گروگانگیری یا ضعف اجرایی؟
روزنامه جوان نوشت:
گرانی ظاهراً به بخشی جدانشدنی از زندگی مردم تبدیل شده و بازار را به هم ریخته است. قیمتها از برنج و گوشت گرفته تا لبنیات و تخممرغ تقریباً هر روز تغییر میکند و طبعاً مردم زیر فشار معیشت رنج میکشند و بدتر از آن ظاهراً دولت بنای حل این معضل را ندارد. با اینکه جلسات تنظیم بازار یکی پس از دیگری برگزار میشود، اما بیشتر شبیه جلساتی نمادین هستند چراکه مسئولان وعده میدهند و بر ساماندهی بازار تأکید میکنند، اما در واقعیت چیزی تغییر نمیکند.
این وضعیت بغرنج نشان میدهد گرانی به مسئلهای عمیقتر و ساختاری تبدیل شده است که ریشه در تصمیمگیریها، سیاستگذاریها و نحوه اجرای برنامههای اقتصادی دارد. وقتی قیمتها با سرعتی بیسابقه بالا میروند و هیچ نشانهای از کنترل و ثبات دیده نمیشود، طبیعی است که مردم اعتماد خود را نسبت به توانایی دولت در مدیریت اقتصاد از دست بدهند. بیاعتمادی به مسئولان و دستگاههای متولی، بهویژه وقتی به جلسات پشت درهای بسته و وعدههای تکراری محدود میشود، به جامعه اضطراب بیشتری میدهد و وضعیت روانی و معیشتی خانوادهها را بحرانیتر میکند.
موضوع وقتی پیچیدهتر میشود که حتی خود فعالان بازار و تولیدکنندگان هم نمیتوانند پیشبینی دقیقی از آینده قیمتها داشته باشند. این بلاتکلیفی باعث میشود کسبوکارها کمتر سرمایهگذاری کنند و تولید کاهش یابد که به نوعی دور باطلی است. نقدینگی شتابزده، نوسانات نرخ ارز، محدودیتهای صادرات و واردات و نهایتاً سیاستهای انقباضی یا انبساطی که به درستی اجرا نمیشوند، همگی دست به دست هم دادهاند تا این محیط ناامن اقتصادی شکل بگیرد. این محیط فقط تولید و عرضه را مختل نمیکند بلکه تأمین نیازهای اساسی مردم را هم با چالش مواجه میسازد.
گرانی بر سفره مردم پیامدهایی عمیقتر و گستردهتر دارد و خانوادهها دچار تنگناهای مالی میشوند و مجبور هستند از سطح و کیفیت زندگی خود کوتاه بکاهند. این واقعیت در آمارهای مختلفی دیده میشود که نشان میدهد میزان مصرف کالای مصرفی و مواد غذایی به شدت افت کرده است. وقتی مردم برای رفع نیازهای اولیهشان هم باید دغدغه داشته باشند، طبعاً این موضوع بستری برای تشدید نارضایتی اجتماعی است.
انتظار بر این است که رئیسجمهور شخصاً وزرا و مسئولان دستگاههای مرتبط با بازار، تولید، واردات و توزیع کالاهای اساسی را پای کار بیاورد و با واکاوی دقیق دلایل گرانی، مسئولیتها را مشخص و عملکرد آنها را زیر نظر بگیرد. تصمیمگیریهای جدی و تخصیص منابع لازم باید با سرعت و دقت انجام شود، نه اینکه صرفاً در جلسات نمادین و حداقلی باقی بماند، همچنین این اقدام میتواند مانع از شکلگیری برداشتهایی شود که عقیده دارد برخی جریانات خاص، چه اقتصادی و چه سیاسی، از شرایط گرانی سوءاستفاده میکنند و در واقع معیشت مردم را گروگان منافع خود قرار دادهاند. پیام روشن و صریح رئیسجمهور باید این باشد که دولت اجازه نخواهد داد منافع مردم قربانی بازیهای قدرت یا سودجوییهای شخصی شود. این موضوع به ویژه در شرایط اقتصادی حساس و پیچیده کنونی، به احیای اعتماد عمومی و آرامش بازار کمک میکند.
جان کلام آنکه اگر رئیسجمهور نتواند نقش مستقیم و مقتدر خود را ایفا کند، فاصله بین وعدهها و واقعیتها بزرگتر میشود و به جای راهحل به بحرانها بیشتر دامن زده خواهد شد، بنابراین برای عبور از چالشهای گرانی و بازگرداندن آرامش به زندگی مردم اراده میخواهد.
******
چرخش راهبردی چین نسبت به ایران
روزنامه وطنامروز نوشت:
تنش در روابط چین و اسرائیل در سرزمین اشغالی چه نشانههایی با خود به همراه دارد؟ پشت صحنه اظهارات تند بنیامین نتانیاهو علیه چین که رابطه سردشده تلآویو - پکن را به نمایش عمومی گذاشت، چه چیزی نهفته است؟ آیا در بکگراند این جنگ سرد ایران حضور دارد؟ اینها سوالاتی است که پاسخهای آنها با گذشت اندک زمانی مشخص میشود. نتانیاهو در دیدار با هیاتی بزرگ از نمایندگان آمریکایی با تاکید بر اینکه چین عامل انزوای اسرائیل در جهان است، گفت: «آنها در حال سازماندهی حمله به مشروعیت اسرائیل در رسانههای اجتماعی جهان غرب و ایالات متحده هستند. ما باید با آنها مقابله کنیم و با تلاشهایمان مقابله خواهیم کرد».
