به یاد دکتر کریم مجتهدی؛ فیلسوفی دیگر از میان ما رفت فیلسوفِ دانشجو!

احمد راسخی لنگرودی،   4021027092 ۳ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار

دکتر کریم مجتهدی استاد دانشمند و فرزانه‌‎ای که از میان ما شاگردانش رفت. نگارنده سال‌‎های دانشجویی توفیق شاگردی این بزرگمرد را داشتم. آنچه که به سهم خود می‌‎توانم بگویم اینکه مرا همیشه الگوی فلسفه‌‎ورزیدن بود. کریم مجتهدی انصافا استاد فلسفه بود. همچون سقراط فلسفه را زندگی می‌‎کرد.

فیلسوفِ دانشجو!

  دکتر کریم مجتهدی استاد دانشمند و فرزانه‌‎ای که از میان ما شاگردانش رفت. نگارنده سال‌‎های دانشجویی توفیق شاگردی این بزرگمرد را داشتم. آنچه که به سهم خود می‌‎توانم بگویم اینکه مرا همیشه الگوی فلسفه‌‎ورزیدن بود. کریم مجتهدی انصافا استاد فلسفه بود. همچون سقراط فلسفه را زندگی می‌‎کرد. فلسفی می‌‎اندیشید، فلسفی می‌‎گفت و فلسفی عمل می‌‎کرد. تا پایان عمر عشق عجیبی به آموختن داشت. در آموختن بازنشستگی نداشت. به این گفته سقراط حکیم پایبند بود که معرفت سطحی نمی‌‎تواند معرفت به حساب آید و آموختن به نحوی همان پرورش عشق به آموختن است. 

   استاد مجتهدی در حیات پربار خود هیچ‌‎گاه از فلسفه جدا نشد. در کلاس‌‎های درس به جاي حفظ انديشه‌ها، از ما دانشجویان فلسفه می‌‎خواست پرسش كنيم و در اطراف پرسشِ خود، بينديشيم و حاصل انديشیدن خود را در كلاس درس به اشتراك گذاريم. براي پرسش اهميت ويژه‌‌‎ای قايل بود. اولويت را بيش از هر چيز به پرسش می‌‎داد. فلسفه را در پرسش خلاصه می‌‎دید. بر این باور بود که کار فلسفه، پرسیدن و آموختن اندیشیدن است و نه حفظ و آموختن اندیشه‌‎ها. می‌‎گفت آنجا که پرسش و پرسشگری نیست در حقیقت چون و چرایی هم نیست، و آنجا که چون و چرایی نباشد جای فلسفه و اندیشه‌‎ورزی و پژوهش خردمندانه نیز خالی است. بر این اعتقاد بود نتیجه بی‌‎پرسشی بی‌‎گفتگویی است. در چنین جایی هیچ‌‎گاه به معنای دقیق کلمه دیالوگ یا گفتگویی شکل نمی‌‎گیرد. اگر هم گفتگویی شکل گیرد صرفا عنوان گفتگو را داراست. در اصل، منولوگ و تک صدایی است. پرگویی و پریشان‌‎گویی ویژگی اصلی چنین جایی است. یکی فراوان می‌‎گوید و الباقی خاموش، مطیع و سرسپرده، روزگار می‌‎گذرانند. به قول سعدی: «فراوان سخن باشد آکنده گوش».

