نخستین فرمانده سپاه و پژوهشگر تاریخ معاصر در گفت و گو با الف تشریح کرد چرا منافقین دست به اسلحه بردند؟!

محمد مهدی اسکندری، گروه سیاسی الف،   4020406113 ۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۹ تکراری یا غیرقابل انتشار

فعالیت های سازمان مجاهدین خلق، پس از گذشت دهه‌ها همچنان قابل بررسی و توجه است. ضربات این گروهک تروریستی به کشور و نظام جمهوری اسلامی هنوز سؤالات زیادی را به وجود می‌آورد که به راستی چرا سازمان مجاهدین به چنین انتحاری دست زد.

چرا منافقین دست به اسلحه بردند؟!

جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر درباره چرایی ورود این گروهک به فاز مسلحانه به الف گفت: برای شناخت سازمان مجاهدین خلق و تحلیل بهتر و دقیق تحولات آن باید ابتدا به جریانات دهه 40 بپردازیم و ریشه‌های فکری و اهداف آنان را مورد کنکاش قرار دهیم. در دهه 40 شمسی، پس از سرکوب مردم در قیام 15 خرداد و رو آوردن حاکمیت پهلوی به سیاست امنیتی و پلیسی در سطح جامعه، عده‌ای از فعالان سیاسی و مبارزان انقلابی راهِ چاره را در مبارزه مسلحانه دیدند و سلاح دست گرفتن را در اولویت خود قرار دادند. به موازات این اندیشه، تفکر مبارزه مارکسیسم که در آن دوران، تز اصلی مبارزات انقلابی به حساب می‌آمد، بسیاری از افراد را تحت تأثیر قرار داد و موفق عمل کردنش در برخی کشورهای جهان نظیر کوبا و ویتنام، خیل کثیری از جوانان انقلابی را مجاب کرده بود که پیروی از مشی مبارزاتی مارکسیستی گزینه برتر راه انقلاب است. 

وی افزود: در این راستا گروه‌ها و تشکل‌های مختلف مبارزاتی به وجود آمدند که می‌توان به سازمان چریک‌های فدایی خلق و بخش انقلابی حزب توده به عنوان شاخص‌ترین این گروه‌ها اشاره کرد. اما در بین مارکسیست‌های سلاح به دست یک گروه اسلامی دیگر هم سر بر آورد که دین اسلام را به عنوان روح غالب تشکیلات خود معرفی می‌کرد؛ اما شیوه و مشی مبارزه خود را در تئوری‌های مارکسیستی می‌دیدند. تصور آن‌ها این بود که اسلام هویت‌بخش جامعه بوده و برای جلب نظر مردم باید تفکرات دینی را در تشکیلات خود لحاظ کنیم؛ اما از طرفی هم آنان ایجاد یک حکومت تراز جهانی و ساختار منسجم را در الگوهای چپ می‌دیدند. همین تحلیل و نتیجه‌گیری موجب شد که آنان اسلام و مارکسیسم را با هم تلفیق کرده و سازمان مجاهدین خلق را بنا نهاده و گسترش دهند. 

اولین فرمانده سپاه گفت: زمانی که در زندان قصر با مسعود رجوی بودم، یک‌بار بحث درباره حکومت آینده ایران به میان آمد و او گفت ما به دنبال ایجاد یک حکومت تراز جهانی هستیم. وقتی از او خواستم کمی دقیق‌تر به این مسأله بپردازد گفت: ما باید حکومتی را تشکیل دهیم که مورد قبول افکار جامعه جهانی واقع شود. بدین شکل باید گفت سازمان از همان ابتدا توجهی به ایجاد یک ساختار مبتنی بر الگوی دینی و اسلامی نداشت، و تئوری ساختار را در الگوهای چپ می‌دیدند. 