3 ماه از جنگ 12 روزه اسرائیل علیه ایران گذشته است؛ تهاجمی که در نهایت به هدف اصلیاش نرسید و بر اساس مستند جدید کانال 13 تلویزیون اسرائیل «۱۲ روز در ژوئن؛ رازهای جنگ با ایران»، از هفته دوم جنگ این مقامات صهیونیست هستند که برای آتشبس به آمریکا و دونالد ترامپ مراجعه میکنند. این جنگ در ادراک چینیها تاثیر خاص خود را گذاشته است. مقابله ایران با 2 واحد دارنده سلاح هستهای و حمله ایران به پایگاه آمریکا در العدید قطر، ایران را به عنوان تنها کشوری در جهان که بعد از جنگ دوم جهانی، 2 بار پایگاههای نظامی آمریکا را هدف قرار داده است، صاحب یک نصاب منحصربهفرد در تاریخ روابط بینالملل کرد. موفقیت نظامی ایران مقابل ایالات متحده و رژیم صهیونیستی، در شرایطی حاصل شد که منابعی در ایران گفتهاند مقامات صهیونیست در روزهای اولیه تجاوز به ایران، با راهاندازی یک کارزار اطلاعات نادرست، به چین و روسیه اطمینان خاطر دادهاند کار تهران تمام است. از اینجا میشود به رویدادهای امروز و بحرانی که میان پکن و تلآویو جریان دارد پل زد.
چینیها از این رفتار صهیونیستها عصبانی هستند، چرا که منجر به خطای ادراکی و محاسباتی پکن در جریان جنگ 12 روزه شد اما اتفاقات اخیر خاورمیانه و جنگ با ایران چینیها را کمی هشیار کرد تا سیاست دیرینه خود در غرب آسیا مبنی بر «بیطرفی فعال» و «اصل عدم مداخله» را کنار بگذارند و اولویتهای دیگری جز ترجیح اقتصاد و تضمین مسیر انرژی هم داشته باشند. به نظر میرسد پکن به این درک رسیده باشد که ایران «پل پیروزی» شرق و آنچه جنوب جهانی نامیده میشود، است و اگر آمریکا و اسرائیل منطقه را تصاحب کرده و نظم مطلوب خود را بر آن تحمیل کنند، نهتنها منافع جهانی چین به خطر خواهد افتاد، بلکه حلقه محاصره آن توسط آمریکا تنگتر هم خواهد شد.
شواهد نشان میدهد پکن در حال بازنگری در سیاست منطقهای خود در خاورمیانه بویژه بعد از جنگ 12 روزه آمریکا و اسرائیل علیه ایران است. فارن افرز، رسانه متعلق به شورای روابط خارجی آمریکا هفته گذشته تحلیل کرد پکن دیگر خود را ملزم به پیگیری سیاست سنتی خود در خاورمیانه نمیبیند که همواره مبتنی بر موازنهگری میان واحدهای سیاسی منطقه بوده و در مقطع کنونی به شراکت دفاعی-نظامی با ایران رغبت بیشتری پیدا کرده است. این رسانه آمریکایی نوشت برای پکن، تهران شریک قابل اتکایی در مواقع بحرانی است.
******
مذاکره با ترامپ در نیویورک؛ آری یا نه؟
روزنامه قدس نوشت:
رئیسجمهور در حالی راهی نیویورک شده که برخی فعالان سیاسی و رسانههای منتسب به یک طیف سیاسی، توقعاتی آرمانی از دیدار پزشکیان و ترامپ در حاشیه این اجلاس مطرح میکنند که بیش از مطالبهای دیپلماتیک، نوعی رؤیافروشی سیاسی است. اگر به آنچه در این سالها درزمینه مسئله هستهای و مذاکرات رقم خورده نگاهی بیندازیم، میبینیم در این فرصت ۲۲ساله، از توافق سعدآباد در سال ۸۲ تا توافق ایران و آژانس در شهریور امسال، روند عمومی حاکم بر دیپلماسی هستهای ایران، تعامل و تلاش برای توافق و پذیرش محدودیتها در ازای رفع تحریمها بوده است. با این حال، آخرین پرده از تلاش برای احیای توافق به شکلی که اطمینان درباره برنامه هستهای ایران ایجاد و تحریمها نیز رفع شود در مذاکرات ایران و آمریکا در ابتدای سال جاری تا اواخر بهار امسال دنبال شد، اما حمله اسرائیل و همراهی آمریکا با این حمله، موجب بر هم زدن میز توافقی شد که ترامپ یک سوی آن ایستاده بود و بعضاً حتی با خوشبینی از توافق با ایران سخن میگفت. در حقیقت این هجوم دقیقاً وسط مذاکرات ایران و آمریکا رخ داد و آمریکاییها از سر میز مذاکره، با بمب بر سر تأسیسات هستهای کشورمان حاضر شدند.
