اعتماد از مسیر گفت‌وگو، همدلی و صداقت بازسازی می‌شود، نه از طریق شعارهای انتخاباتی. آینده اصلاح‌طلبان وابسته به آن است که آیا می‌توانند از گفتمان قدرت‌محور به گفتمان رهایی‌بخش و اجتماعی بازگردند یا نه؛ چرا که مردم امروز نه وعده‌ی اصلاح در ساختارهای بسته، بلکه حس مسئولیت و شجاعت در بیان واقعیت‌ها را می‌جویند.