سفیر اسبق ایران در چین ادامه داد: مجاهدین از سال 50 به بعد خود را پیشگام و رهبر نهضت مبارزه می‌دانستند، بدین معنا که سازمان مجاهدین خلق هم اسلامی است و هم انقلابی، که از قضا مورد قبول عموم جامعه است. این تحلیل آنان را به این نتیجه‌گیری کشانده بود که اگر قرار است گروهی در ایران دست به مبارزه با سلطنت شاهشناهی بزند، باید ذیل سازمان مجاهدین خلق باشد و در راستای اهداف آن حرکت کند. برای توضیح بهتر این موضوع جالب است به این قضیه اشاره کنیم که وقتی شاه، در 9 آبان سال 57 به مناسبت تولد فرزندش برخی از زندانیان سیاسی را آزاد کرد، محمدرضا سعادتی، عضو سازمان مجاهدین خلق که بعدها اعدام شد، به آیت‌الله طالقانی گفته بود که به امام پیغام دهد:«مبادا دست به تشکیل حکومت بزنید! به دست گرفتن حکومت توسط شما موجب رویارویی ما با شما می‌شود که در انتها شما شکست خواهید خورد. ما دولت خود و اعضایش را انتخاب کرده‌ایم!» 

وی افزود: سازمان از همان ابتدا سعی کرده بود در انقلاب برای خود وجاهتی خلق کند و خود را به نوعی در چشم مردم به عنوان نیروی اصلی انقلاب جا زند. به عنوان مثال پس از ورود امام خمینی به ایران، اعضای سازمان با بلند کردن عکس امام و سر دادن بعضی شعارهای انقلابی خود را مطیع و سرباز امام معرفی کردند. همچنین قبل از ورود ایشان با نزدیکی به اطرافیان امام قصد داشتند تا امر حفاظت از رهبر انقلاب را به دست بگیرند که شهید مطهری پس از آگاهی از این موضوع واکنش نشان داد و مخالفت کرد، چرا که ایشان سازمان مجاهدین خلق را فرصت‌طلبانی می‌دید که قصد دارند به وسیله امام خمینی اهداف خود را پیگیری کنند. 

منصوری اشاره کرد: اعضای سازمان مجاهدین تلاش بسیاری کردند تا بتوانند مناصب دولتی و حکومتی را به وسیله انتخابات به اشغال خود دربیاورند، اما موفق نشدند و مردم به آنان رأی ندادند. به طور مثال حضور آنان در انتخابات مجلس، ریاست‌جمهوری و خبرگان با شکست مواجه شد، حتی دربرخی تجمعات مردم علیه سازمان مجاهدین خلق شعار می‌دادند. این روند آنان را به تحلیل تازه‌ای کشاند و آنان حتم پیدا کردند از این طریق نمی‌توانند در حکومت نوپای انقلابی جایی داشته باشند. اما انتخاب بنی‌صدر به عنوان رئیس‌جمهور زمین بازی جدیدی را تا حدودی برای آنان ایجاد کرد. خلق یک اتحاد تاکتیکی با بنی‌صدر موجب شد هم رئیس‌جمهور از تشکیلات سازمان بهره‌مند شود و هم اعضای مجاهدین خلق بتوانند از پشتوانه دولتی استفاده کنند. 

نویسنده کتاب سال‌های بی‌قرار گفت: نکته قابل توجه در این بحث این است که بنی‌صدر پس از انتخابات رفته‌رفته به مرکزیت یک ائتلاف ضدنظام بدل شد. ائتلافی که گروه‌های مختلف را به جهت زاویه داشتن با نظام به گرد بنی‌صدر جمع کرده بود. خیلی جالب و البته بی‌نظیر است که شخصی به عنوان رئیس جمهور، فرمانده کل قوا باشد و از طرفی هم به عنوان مرکزیت یک ائتلاف ضد نظام دربیاید! 

این پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر بیان کرد: این وضعیت ادامه داشت تا اینکه غائله 14 اسفند سال 59 اتفاق افتاد. بنی‌صدر از چندروز قبل اعلام کرده بود که قرار است در دانشگاه تهران یک سخنرانی مهم را ایراد کند، از همین جهت اعضای سازمان هم قرار شد در آن سخنرانی حضور پیدا کنند و جو کلی را در اختیار بگیرند. بنی‌صدر در آن سخنرانی حملات گسترده‌ای را به ساختار نظام و برخی شخصیت‌ها داشت و موجب شد که درگیریِ گسترده‌ای بین مردم و اعضای سازمان مجاهدین خلق ایجاد شود و فضا را به سمت امنیتی شدن جامعه ببرد. برنامه مجاهدین این بود که پس از سخنرانی بنی‌صدر با هجوم به مراکز حساس کشور مثل مجلس، سپاه، جماران و... پایتخت را به تسخیر خود در بیاورند که البته این نقشه با حضور مردم و نیروهای انقلابی ناکام ماند. 