اگرچه واضح است دیپلماسی و مذاکره را باید به عنوان ابزاری دید که نباید هیچگاه کنار گذاشته شود، اما انتظار میرود توصیه به مذاکره در سطح رؤسای جمهور دو کشور، آن هم پس از حمله مستقیم ایالات متحده به جمهوری اسلامی ایران و حمایت قاطعش از رژیم صهیونیستی، با تدبیر و تأمل بیشتری همراه شود. در حقیقت اگر همواره در دوره حضور رئیسجمهور در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، مطالبه دیدار رؤسای جمهور ایران و آمریکا مطرح میشود اما انتظار میرود این مطالبه در فضای واقعی ابتدای مهر ۱۴۰۴ که جنگ ۱۲ روزه با حمایت و همراهی آمریکا علیه کشورمان رقم خورده است و حتی اروپاییها نیز سیاست فشار و ماشهچکانی را در پیش گرفتهاند، واقعبینانهتر باشد و با این ملاحظه همراه شود که آیا اساساً دعوتی به مذاکره از سوی آمریکاییها صورت گرفته است؟ آیا تضمینی درباره اجتناب از حمله به کشورمان در دوره مذاکره و پس از توافق وجود دارد؟ آیا پس از حمله نظامی و ماشهچکانی دیپلماتیک، میتوان چنین تصویر آرمانی و رؤیایی ترسیم کرد که میز مذاکرهای در نیویورک چیده شده و رؤسای جمهور دو کشور بر سر آن نشستهاند؟
******
دو اعتراف بزرگ عضو شورای روابط خارجی آمریکا درباره ایران
روزنامه کیهان نوشت:
ولی نصر، استاد دانشگاه جانزهاپکینز و عضو شورای روابط خارجی آمریکا در تازهترین اظهارات خود دو اعتراف قابل توجه کرده است. نصر ابتدا به استقلالطلبی ایرانیان اشاره کرده و حفظ استقلال و امنیت ملی را اصلیترین راهبرد جمهوری اسلامی دانسته است. او میگوید: «از ترکمانچای قرن نوزدهم تا امروز، در ذهن ایرانیان یک خاطره مشترک حک شده است: از دست رفتن استقلال... به همین دلیل بسیاری در ایران رسالت اصلی خود را «استقلال ایران» تعریف کردند... امروز اما این استقلال با یک برگ دیگر گره خورده است: برنامه هستهای».
این عضو شورای روابط خارجی آمریکا که پیشتر در دولت اوباما مشاور کاخ سفید نیز بود در ادامه سخنانش اعتراف میکند که «سیاست ابهام هستهای» که جمهوری اسلامی ایران پس از جنگ 12 روزه در پیش گرفته است، بزرگترین اهرم فشار ایران است و به ایران قدرت مانور میدهد. ولی نصر در همین زمینه دومین اعترافش را هم ناخواسته انجام میدهد و بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی را تلویحاً جاسوسان آمریکا و اروپا عنوان میکند: «بزرگترین اهرم فشار ایران این است که ما نمیدانیم بر سر برنامه هستهای ایران چه آمده است. تنها راهی که آمریکاییها، اسرائیلیها و اروپاییها دارند برای اینکه اطلاعات بیشتری به دست آورند، بازگشت بازرسان آژانس به ایران است... [ابهام هستهای] بزرگترین اهرم فشار ایران است... این ابهام آزارنده است، چون یعنی برنامه هستهای ایران با وجود بمباران باقی مانده است... ایران نشان داده حتی پس از بمباران، این صنعت قابلیت بازسازی دارد چون از پشتوانهای با هزاران متخصص و زیرساخت گسترده ملی برخوردار است.»
خوب است تصمیمسازان کشور به این اظهارات توجه کنند تا اهمیت «سیاست ابهام هستهای» را از جانب طرف مقابل درک کنند. با این حال برخی دولتمردان و مسئولان به دنبال تضعیف این سیاست و باز کردن پای بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی در ازای «هیچ» هستند. چنین کاری یعنی ایجاد دسترسی اطلاعاتی برای آمریکا و اسرائیل که میتواند زمینه حمله بعدی آنها برای از بین بردن باقیمانده ذخایر اورانیوم ایران را ایجاد کند.
******
به این دلایل، نباید با ترامپ دیدار کرد
روزنامه صبحنو نوشت:
بحث درباره دیدار احتمالی روسای جمهور ایران و آمریکا در نیویورک و در حاشیه جلسه سازمان ملل بار دیگر از سوی اصلاح طلبان مطرح و در فضای سیاسی و رسانهای کشور به موضوعی در بحث تبدیل شده است. این بحث اما مسبوق به سابقه است؛ چرا که در دوران ریاستجمهوری حسن روحانی نیز چنین احتمالی بارها مطرح شد و حتی دونالد ترامپ در مقاطع مختلف، بهویژه در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، تمایل خود را برای گفتوگو با تهران ابراز میکرد.
