قاتلان امام رضا (ع) را بهتر بشناسید  / خلیفه ای که برادرش را کشت

  4020625047 ۴ نظر، ۰ در صف انتشار و ۶ تکراری یا غیرقابل انتشار

مامون پس از مسموم کردن امام رضا(ع)، هنگامی که حضرت از هوش می رود و صدای شیون و گریه بلند می شود، درحالی که به سر و صورت می‌زد، بالای سر امام رفت و هنگامی که حضرت به هوش آمد، گفت «نمی دانم کدامین مصیبت برایم بزرگتر است، آیا از دست دادن تو یا تهمت مردم که از این پس خواهند گفت که من تو را کشته ام؟»

قاتلان امام رضا (ع) را بهتر بشناسید  / خلیفه ای که برادرش را کشت

امروز شنبه ۲۵ شهریور برابر با ۳۰ صفر مصادف با سالروز شهادت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است. سال هاست که در هر فرصت و به هر بهانه ای تلاش می کنیم تا به پابوسی امام هشتم برویم و دلی سیر زیارت کنیم. چون در روایات شنیده ایم که هر بار که به زیارت ثامن الحجج برویم، آن حضرت در هنگام مگر و قبر و قیامت به دیدن زائران خود می آید ولی به خاطر این روایت، زیارت هایمان را نمی شماریم. چون علی بن موسی الرضا(ع) به قدری رئوف و مهربان است که بخواهد فقط به اندازه زیارت های زائران به دیدارشان بیاید. هر بار که به حرم می رویم با یک یا چند زیارت به آن حضرت سلام می دهیم؛ یک بار با زیارت امین الله، یک بار زیارت جامعه کبیره و گاهی هم با زیارت هایی که شیخ عباس قمی در مفاتیح، قسمت کیفیت زیارت امام رضا آورده است.

گاهی هنگام خواندن زیارت نامه و دادن سلام، اینقدر محو جمال و شکوه امام رضا و ویژگی های آن حضرت می شویم که فراموش می کنیم چه کسی آن حضرت را به شهادت رسانده است و قاتل آن حضرت چه ویژگی هایی داشته است. در زیارت جامعه کبیره ضمن دوری جستن از دشمنان امام رضا می خوانیم «برئت الی الله عز و جل من اعدائکم»؛ از دشمنان شما به خدا پناه می جویم و از آنان دوری یا «من رد علیکم فی اسفل درک من الجحیم» جایگاه هر کسی که شما را رد کند در بدترین جای دوزخ است یا «هلک من عاداکم» سرنوشت کسی که با شما دشمنی ورزد، نابودی است. «فمعکم معکم لا مع غیرکم» من با شما هستم نه با کسانی که با شما نیستند؛ چه مامون باشد یا هارون و چه کسانی که امروز بخواهند قاتل شما را تطهیر کنند یا از نقش آنان در به شهادت رساندن شما بکاهند.

خلیفه ای که برادرش را کشت

عبدالله فرزند هارون یعنی مامون عباسی در سال ۱۷۰ هجری قمری از کنیزی به نام مراجل به دنیا آمد که از خدمتکاران قصر هارون الرشید بود و به کار آشپزی اشتغال داشت و به گفته مورخان او زشت‌ ترین و کثیف ‌ترین زن در آشپزخانه بود. هارون پسر بزرگ خود یعنی مامون را در ۲۳ سالگی به عنوا ولی‌عهد دوم انتخاب کرد و ولایت خراسان و دیگر ولایات ایران را تا همدان به او سپرد که پس از مرگ هارون، امین پیمان پدر را شکست و در جنگ با برادر کشته شد و خلافت به مأمون رسید.

پس از این که هارون، امام کاظم (ع) را به شهادت رساند، رهبری جامعه شیعه بر عهده امام رضا (ع) قرار گرفت و خلافت مامون با دورانی مصادف بود که امام هشتم امامت شیعیان را بر عهده داشت. یکی از مشکلات مامون، قیام هایی بود که در ابتدای حکومتش از سوی علویان به وقوع می پیوست.

پس از گذشت چند سال، مأمون در اندیشه استفاده از امام رضا (ع) برآمد. به همین دلیل یکی از فرماندهان خود را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به مرو بیاورد. آن شخص به مدینه آمد و از آن حضرت خواست تا همراه وی به مرو برود. امام نپذیرفت ولی اندک اندک روشن شد که وی مجبور است تا به مرو برود لذا آن حضرت بدون آن که خانواده خویش را همراه بردارد، عازم ایران شد. پس از اینکه امام هشتم به مرو رفت، مأمون با آن حضرت به عنوان ولی‌عهد پس از خود بیعت کرد و دستور داد تا مردم به جای لباس سیاه، لباس سبز بپوشند و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای امام رضا (ع) بیعت گرفت و به نام آن حضرت بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم نیز به نام حضرت سکه زدند.

