وقتی «میکروفون» و «دوربین» صلاحیت می‌آفریند !

گروه تعاملی الف،   4040730072 ۵ نظر، ۰ در صف انتشار و ۵ تکراری یا غیرقابل انتشار
وقتی «میکروفون» و «دوربین» صلاحیت می‌آفریند !

گروه تعاملی- مصطفی آب روشن

 جامعه‌ معاصر، به ویژه در پهنه‌ی پرهیاهوی رسانه‌های نوین، به شکلی خطرناک دچار پدیده‌ی فرسایش عقلانی شده است که نماد بارز آن، تبدیل شدن برخی سلبریتی ها به مدعیان حوزه‌های خطیر فلسفه، روانشناسی، سیاست و جامعه‌شناسی است.

این انتقال اقتدار، که ریشه‌اش در خودشیفتگی و تایید اجتماعی کور نهفته است، نه تنها حوزه‌های تخصصی را مبتذل می‌سازد، بلکه منجر به یک بحران سطحی نگری  در مرجعیت فکری جامعه می‌شود و باید با لحنی بی‌پرده به نقد آن نشست.

کار هنرپیشه، ایفای نقش و خلق زیبایی‌های موقت در چارچوب قراردادهای صحنه و تصویر است و اعتبار او در این میدان، بر پایه‌ی ژست، هیجان و توانایی‌اش در برانگیختن عواطف بنا شده است، نه در جایگاه عقل کل که لازمه‌ی ورود به منازعات سیاسی یا مباحث هستی‌شناسانه است؛ آنچه در جامعه در حال شدن هست، ترجمان ساده و سخیف شهرت به صلاحیت است؛ یعنی ستاره‌ای که به واسطه‌ی جذابیت ظاهری یا قدرت بازیگری‌اش بر ذهن‌ها مسلط شده، به این باور خودفریبی می‌رسد که در تمام حوزه‌ها، از اقتصاد کلان گرفته تا تفسیر متون کانت، دارای وزانت و کلام فصل‌الخطاب است.

خود شیفتگی که توهم دانایی را تداعی می کند و توسط انبوهی از دنبال‌کنندگان فاقد فیلتر نقادی، که خود اسیر جذابیت‌های آسان‌فهم سلبریتیسم هستند، تغذیه می‌شود؛ این حباب توخالی که پیرامون آن‌ها شکل می‌گیرد، فضایی امن و ایزوله ایجاد می‌کند که در آن هرگونه انتقاد تخصصی به عنوان حسادت یا توطئه  تلقی می‌شود و لفاظی‌های سطحی و احساسی، جایگزین استدلال‌های محکم و مبتنی بر شواهد می‌گردد، و از این نقطه است که بازیگر، به جای آنکه نظر اجتماعی اش را بیان کند ،خود را در مقام «ناجی» یا «روشنفکر بلامنازع» می‌بیند که گویی رسالت الهی دارد تا جهان را از تاریکی جهل نجات دهد، در حالی که تمام سرمایه‌ فکری او بعضا چند جمله‌ی قصار کپی برداری شده  و یک رشته‌ی توئیت های شتابزده است.

 این تبدیل شدن صحنه‌ تئاتر به تریبون عقل کل، ضربه‌ای مهلک به فرآیند دموکراسی فکری می‌زند، چرا که صدای متخصصان و اندیشمندان واقعی، که اغلب فاقد جذابیت‌های نمایشی و توانایی برانگیختن سریع هیجان‌های جمعی هستند، تحت‌الشعاع اقتدار کاریزمای این سلاطین کاذب قرار می‌گیرد؛ خطر واقعی در آنجاست که این افراد، به واسطه‌ شهرت خود، به ابزاری برای تسهیل سیاست‌های مبتنی بر احساس تبدیل می‌شوند و عواطف لحظه‌ای را به جای تفکر بلندمدت بر جامعه حاکم می‌سازند، و در نتیجه، گفتمان عمومی نه با چالش‌های پیچیده‌ی اجتماعی، بلکه با موضع‌گیری‌های ساده‌انگارانه‌ یک فرد مشهور در برابر دوربین‌ها شکل می‌گیرد.

این وضعیت، صرفاً یک مسأله‌ی کمیک نیست، بلکه یک تراژدی معرفت‌شناختی است که در آن، مرز میان واقعیت و پرفورمنس، میان دانش و ادعا، و میان حقیقت و شایعه محو می‌شود، و جامعه‌ای که تحت سیطره‌ این جعل روشنفکری قرار گیرد، به تدریج توانایی خود را برای تمییز قائل شدن میان خبر صحیح و نمایش تبلیغاتی از دست می‌دهد؛ لازم است رسانه‌ها و متولیان فکری، با قاطعیت این توهم خودشیفتگی را به چالش بکشند و تأکید کنند که میکروفون و دوربین، لزوماً جواز ورود به اتاق‌های فکر و کتابخانه‌های فلسفه نیست و شهرت، برهان قاطعی بر دانایی نیست؛ جامعه باید از این خواب مصنوعی که کاریزما را به جای صلاحیت می‌فروشد، بیدار شود، پیش از آنکه این توهم دانایی، به طور کامل، بنیان‌های تفکر نقادانه را نابود سازد و میدان‌های حیاتی سیاست و فرهنگ را به عرصه‌ی نمایش‌های سخیف و خودشیفته‌ی عده‌ای بازیگر بی‌صلاحیت تبدیل نماید.