ترامپ در مقاطع مختلف، بهویژه در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل، علاقه خود را برای چنین دیداری ابراز میکرد و رسانههای غربی نیز آن را برجسته میساختند. اما در همان زمان، مقامات ارشد دولت یازدهم و دوازدهم، از جمله حسامالدین آشنا مشاور رسانهای رئیسجمهور، بارها تأکید کردند که ایران «برای قاب عکس» پای میز مذاکره یا دیدار نمیرود. روحانی نیز در سخنرانیهای علنی خود صریحاً میگفت: «دیدار باید نتیجه داشته باشد، نه اینکه به یک لبخند و دست دادن ختم شود.» این موضع در آن شرایط اهمیت ویژهای داشت. چرا که همزمان با پیشنهاد دیدار، آمریکا نهتنها کوچکترین نشانهای از تغییر رفتار نشان نمیداد بلکه فشار حداکثری علیه ایران را آغاز کرده بود. خروج یکجانبه از برجام، بازگرداندن تحریمها، و در ادامه ترور سردار شهید سلیمانی توسط ارتش آمریکا، همه شواهدی بود که نشان میداد کاخ سفید به دنبال گفتوگوی واقعی نیست، بلکه قصد دارد با دیدار نمادین ایران را در زمین تبلیغاتی خود قرار دهد.
تجربه روحانی نشان داد که دیپلماسی بدون پشتوانه اراده طرف مقابل محکوم به شکست است. حتی اگر ایران آماده مذاکره باشد، وقتی آمریکا در عمل بر طبل خصومت میکوبد، هر دیداری جز نمایش رسانهای نخواهد بود. بنابراین، توصیه امروز برخی جریانهای اصلاحطلب مبنی بر دیدار پزشکیان با ترامپ، اگرچه ممکن است در ظاهر متفاوت جلوه کند، اما از منظر تجربه تاریخی تکرار همان خطای سادهانگارانه است. نمیتوان واقعیت اقدامات آمریکا را نادیده گرفت و صرفاً به امید یک گفتوگوی کوتاه در نیویورک نشست. ذات دیپلماسی بر پایه «مذاکره نتیجهبخش» استوار است. وقتی یکی از طرفین هیچ آمادگی برای تغییر سیاستهای خصمانه ندارد، دیدار سران صرفاً به سطحیترین شکل ممکن تبدیل میشود: لبخند برای دوربینها. به همین دلیل است که در ادبیات سیاسی بارها تأکید شده «دیدار دیپلماتیک پایان مسیر مذاکره است، نه آغاز آن».
امروز هم آمریکا هیچ نشانهای از تغییر رویکرد نشان نداده است. دولت این کشور همچنان به سیاست تحریمهای یکجانبه ادامه میدهد، داراییهای ایران را بلوکه میکند و حتی در منطقه علیه منافع ایران اقدام میکند. در چنین شرایطی، دیدار پزشکیان با ترامپ نهتنها گرهی از مشکلات مردم ایران باز نمیکند، بلکه میتواند دستاویز تبلیغاتی جدیدی برای جریانهای ضدایرانی در آمریکا باشد. آنها خواهند گفت ایران تحت فشار وادار به گفتوگو شد، بیآنکه امتیازی گرفته باشد.
منتقدان داخلی که دیدار را «اولین قدم تعامل» میخوانند، از این واقعیت غافلاند که تعامل پایدار تنها زمانی شکل میگیرد که طرف مقابل نیز آمادگی واقعی برای توافق داشته باشد. ایران در سالهای گذشته بارها حسن نیت خود را نشان داده است؛ از پذیرش محدودیتهای هستهای در برجام گرفته تا همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی. اما آمریکا همزمان با این امتیازات، بر فشارها افزود. این تناقض آشکار، خود دلیلی کافی است که بدون تغییر اراده آمریکا، دیدار با ترامپ فقط به سادهانگاری سیاسی تعبیر خواهد شد.
******
مردم! یادتان هست؟
روزنامه فرهیختگان نوشت:
روزهای پایانی توافق برجام درحالی فرا میرسد که طرفین توافق علیرغم پایبندی کامل ایران، به جای پایبندی به آن به سوءاستفاده از قوانین موجود در برجام مشغول شدند. بعد از خروج آمریکا از برجام و عدم پایبندی اروپا به این توافق حالا اروپاییها از آخرین امتیاز توافق علیه ایران، استفاده کردند و به احتمال زیاد، تحریمهای سازمان ملل علیه ایران بازخواهند گشت. در مورد اینکه برجام در زمان امضا توافقی خوب بود یا خیر قضاوتها و تحلیلهای متفاوتی وجود دارد، اما حالا و در این موقعیت تحلیل دقیقتر آن است که زیانهای این توافق بیش از انتفاعهایی بود که ایران به دست آورد.