علت به شهادت رساندن امام رضا(ع) از زبان مامون

مأمون درباره انتخاب امام رضا(ع) به عنوان ولی عهد به برخی از نزدیکان خود گفت: این مرد یعنی امام رضا، کارهای خود را از ما پنهان کرده، مردم را به امامت خود می خواند. ما او را بدین جهت ولی‌عهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده به سلطنت و خلافت ما اعتراف کند. نکته دیگر آن که فریفتگانش بدانند که او آنچنان که ادعا می کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود بگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. ... اکنون ما نباید در کار وی سهل انگاری کنیم، بدین جهت باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا او را پیش مردم به صورتی درآوریم که از نظر آنها شایستگی خلافت را نداشته باشد، سپس درباره او چنان چاره اندیشی کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود، جلوگیری کرده باشیم.

در واقع مأمون در اندیشه کشاندن امام به صحنه سیاست عباسی بود ولی با نپذیرفتن این مقام و نشان دادن این که ولایت عهدی او تحمیلی است، اجازه نداد مأمون به اهدافش دست یابد. البته امام رضا (ع) شرط کرد که در هیچ گونه عزل و نصبی مداخله نکند و این امر به مردم می فهماند که امام از سیاست عباسی منزوی و برکنار است. یک بار هم که امام به اصرار مأمون، امامت نماز عید را پذیرفت به سیره نبوی رفتار کرد و از اشرافی گری پرهیز نمود. پس از آن، جمعیت زیادی فراهم آمدند و مأمون از ترس آن که این اقدام دشواری های بیشتری برای حکومت او فراهم کند، امام را از میانه راه بازگرداند.

کلام امام رضا(ع) در حقانیت اهل بیت(ع)

زمانی که مأمون مجلسی برای ولایت عهدی ترتیب داد، امام ضمن سخنانی، بر این اصل اساسی شیعی تکیه کرد که حکومت، حق اهل بیت علیهم السلام است و دیگران که شامل اجداد و پدر مأمون نیز می شد، بر اهل بیت ظلم کرده و حکومت را غصب کرده اند. امام در آن محفل فرمود «سپاس خدای را که آنچه مردم از ما تباه کرده بودند، حفظ فرمود و قدر و منزلت ما را که پایین برده بودند، بالا برد. ۸۰ سال بر بالای چوب های کفر ما را لعن و نفرین و فضایل ما را کتمان کردند و پول هایی در دروغ بستن به ما هزینه شد و خداوند جز بلندی یاد ما و آشکار شدن فضل ما را نخواست.

در مجموع همه این اقدامات سبب شد تا مأمون از کار خود پشیمان شود و به اهدافش نرسد و برای جبران آن درصدد قتل امام بر آمد و با توطئه‌ای آن حضرت را در راه بازگشت به بغداد در اوائل سال ۲۰۳ هجری قمری با خوراندن سم به شهادت رساند.

شیخ صدوق در کتاب عیون أخبار الرضا (ج۲، ص ۲۳۹) در روایتی به نقل از احمدبن علی انصاری می نویسد: از اباصلت هروی پرسیدم «چگونه مأمون حاضر شد که حضرت رضا(ع) را به قتل برساند؟ با این که آن جناب را تعظیم و تکریم می کرد و ایشان را ولی عهد خویش ساخت.» اباصلت گفت «مأمون او را به این سبب گرامی می داشت و احترام می کرد که امام، فضل و علم داشتند. ایشان را ولی عهد خود قرار داد، برای این که به مردم بفهماند که حضرت اهل دنیاست و در نظر داشت موقعیت او را متزلزل کند و مقام او را در جامعه کاهش دهد. سپس مشاهده کرد که فعالیت هایش نتوانست مقام و موقعیت امام رضا (ع) را در انظار جامعه کاهش دهد؛ بلکه روزبه روز بر اعتبار و آبروی آن حضرت افزوده می شد.

اباصلت افزود: ازاین رو، متکلمان و دانشمندان را از شهرهای مختلف در مرو گرد آورد و در نظر داشت از نظر علمی آن حضرت را مُجاب کند و او را به پندار خود شکست دهد. متکلمان و دانشمندان از فرقه های مختلف در مرو گرد آمدند و با آن جناب گفت وگو کردند. علمای نصاری، یهود، مجوس، برهمنان، صابئان، مُلحدان و دهریه و همچنین علمای مسلمان از هر فرقه، با حضرت رضا (ع) به مجادله و مباحثه پرداختند و امام همه آن ها را مجاب کردند و پیروز شدند. در این هنگام، مردم گفتند حضرت رضا(ع) برای خلافت از مأمون شایستگی بیشتری دارد. مأموران این اخبار را به مأمون می رسانیدند و او از شنیدن این مطالب به خشم می آمد و حسد می ورزید. امام رضا(ع) همواره کلمات حق را بر زبان جاری می ساخت و از مأمون و حکومت او نمی ترسید و مامون هم از سخنان آن حضرت ناراحت می شد ولی خلیفه عباسی چیزی اظهار نمی کرد و در دل خود، آن ها را حفظ می کرد تا این که سرانجام، با حیله و تزویر حضرت رضا(ع) را مسموم کرد.

