چرا ترامپ ما را نمی فهمد

محسن سلگی، گروه سیاسی الف،   4040431040 ۲۹ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲۸ تکراری یا غیرقابل انتشار
چرا ترامپ ما را نمی فهمد

از زمان آغاز سیاست «فشار حداکثری» دولت دونالد ترامپ علیه جمهوری اسلامی ایران، تحلیل‌های متعددی در محافل سیاسی و رسانه‌ای غرب شکل گرفت که هدف اصلی این سیاست را تنها محدود به ایران نمی‌دانستند، بلکه آن را تلاشی گسترده‌تر برای تغییر موازنه قدرت در منطقه غرب آسیا، به‌ویژه در محور مقاومت تلقی می‌کردند.

ترامپ گمان می‌کرد که اگر بتواند منابع مالی جمهوری اسلامی ایران را به شدت محدود کند، خواهد توانست به شکل دومینویی، ساختارهای پشتیبان ایران در منطقه، از جمله گروه‌های مقاومت در عراق، لبنان و یمن را دچار فروپاشی یا به اصطلاح خودش «ادغام» کند؛ البته نه ادغامی سازنده، بلکه ادغامِ حذفی، به معنای از میان بردن استقلال و هویت این نیروها و جایگزینی آن‌ها با نیروهای همسو با غرب یا دست‌کم بی‌خطر برای منافع آمریکا و اسرائیل.

این تصور در واقع ادامه همان سیاستی بود که در دولت باراک اوباما، به ویژه در دوره دوم ریاست‌جمهوری‌اش، نیز دنبال می‌شد. تفاوت در این بود که اوباما فشار را در چارچوب دیپلماسی اعمال کرد و نهایتاً به برجام رسید، اما ترامپ با خروج از برجام، مسیر قهقرایی را در پیش گرفت که نه تنها اهداف سیاسی آمریکا را محقق نکرد، بلکه مقاومت منطقه‌ای را به سطح جدیدی از انسجام و هویت‌بخشی رساند.

اما چرا این طرح‌ها ناکام ماند؟

ترامپ و مشاوران امنیتی‌اش بر این باور بودند که مقاومت، صرفا وابسته به منابع مالی جمهوری اسلامی است. این تصور از یک فهم ابزاری و اقتصادمحور از سیاست مقاومت نشأت می‌گرفت؛ نگاهی که ریشه در نگرش لیبرال‌سرمایه‌داری دارد، که سیاست را تابع اقتصاد می‌داند. در حالی‌که تجربه ایران و نیروهای مقاومت نشان داده است که محرک اصلی این جریان‌ها، ایدئولوژی و اعتقاد است، نه صرفاً منافع مادی.

نمونه بارز این نکته، ساختار بسیج مستضعفین در ایران است؛ نهادی مردمی که برخلاف تصورات غربی، عمدتاً بر پایه داوطلبی، ایثار و حتی هزینه‌کرد شخصی شکل گرفته است. عمده اعضای بسیج، نه تنها از دولت حقوقی دریافت نمی‌کنند، بلکه حتی لباس‌های نظامی خود را نیز با هزینه شخصی تهیه می‌کنند. این مسئله در ظاهر شاید جزئی به نظر برسد، اما نشانه‌ای عمیق از استقلال فکری و روحی این نیروهاست؛ چیزی که با هیچ سیاست تحریمی قابل فروپاشی نیست.

ترامپ، مانند بسیاری از تصمیم‌گیران غربی، دچار خطای بنیادین در درک سازوکار مقاومت شده است. او پول را پلی برای فهم و مهار مقاومت دانسته، حال آن‌که مقاومت، فراتر از پول و حتی سیاست صِرف است؛ یک منطق وجودی است که ریشه در فرهنگ شیعی، هویت اسلامی، و تجربه تاریخی استعمارستیزی و اشغال‌ستیزی دارد.

تاریخ نشان داده است که هرگاه قدرت‌های بزرگ تلاش کرده‌اند با ابزار تحریم یا تهدید نظامی، ملت‌هایی را به تسلیم وادارند که پشتوانه‌ای فرهنگی-ایدئولوژیک داشته‌اند، نه تنها موفق نشده‌اند، بلکه باعث تحکیم همبستگی درونی آن جوامع شده‌اند. تجربه نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران، مقاومت ویتنام، انقلاب کوبا و حتی تجربه حزب‌الله در برابر رژیم صهیونیستی، مؤید این نکته است.

در نهایت، می‌توان گفت اشتباه ترامپ و ادامه‌دهندگان راه او نه در تاکتیک، بلکه در فهم بنیادین از ماهیت ایران و مقاومت است. آنان با اقتصادی دیدن چیزی که ماهیتی فرهنگی و ایمانی دارد، ابزارهایی را به کار می‌برند که ذاتاً بی‌اثرند. تحریم، نه تنها مقاومت را متوقف نمی‌کند، بلکه در شرایطی حتی آن را تطهیر، مردمی‌تر و مقاوم‌تر می‌سازد.