نکته عجیبتر اما این است که سیاستمداران وقت که در خط مقدم امضای این توافق و به نتیجه رسیدن آن بودند، در برخی موارد استدلالها و قضاوتهایی را در تریبون رسانه مطرح کردند که سندی بر نگاههای سادهسازانه آنها به این مذاکرات با 5+1 است، درحالیکه طرف مذاکرهکننده بهخوبی میدانست که چه امتیازاتی به ایران داده و متقابلاً چه اختیاراتی دارد، در موارد متعدد و بنا به گفته شخص وزیر خارجه وقت، برخی از متون این توافق و عبارت درجشده در آن را پس از امضای توافق ندیده بود. اذعان به این بیاطلاعی، این گمانه را تقویت میکند که بیان اظهارات سادهسازانه تنها اختصاص به بیان اظهارات رسانهای نداشت بلکه گویی همین نگاه در جریان مذاکرات و امضای توافق برجام، نقش داشته است. در ادامه مروری داشتیم به برخی از این اظهارات که در همان بازه زمانی نیز مورد انتقاد کارشناسان و تحلیلگران آشنا به روابط بینالملل نیز قرار گرفت.
محمدجواد ظریف بعد از امضای توافق و در نشستی که با کارشناسان روابط بینالملل در شورای راهبردی وزارت خارجه داشت در پاسخ به این سؤال که آمریکا میتواند توافق برجام را نقض کند، گفت: «به قول آقای تام کاتن که بعداً رفیق ما شد و در توییتر پیام رد و بدل کردیم، آمریکا (With STROKE OF PEN) با یک امضا تحریمهای ایران را برمیگرداند. خوب برگرداند چه کسی در دنیا اجرا میکند؟ وقتی که تام کاتن این پیام را نوشت و من پاسخش را دادم، همه زیر توییتش پاسخ دادند که پولت را از هاروارد پس بگیر خوب حقوق یادت ندادند. دنیا قاعده و قانون دارد. به شما اطمینان میدهم که آمریکا نمیتواند این کار را انجام دهد.»
بعد از امضای توافق برجام، حسن روحانی رئیسجمهور وقت در سخنرانی خطاب به مردم ایران اعلام کرد: «طبق این توافق در روز اجرای توافق، تمامی تحریمها حتی تحریمهای تسلیحاتی، موشکی و اشاعهای هم به صورتی که در قطعنامه بوده لغو خواهد شد. تمام تحریمهای مالی، بانکی، اقتصادی به طور کامل، لغو خواهد شد و نه تعلیق.» روحانی در حالی به لغو و نه تعلیق همه تحریمها اشاره کرد که در باور افکار عمومی این گمانه ایجاد شد که تمام تحریمهایی که آمریکا نیز علیه ایران اعمال کرده نیز لغو خواهد شد. درحالیکه آنچه در دستور کار این قطعنامه بود، لغو تحریمهای شورای امنیت علیه ایران بود و نکته مهمتر آنکه این تحریمها به طور کامل لغو نشدند، بلکه با طرح شروطی تعلیق شدند. این تأکیدات درحالیکه تیم وزارت خارجه به محتوای توافق آگاه بودند این شائبه را تقویت میکند که بیش از آنکه اصل تأمین منافع ملی و صداقت با مردم برای رئیسجمهور وقت اولویت داشته باشد، مواجهه سیاستزده با این توافق و دستاوردسازی برای ساکت کردن مخالفان اهمیت بیشتری دارد.
اعتقاد به این موضوع که دیدار و گفتوگو با رئیسجمهور آمریکا میتواند مشکلات و چالشهای ایران را حل کند، اتفاق جدیدی نیست. حسن روحانی در 15 مرداد 98 مدعی شد: «اگر در نیویورک، وزیر خارجه ما با وزیر خارجه آمریکا از نزدیک گفتوگو نمیکرد و اگر من به تلفن اوباما جواب نداده بودم، شاید این کار با کندی و سختی انجام میشد. اما این کارها کمی دستیابی به توافق را ساده کرد.» این ادعا در حالی مطرح میشد که مذاکراتی که منتهی به امضای برجام شد، پیش از روی کار آمدن دولت حسن روحانی آغاز شده بود. دولت وقت آمریکا به این نتیجه رسیده بود که تهاجم نظامی راهحل مواجهه با برنامه هستهای ایران نیست و تنها گزینه مذاکره راهگشاست. کلید خوردن این مذاکرات نیز بعد از ارسال نامه اوباما به رهبر انقلاب آغاز شد. با این تفاسیر تصور آنکه امضای چنین توافقی تنها با یک دیدار و گفتوگوی تلفنی محقق شده است، نوعی سادهانگاری افراطی است.