وی افزود: واقعه 14 اسفند موجب شد یک حیرت و شوک بر کشور حاکم شود. فضای جنگ‌زده ایران از یک طرف و فضای جنگ شهری و آشوب‌های منافقین از طرفی دیگر وضعیت را بیش از پیش حساس کرده بود. فردای 14 اسفند به آقای بهشتی پیشنهاد دادم که سران مجاهدین را بازداشت کنند و آنان را تحت نظر خود قرار دهند تا از کشور فرار نکنند. اما شهید بهشتی در پاسخ گفتند که سازمان به دنبال قدرت مطلقه در کشور است و به این زودی‌ها از ایران فرار نمی‌کنند، اما تحلیل من این بود که اعضای سازمان به زودی از کشور خارج می‌شوند، چرا که قدرت براندازی را نداشته و برای حفظ خود فرار خواهند کرد. 

منصوری ادامه داد: چندروز پس از غائله 14 اسفند مسعود رجوی به شکل مخفیانه از کشور خارج می‌شود و به پاریس می‌رود. با گذشت چندین سال از حضور رجوی در پاریس، هنوز به خوبی مشخص نیست که رجوی در آن سفر با چه کسانی دیدار کرده است و برنامه دقیق آن چه بوده، اما این موضوع مشخص است که پس از بازگشت از فرانسه در فروردین 60 نیروهای خود را توجیه کرده بود که کار نظام تمام است و سازمان به زودی وارد فاز مسلحانه خواهد شد. 

این مبارزه کهنه‌کار انقلاب اسلامی گفت: از این برهه به  بعد سازمان بیش از پیش مسلح شد و مهمات زیادی در اختیار آنان قرار گرفت بتوانند تا در جنگ شهری موفق عمل کنند. بعضی از این سلاح‌ها البته از سوی دولت توقیف شد، اما بخشی دیگر به دست آنان رسید و نتیجه‌گیری این شد که سازمان روز 4 خرداد شورش مسلحانه خود را آغاز کند. علت انتخاب این روز از آن جهت بود که در تاریخ 4خرداد سال 51، بنیان‌گذاران سازمان و رهبر اصلی آن یعنی محمدحنیف‌نژاد توسط حکومت پهلوی اعدام شدند؛ سازمان مجاهدین هم به همین جهت نام عملیات خود را «عملیات حنیف» گذاشتند. 

نویسنده کتاب قیام 15 خرداد تصریح کرد: تحلیل سازمان این بود که مردم با آن‌ها همراهی خواهند کرد و در این وضعیت حساس کشور که از سویی هم با دشمن متجاوز درگیری وجود دارد، نظام با کمترین فشاری ساقط خواهد شد. آنان در 4 خرداد در برخی شهرهای کوچک دست به اقدامات مسلحانه زدند که با شکست مواجه شد. نتیجه‌گیری سازمان پس از عملیات حنیف این بود که با حضور و تمرکز در تهران به شکل دیگری فاز مسلحانه را پیگیری کنند. موضوع عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و بررسی عدم صلاحیتش در مجلس بهانه‌ای شد تا سازمان به هوای هواداری از بنی‌صدر در خیابان‌ها حاضر شوند و عملیات آشوب در تهران را آغاز نمایند. 

وی افزود: شورش 30 خرداد هم منافقین را به مقصور خود نرساند، لذا آنان استراتژی دیگری را در دستور کار خود قرار دادند. این بار قرار شد سازمان دست به قطع رئوس نظام بزنند. تحلیل جدید سازمان بر این بود که اگر مسئولین نظام را حذف کنیم، ساختار جمهوری اسلامی با چالش روبه‌رو خواهد شد و فروپاشی آن میسر می‌شود. ترور آیت‌الله بهشتی در ذیل این سیاست بود تا با شهادت ایشان نظام بی‌آینده شود. اما این بار هم معادله سازمان مجاهدین باوجود ضربه‌ای که به کشور زد درست از آب درنیامد و در 9 تیر، تشییع پیکر شهید بهشتی پاسخ انزجار مردم ایران به عمّال مجاهدین بود.