   این استاد فرزانه در تدریس دارای سبکی ویژه بود. با اینکه بیش از سه دهه پیش افتخار شاگردی او را داشتم هنوز شیوه تدریس‌‎اش را به یاد دارم. در شاه‌‎نشین ذهنم جایی برای خود باز کرده است؛ دقایق اولیه کلاس را در حدود چهل و پنج دقیقه و گاه کمتر و بیشتر به طور ایستاده به تدریس اختصاص می‌‎داد. سپس پشت کرسی استادی می‌‎نشست و دانشجویان را به نوبت و با ذکر نام وامی-داشت در چارچوب درسِ داده شده پرسش کنند. آنگاه در اطراف پرسشِ هر یک از دانشجویان نظر دیگران را جویا می‌‎شد و خودش نیز در انتها در تکمیل بحث کمک می‌‎کرد. بدین‌‎سان هدایت کلاس را تا انتها عهده‌‎دار می‌‎شد. با این ابتکار عمل، شور و شوق فلسفی در کلاس می‌‎پراکند و بذر پرسش در ذهن دانشجویان می‌‎افکند. نکته قابل توجه اینکه، پرسشِ دانشجویان او را برمی‌‎کشید. سرزنده و شکوفا می‌‎کرد. به یاد می‌‎آورم روزی را که یکی از پرسش‌‎هایم آنچنان به وجدش آورده بود که مرا با چند عبارت تحسین‌‎برانگیز نواخت. اما امان از روزي كه در كلاس درس، پرسشي از سوي دانشجويان طرح نمي‌شد؛ بر‌افروخته و خشمگین مي‌شد. اصلا حوصله کلاس بی‌‎تحرک و دانشجوی بی‌‎پرسش را نداشت. سکوتِ دانشجویان او را فوق‌‎العاده می‌‎رنجاند. خستگی در تن خود احساس می-کرد. در این گونه مواقع، احساس بدی به او دست می‌‎داد که از چهره‌‎اش به خوبی نمایان بود.

    یکی از امتیازات ایشان در مقایسه با اساتید دیگر این بود که دانشجویان را موظف می‌‎کرد تعداد چهار پنج پرسش، کمتر و بیشتر، از درس داده شده برای جلسه بعد آماده کنند و در برگه‌‎ای ارائه دهند. سپس بهترین آنها را برمی‌‎گزید و در کلاس به بحث می‌‎کشاند. پرسش‌هايِ خوب دانشجويان را در پايان ترم تحصيلي ملحوظ مي‌داشت و نمره نسبتا بالایی براي آن درنظر مي‌گرفت. پرسش‌‎های خوب، او را عجیب شادمان می‌‎کرد. به شعف می‌‎آورد. خودش می‌‎گفت از طرح پرسش می‌‎توان فهمید که دانشجو چقدر به درس توجه و با مبحث تعاطی داشته است. در کلاس درس هیچ محدودیت زمانی هم برای پرسیدن قایل نبود. برای پرسش‌‎های خوب و سنجیده امتیاز ویژه قایل می‌‎شد و به همین‌‎رو دانشجویان را به پرسشگری برمی‌‎انگیخت. 

   مي‌گفت كلاسي كه دانشجويش پرسش نداشته باشد كلاس نيست. مواردی چون: جزوه‌‎نویسی، بازگویی محفوظات، فقدان پرسش و پژوهش را شایسته دانشجویان فلسفه نمی‌‎دانست. سخن همیشگی او این بود: فیلسوف دانشجو است و دانشجو نیز پرسشگر است. آنچنان بر این مطلب تاکید داشت که کتابی هم با این عنوان به چاپ رساند: «فیلسوف دانشجو است» که مجموعه مقالاتش بود. عبارت معروف اوست: بهترین کلاس‌های درس، آنهایی است که دانشجویانش با کمترین پرسش به کلاس بیایند و با بیشترین پرسش از کلاس بروند، و بهترين استاد كلاس كسي است كه در پي هر پاسخي كه در برابر پرسشي مي‌نشاند، جرقه طرح پرسشي جديد را در ذهن دانشجو بيفكند و به او جرات پرسيدن دهد تا چرخه ذهنش از فعاليت بازنايستد. 

   استادی چون ایشان مایه افتخار گروه فلسفه دانشگاه تهران بود. دریغا که خورشیدش چند روزی است از دیده‌‎ها پنهان شد. یاد او تا مرگ با من خواهد بود. روانش شاد و راهش پر رهرو.