صحبتهای محمدجواد ظریف در صحن علنی مجلس در تیر 94 یکی از ماندگارترین سخنرانیها بود که با گذشت نزدیک به 10 سال برخی اظهارات مطرحشده در این جلسه، هنوز حائز توجه است. ظریف در جلسه صحن علنی، مدعی شد: «در هیچ جای برجام تعلیق نیامده است. هرکس تعلیق ترجمه کرده اشتباه ترجمه کرده است. تحریمها دیروز لغو شد و تمام شد. تاریخ اجرای لغو زمانی است که آژانس گزارش دهد ما این اقدامات کمّی را انجام دادیم. تعلیقی در برجام وجود ندارد.» اما بعد از اثبات آنکه اساس تحریمهای سازمان ملل بر تعلیق بوده نه رفع، خود ظریف بهتازگی جزئیات درج چنین موضوعی در توافق را شرح داد و گفت که فردی به نام فرانچسکو به یکی از همکاران من گفته بود که این واژه در متن باشد و ایشان هم بدون اطلاع دادن به من و آقای عراقچی آن را پذیرفته بود. این حجم از بیدقتی در مورد توافقی که پیوندی با منافع و امنیت ملی ایران دارد، نشان میدهد، آسیبی که متوجه تیم سیاستخارجی بوده وجهی دیگر از سادهانگاری افراطی بوده است.
******
علت عصبانیت این روزها از رهبر انقلاب
محسن مهدیان در روزنامه همشهری نوشت:
رسانههای ضدانقلاب و عوامل شبکهایشان در رسانههای اجتماعی این روزها حسابی از دست رهبر انقلاب عصبانیاند. با خودم فکر کردم چرا؟ پاسخ را با شما به اشتراک میگذارم.
یکم. واکنش رسانههای ضدایرانی به موفقیتهای اخیر را دیدهاید؟ جالب است. فقط هم ورزشی نیست؛ موفقیت المپیادهای علمی و دستاوردهای دیگر هم همینطور. یک فرایند مشترک طی کردند:
مرحله اول، نادیدهگرفتن،مرحله دوم، تحقیر
مرحله سوم، گفتن اینکه «اینها حکومتیاند».
مرحله چهارم، وقتی دیدند از همهجا ماندهاند و حتی از مخاطب خودشان هم فحش میخورند، گفتند: «این موفقیتها به حکومت
چه ربطی دارد؟».
دوم. یادتان هست شب عاشورا؟ رهبر انقلاب وارد حسینیه شدند و به حاجمحمود کریمی گفتند: «ای ایران» بخوان. حاجمحمود خواند و مردم همخوانی کردند. چه اتفاقی افتاد؟ رهبر انقلاب نشان دادند که ایران همان اسلام است و اسلام همان ایران. نه اینکه ما عین اسلام شدهایم، بلکه در حرکت بهسوی آن قلهایم. برخی گفتند این حرفها محصول جمهوری اسلامی جدید است؛ درحالیکه ایشان همین حرفها را دهه60 هم زده بودند؛ همان روزها که بعضی به اسم ملیگرایی مقابل اسلامگرایی دکان باز کرده بودند.
سوم. پیامهای تبریک رهبر انقلاب به تیم کشتی را ببینید؛ هم پیام اول و هم دوم. در اولی گفتند: «قدرت و معنویت را به هم آمیختید». در دومی گفتند: «آبروی ایران شدید». حقا باید به حال دبیر و کشتیگیران غبطه خورد؛ مدال گرفتن از رهبر انقلاب، آنهم با چنین تعابیری، فخر است. اما نکته چیست؟ جمع قدرت و معنویت، همان آبروی ایران است. پیوند این دو پیام را ببینید.
چهارم. ایشان قهرمانی ورزشی را «جمع قدرت و معنویت» دانستند که میشود «آبروی ایران». این یعنی چه؟ اینجا بحث ورزش سیاسی نیست؛ اینکه سیاست ما عین دیانت ما و برعکس، سرجای خودش درست است؛ اما ماجرا فراتر است. ورزش را سیاسی نکردند بلکه حقیقت ورزش را نشان دادند. روایت جمهوری اسلامی از حقیقت ورزش قهرمانی، جمع قدرت و معنویت است و این را در عمل هم نشان داده است. سجده بر پرچم، نادعلی خواندن وسط رقابت، ذکر اهلبیت هنگام پیروزی و سلام نظامی هنگام سرود ملی محصول تربیت ورزشی در جمهوری اسلامی است.
این حقیقت ورزش ماست. حقیقت هستهای و علمی و پیشرفتهای دیگر ما هم همین است؛ همان حقیقتی که شب عاشورا شنیدیم: «ای ایران خدایی»؛ همان.
******
اعتیاد سیاسی اصلاحطلبان به مذاکره
خبرگزاری فارس نوشت:
مذاکره در منطق کلاسیک دیپلماسی، ابزاری موقتی و انعطافپذیر برای عبور از بحرانها و پیشبرد منافع ملی است. هیچ کشوری مذاکره را نه هدف نهایی، بلکه وسیلهای برای رسیدن به مطلوبیتهای راهبردی میداند. اما در تجربهی بیستسال اخیر سیاست ایران، یک جریان مشخص – اصلاحطلبان – این ابزار را به نقطهای ارتقا دادهاند که به بخش لاینفک هویت سیاسیشان تبدیل شده است؛ بهگونهای که بدون آن، تصور سیاست خارجی این جریان تقریباً ناممکن میشود. از دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی تا حسن روحانی و اکنون مسعود پزشکیان، سمتوسوی سیاست خارجی اصلاحطلبان اساساً تغییر نکرده است. حتی با جابهجایی دولتها، ترکیب مدیریتی وزارتخانههای کلیدی تغییر چندانی نکرد و همان چهرههای قدیمیِ باسابقه در مدیریت پروندهی هستهای، بار دیگر زمام امور را به دست گرفتند. نگاه مسلط بر این جریان، وابسته به «میز مذاکره با غرب» است و دقیقاً همین وابستگی باعث شده فرصتهای گسترش روابط با سایر کشورها – از همسایگان گرفته تا قدرتهای نوظهور آسیا و آفریقا – یا استفاده از ظرفیت دیپلماسی اقتصادی، عملاً نادیده گرفته شود.
