جمهوری اسلامی زمانی در جغرافیای غرب آسیا سربرآورد که با نقشه و حمایت دولتهای غربی، دو ایدئولوژی استعماری به غایت نژادپرست، خونخوار و کودککش در این منطقه ریشه دوانده بودند: صهیونیسم و وهابیت. رژیم صهیونی پس از اشغال فلسطین، کشورهای عرب همسایه خود را در چند جنگ شکست داده و بخشهایی از خاک هرکدام را به اشغال درآورده بود، بدین ترتیب صهیونیستها مرحله اول استیلای خود بر کشورهای اسلامی را تکمیل کرده بودند. وهابیت اما ماموریت دیگری داشت، لشکر پیروان آن در افغانستان جمع شده بودند تا به اسم حمایت از اسلام و مسلمین، برای غربیها مسیر نفوذ کمونیسم شوروی را سد کنند.
اسلام و کمونیسم از همان ابتدا به عنوان بزرگترین تهدید برای رویکرد استعماری غرب و همچنین برای ایدئولوژی لیبرالیسم آن به حساب میآمدند و البته هر دو، این کارکرد را هم داشتند که سبب هویتیابی و انسجام در جبهه غرب مسیحی و لیبرال شوند. در جهت تقابل با این دو، صهیونیسم این ظرفیت را داشت که با آرزوی استقرار در ارض موعود، به عنوان دژ غرب در میان سرزمینهای اسلامی عمل کند و وهابیت نیز با توجه به فهم سطحی و غلط از مبانی اسلام میتوانست به راحتی در خدمت منافع غرب درآید.
با سقوط کمونیسم شوروی، غرب لیبرال برای حفظ انسجام خود نیاز به دشمن دیگری داشت، در نمایش حمله به برجهای دوقلو در 11 سپتامبر 2001، وهابیها این ماموریت جدید را نیز برعهده گرفتند. آنها هم وظیفه ساخت چهرهای زشت از اسلام را برعهده گرفته بودند تا هیچکسی در جهان در انتخاب بین اسلام و لیبرالیسم به تردید نیفتد و هم بهانه لازم را برای تقویت حضور و استیلای غرب در منطقه راهبردی غرب آسیا فراهم میآوردند.
اکنون پس از قریب 80 سال زندگی مسالمتآمیز در منطقه غرب آسیا، وجود ریشه برادری بین دوقلوهای وهابیت و صهیونیسم به اثبات رسیده است. با وجود ژنهای مشابهی چون تمایل شدید به خونریزی، توسعهطلبی و به بردگی کشیدن سایرین، کمتر نکتهسنجی در این خصوص تردید دارد. طُرفه آنکه علیرغم اینکه تمامی جنگافروزیهای چند دهه اخیر در منطقه غرب آسیا زیر سر این دو بوده، در تمامی این جنگها لااقل از سمت وهابیها حتی گلولهای به سمت اسرائیل شلیک نشده است. چه چیزی عجیبتر از آنکه تکفیریهایی که به اسم حمایت از مسلمانان در جای جای منطقه غرب آسیا خون ریختهاند، در برابر تمامی توحشی که اسرائیل علیه مردم مسلمان غزه بکار گرفت و کشتهشدن دهها هزار مسلمان اهل سنت بیتفاوت بودهاند!؟
طبیعتا جمهوری اسلامی به عنوان نماینده اصیل فرهنگ و ارزشهای غنی ایرانی و اسلامی، بزرگترین تهدید برای این ایدئولوژیهای کودککش به شمار میآمده است و به همین جهت با پیروزی انقلاب اسلامی پیکان دشمنیهای این دو و حامیان غربیشان متوجه ایران اسلامی شده است. این روزها و به دنبال جنگ 12 روزه تحمیلی علیه ملت ایران، عدهای در جهت تطهیر رژیم صهیونیستی میپرسند: "اگر اسرائیل اینقدر موجودی خبیث است چرا با دیگر کشورهای منطقه کاری ندارد"؟ انتظار دارند با چه کسی کار داشته باشد، با عربستان و امارات و قطری که میزبان پایگاههای نظامی آمریکا هستند و بزرگترین حامیان مالی داعش به حساب میآمدند یا با ترکیه و اردنی که ماموریت سازماندهی و گسیل نیروهای داعش به مرزهای سوریه و عراق را برعهده داشتند!؟
آنهایی که ایستادگی کشورمان در برابر اسرائیل را از منظری ملی و میهنی زیر سوال میبرند باید بدانند که همه کشورهای عربی یاد شده سالها با منطق ملیگرایی صِرف عربی با توسعهطلبیهای اسرائیل جنگیدند ولی پس از شکستهای متعدد در نهایت تسلیم استیلای آمریکا و اسرائیل در منطقه و مجری خواستههای آنها شدند. این تنها ایران اسلامی بود که با تلفیق روحیه ملی و دینی توانست بیش از چهار دهه در برابر همه توسعهطلبیهای کودککشان بعثی، داعشی و صهیونی در منطقه مقاومت کند. جنایات دهشتناکی که این روزها نیروهای جولانی و دروزیها در زیر بمبارانهای اسرائیل علیه یکدیگر مرتکب میشوند آخرین نمونه روشنی است که نشان میدهد عرصهای که در آن آمریکا و اسرائیل جایگزین جمهوری اسلامی شوند چگونه به جولانگاه تروریستها و آدمکشها تبدیل میشود.
همچنین بیانگر این نکته است که امنیتجویی از طریق سکوت و سازش در برابر اسرائیل، فقط خیالی خام است. این حقیقت را پیش از حاکمان فعلی سوریه، حاکمان کرانه باختری تجربه کردهاند. وقتی با وجود همه پیمانهای صلح و سازش سه دهه اخیر، مجبور به تقدیم حدود 25 درصد از مساحت سرزمینی خود به 770 هزار شهرکنشین صهیونیست شدند. این سرنوشتی است که در نهایت انتظار سایر سازشکاران و خادمان منطقهای صهیونیسم را نیز میکشد.