 حجت الاسلام مهدی پیشوایی پژوهشگر تاریخ شیعه که سال ۱۴۰۰ بر اثر کرونا چشم از جهان فروبست، در این زمینه گفت: مامون چند هدف از ولی عهدی امام رضا (ع) در سر داشت. یکی از آنها فرو نشاندن قیام های سادات و علویان بود که در آن دو سال ولی عهدی حضرت، انقلاب های علویان فروکش کرد اما بعد از شهادت امام (ع) تعداد شورش ها بیشتر شد. هدف دیگر این بود که می خواست مقام امام رضا (ع) را در چشم مردم پایین بیاورد و بگوید که اهل بیت (ع) تا وقتی دستشان به حکومت نمی رسیده، خود را زاهد می دانند ولی الان به دربار رفته است. دیگر اینکه با دعوت امام رضا (ع) می خواست مشروعیت درست کند و اعلام کند که اگر برادرم را بر سر خلافت کشتم، مسئله شخصی نبوده است و می خواستم وحدت ایجاد کنم. چون مادر امین، عرب بود و عرب ها بیشتر پشتیبان امین بود ولی مادر مأمون ایرانی بود و می خواست به این وسیله نظر شیعیان را در مقابل عرب ها جلب کند.

چه کسانی منکر قاتل بودن مامون شده اند؟

با این حال در طول تاریخ برخی خواسته اند تا لکه ننگی که مامون برای دنیا و آخرت خود خرید را از شخصیت او پاک کنند و بگویند که امام به مرگ طبیعی از دنیا رفته یا کس دیگری آن حضرت را به شهادت رسانده است. آیت الله ناصر مکارم شیرازی در پاسخ به این شبهه نوشت: تقریبا تمام علمای شیعه و عده بسیاری از علمای اهل سنت عقیده دارند که آن امام مسموم و شهید شده اند. مورخین و دانشمندانی از اهل سنت وجود دارند که منکر مرگ طبیعی امام(ع) بوده و یا لااقل مسمومیت وی را قولی مرجوح دانسته اند. بعضی از علمای اهل سنّت با پذیرش اصل این موضوع، به دلایلی آن را منتسب به مأمون نمی دانند.

این مرجع تقلید افزود: نویسندگان دیگری نیز از اهل سنت وجود دارند که با پذیرش اینکه حضرت رضا(ع) به مرگ طبیعی از دنیا رحلت نکرده اند و با تصریح به این نکته که این پیشامد در زمان خلافت مأمون اتفاق افتاده، با شک و تردید، این خلیفه عباسی را قاتل امام معرفی می کنند. بیانات دیگری نیز در منابع حدیثی و تاریخی اهل سنّت وجود دارد که به صراحت به مسمومیت امام رضا(ع) توسط مامون اشاره می کند.

استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب سیری در سیره ائمه اطهار نوشت: قرائن نشان می دهد که امام رضا (ع) را مسموم کردند و یک علت اساسی، همان قیام بنی العباس در بغداد بر علیه مأمون بود. مأمون در حالی حضرت رضا(ع) را مسموم کرد که از خراسان به طرف بغداد می رفت و مرتب اوضاع بغداد را به او گزارش می دادند. به او گزارش دادند که بغداد قیام کرده، او دید که حضرت رضا(ع) را نمی تواند عزل کند و اگر با این وضع آشفته بخواهد وارد بغداد شود، بسیار مشکل است. برای اینکه زمینه رفتن آنجا را فراهم کند و به بنی عباس بگوید کار تمام شد، حضرت را مسموم کرد و آن علت اساسی که می گویند و قابل قبول هم هست و با تاریخ وفق دارد، همین جهت است.

در عیون اخبار الرضا آمده است: با این که مامون با به شهادت رساندن امام رضا(ع) در ظاهر فکرش از امام راحت شد اما از طرفی دیگر به شدت نگران عواقب این کار بود. زیرا به هر صورت مردم او را مقصر بلکه قاتل امام رضا می دانستند و ممکن بود که ضربه سختی از طرف علوی ها و پیروان امام بخورد. به همین دلیل وقتی امام رضا (ع) از هوش می رود و صدای شیون و گریه بلند می شود، کنیزان مامون و زنان او پای برهنه و موی پریشان به سوی امام دویده، مامون نیز با پای برهنه و سربرهنه گریه کنان در حالی که به سر و صورت می زد، به سوی امام شتافت. همین که بالای سر امام قرار می گیرد، امام به هوش می آید. مامون عرضه می دارد «به خدا نمی دانم کدامین مصیبت برایم بزرگتر است، آیا از دست دادن تو یا تهمت مردم که از این پس خواهند گفت که من تو را کشته ام؟»