این وابستگی و نگاه تکبعدی را میتوان در سیر تاریخی پروندهی هستهای ایران بهوضوح دید. سال ۱۳۸۲ و توافق سعدآباد نقطهی شروع این مسیر بود. در این توافق، ایران موافقت کرد که غنیسازی اورانیوم را بهطور کامل تعلیق کند. همان زمان، حسن روحانی – مذاکرهکنندهی ارشد وقت – در خاطرات خود نوشت که طرف اروپایی حتی اجازهی راهاندازی یک سانتریفیوژ آزمایشی را هم نمیداد. طرف مقابل بهجای عمل به وعدهها، سیاست «تعلیق در برابر تعلیق» را اجرا کرد: توقف کامل فعالیت هستهای ایران، در برابر وعدههای کلی و موقت برای کاهش فشارها، بدون کوچکترین اقدام برای لغو واقعی تحریمها.یک دهه بعد، همین تیم دوباره به میدان بازگشت. در دولت روحانی، مذاکرات دوسالهی برجام، نمونهای روشن از همان نگاه تکراری بود. محتوای توافق، شبیهسازیشدهی سعدآباد بود اما دامنهاش بسیار وسیعتر: خروج ۱۱ تُن اورانیوم غنیشده از کشور، بتنریزی در قلب راکتور آب سنگین اراک، کاهش سطح غنیسازی به پایینترین حد و کنار گذاشتن بسیاری از نیروهای کلیدی صنعت هستهای. در مقابل، تنها دستاورد، تعلیق نسبی بخشی از تحریمها برای مدت کوتاه بود که با خروج یکجانبهی آمریکا در سال ۱۳۹۷، همهچیز فرو ریخت.
پیامدها نیز بهشدت سنگین بود: سقوط ارزش پول ملی، تورم افسارگسیخته، جهش قیمت کالاهای اساسی، و کاهش اعتماد عمومی به وزارت خارجه و کل ساختار دیپلماسی. حتی مهمتر از آن، تضعیف یکی از اصلیترین ابزارهای بازدارندگی ایران، یعنی ذخایر راهبردی اورانیوم، کشور را در برابر فشارها و تهدیدات جدید آسیبپذیرتر کرد. در واقع، حسن روحانی، با شکست ایدهی اصلی دولتش، که همان مذاکره برای توافق اقتصادی بود، ایران را در وضعیت بسیار آسیبپذیری قرار داد. از سوی دیگر، روحانی و دولتش ایدهی دیگری برای حل مسائل اقتصادی هم نداشتند و پس از سال ۹۷ میتوان شاهد نوعی بیدولتی در ایران بود.
با وجود این کارنامهی شکستخورده، پرسش کلیدی اینجاست: چرا جریان اصلاحات همچنان بر مذاکره با غرب – حتی تا حد پیشنهاد مذاکرهی مستقیم با ترامپ – اصرار میورزد؟
پاسخ ساده است: برای این جریان، مذاکره دیگر یک ابزار نیست، بلکه ستون اصلی تعریف هویت سیاسی است. آنها خود را تنها بازیگر توانمند برای تفاهم با غرب معرفی کردهاند و حاضر نیستند این ادعا را کنار بگذارند، حتی اگر بهای آن تکرار مسیرهای پرهزینه و بینتیجه باشد.
بررسی رسانهها و گفتمان چهرههای شاخص اصلاحطلب نشان میدهد که «مذاکره» در ادبیات آنها یک کلیدواژهی دائمی است، اما تقریباً هیچوقت با یک «راهبرد جامع» یا طرح جایگزین همراه نشده است. ایدهی اصلی همیشه ثابت است: مذاکره با غرب، بدون اینکه طرحی برای بهرهبرداری حداکثری از آن ارائه شود یا حتی به هزینهها و شکستهای گذشته توجه گردد.
******
ادعایی عجیب درباره نحوه تایید صلاحیت پزشکیان
محمدجعفر قائمپناه، معاون اجرایی رئیسجمهور در دیدار با جمعی از اصلاحطلبان استان قم، درباره مسائل سیاست داخلی و خارجی صحبت کرد که او در بخشی از سخنان خود، ادعایی عجیب را درباره شیوه تایید صلاحیت مسعود پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳ مطرح کرد. بخشهایی از اظهارات وی به شرح زیر است:
* در جنگ ۱۲ روزه، تمام همّوغم دشمن این بود که با بمباران، مردم را به خیابانها بکشاند و کار ایران را تمام کند. دادههای منابع موثق میگوید که آنها فکر میکردند با این حملات، فروپاشی از درون رخ خواهد داد. اما به ضرس قاطع میگویم که نقشه آنها برای تجزیه ایران شکست خورد، زیرا مردم نگذاشتند.
* درست است که ما موشک زدیم و خوب هم زدیم، اما این مردم بودند که ایستادند؛ همان خانم بیحجاب، همان دختر ایرانی خارج از کشور، همانهایی که دلنگران ایران بودند، در خیابانهای خارج از کشور برای ایران ایستادگی کردند و حتی دشنام شنیدند. در داخل کشور نیز همینطور بود؛ افراد زیادی از داخل زندان برای ایران پیام دادند. این انسجام را نباید فراموش کرد. تغییر دو مدیرکل مهم است، اما نباید انسجام شما را برهم بزند. ما در این روزهای سخت به این وحدت نیاز داریم.
* به فروردین سال ۱۴۰۳، پیش از شهادت آقای رئیسی، برگردید؛ همه ما امیدمان را از دست داده بودیم و گوشهای نشسته بودیم و نظاره میکردیم. پس از آن حادثه، آقای دکتر پزشکیان که نماینده مجلس بودند، با اصرار دوستان ثبتنام کردند و تا روزهای آخر هم تمایلی نداشتند.
* حتی روزی که تأیید صلاحیت شدند، به شورای نگهبان خواسته شده بودند و من با خود میگفتم چرا این بنده خدا را که نه مشکل مالی و اخلاقی دارد و نه تابعیت فرزندانش مسألهساز است، میخواهند رد کنند. اما ایشان ساعت چهار و نیم به من زنگ زدند و گفتند طوری صحبت کردند که مشخص بود تأیید میشوند. این اتفاق به تدبیر رهبری انجام شد؛ هر ۱۲ عضو شورای نگهبان ایشان را رد کرده بودند، اما در نهایت تأیید شدند. (گفتنی است در پاسخ به این ادعای عجیب قائمپناه، خیرالله پروین عضو حقوقدان شورای نگهبان به خبرگزاری فارس گفت: رأیگیریها معمولاً بهصورت مخفی انجام میشود؛ به این معنا که حتی خود اعضا نیز نمیدانند چه کسی به چه فردی رأی داده است، چه برسد به اینکه فردی بیرون از شورا از این موضوع اطلاع داشته باشد. به نظر میرسد روایتهایی که درباره انتخابات یا رأیگیریها در خارج از شورا مطرح میشود، با واقعیتهای موجود مطابقت ندارد.)
* ببینید از کجا به کجا رسیدیم. در فروردین ۱۴۰۲ شما نمیتوانستید درباره هیچچیز اظهارنظر کنید و توقع یک فروپاشی درونی وجود داشت، اما اکنون به جایی رسیدهایم که از سر دلسوزی درباره عزل و نصب استاندار و وزیر صحبت میکنید. این نشانه پیروزی شما است. من که برای یک کارشناسی ساده در پزشکی قانونی تأیید صلاحیت نشدم، اکنون در کنار شما بهعنوان معاون رئیسجمهور نشستهام.
* اگر رقیب ما در انتخابات پیروز میشد، آیا شما میتوانستید اینجا بنشینید و صحبت کنید؟! قطعاً بابت مواضع سال ۸۸ و سالهای دیگر باید پاسخگو میبودید. شما کار بزرگی کردید، اول برای ایران. اگر آقای دکتر پزشکیان نمیایستاد و موضوع حجاب را حل نمیکرد، آیا فکر نمیکنید با یک فروپاشی اجتماعی مواجه میشدیم؟ آیا دوباره در خیابانها تنش و خونریزی نبود؟ اما این اتفاق نیفتاد و اکنون کنار هم ایستادهایم. من موافق عریانی و بیحجابی نیستم، اما همان تعداد کم، کشور را به تنش میکشید. پس یک انسجام اجتماعی شکل گرفته است.
* نظرسنجیهای علمی و مستند نشان میدهد که محبوبیت آقای دکتر پزشکیان از رأیی که آورده بالاتر است و مردم به ایشان اعتماد دارند! دکتر پزشکیان نقطه شفابخشی برای ایران است! اگر ایشان نبودند و حمایت مقام معظم رهبری نبود، مطمئنم جنگ سرنوشت دیگری داشت. تا حالا با آمریکا مذاکره نشده بود و اگر هم شده بود، آمریکا زیر میز زده بود. اما همین مذاکره اخیر، باعث انسجام شد. اگر مذاکره نمیکردیم، مردم میگفتند اگر میرفتید، جنگ نمیشد. ما مذاکره کردیم و غائله جمع شد.
* اینطور نیست که کسی بتواند بدون هماهنگی برود و با یک سلام و علیک مشکل را با آمریکا حل کند. اما قطع و یقین بدانید که هم مقام معظم رهبری و هم آقای دکتر پزشکیان بر اساس منافع ملی عمل میکنند و انشاءالله بهزودی خبرهای آن را خواهید شنید. این روزهای سخت، دوران نخستوزیری فروغی را تداعی میکند. کمی صبوری کنید.
