«میانسالی»؛ کریستوفر همیلتن؛ ترجمه میثم محمد امینی؛ نشر نو در محاصره مرگ!

حمیدرضا امیدی‌سرور،   4020401001

میانسالی یکی از مهمترین و حساس‌ترین دوره‌های زندگی است. جایی که اغلب ایستاده و به عقب نگاه می کنیم: از نیمه زندگی گذاشته ایم و نیمه کمتری از آن پیش روی ماست

در محاصره مرگ!

«میانسالی»

نویسنده:  کریستوفر همیلتن

ترجمه: میثم محمد امینی

ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1402

159 صفحه، 100000 تومان

 

****

 

میانسالی یکی از مهمترین و حساس‌ترین دوره‌های زندگی است. جایی که اغلب ایستاده و به عقب نگاه می کنیم: از نیمه زندگی گذاشته ایم و نیمه کمتری از آن پیش روی ماست. افسوس که نمی توان به عقب بازگشت و مجال شروعی دوباره نیست. اگر مسیر را درست نیامده باشی تنها می توانی  راه عوض کنی که در چاه نیفتی!

انسانی که در میانه راه است به مسیری که در زندگی طی کرده شک می کند و با خود می اندیشد که آیا راهی که آمده ام و مقصدی که پیش رو دارم ارزش ادامه دادن دارد یا باید با اندیشیدن به پایان راه و نزدیکی مرگ، این مسیر را با دیده تردید نگاه کرد.

اگر به میان سالی رسیده اید و با بحرانهایش آشنایی دارید، یا اینکه می‌خواهید پیش رسیدن به آن با فراز و فرودهایش آشنایی داشته باشید، کتاب «میانسالی» نوشته کریستوفر همیلتن که اخیرا با ترجمه میثم محمد امینی به همت نشر نو راهی بازار نشر شده، فرصتی است منحصر به فرد که حیف است خواندن آن را از دست بدهید. نسخه اصلی این‌کتاب که درمجموعه خواندنی «کتابخانه فلسفه زندگی» منتشر شده است در سال ۲۰۰۹ برای نخستین بار به زبان اصلی به چاپ رسیده است.

کریستوفر همیلتن در این کتاب کوشیده برخی ویژگی‌های محوری میان‌سالی را از  منظری فلسفی مورد توجه قرار دهد و برای این کار البته از تجربیات شخصی خود نیز غافل نشده است. او برای درک بهتر آنچه میانسالی را شکل می‌دهند، از زندگی شخصی خود بهره بسیار گرفته است و هسته مرکزی این‌تجربه‌ها نیز رویداد به‌خصوصی است که زندگی‌اش را برای همیشه دگرگون کرده است. همیلتون معتقد است استفاده از تجربیات شخصی در این کتاب بعید نیست بخش هایی در آن بتوان دید که با قطعه دیگر متناقض یا در تعارض جلوه کند. همیلتن بدون آنکه ضرورتی در رفع این ‌مغایرت‌ها احساس کند برای درک بهتر این تجربه شخصی و عمومیت بخشیدن به آنها به سراغ اندیشه‌های پاره ای از فیلسوفان، هنرمندان و نویسندگان رفته است و با پیوند زدن آن با تجربیات شخصی اش به درک بهتر مخاطب در رابطه با این دوران بسیار مهم زندگی کمک کند.

به این ترتیب کریستوفر همیلتن که خود نوشته‌هایش را در سن میانسالی نوشته  است. برای بیان و بررسی احساسات و تجربیات دوران میانسالی در دنیای درکنار احساسات و تجربیات خودش  از اندیشه‌ها و یا نوشته های شوپنهاور و نیچه و هایدگر گرفته تا تالستوی و داستایوفسکی و کنراد، بهره گرفته تا به واکاوی جنبه‌های مختلف این دوره حساس زندگی بپردازد.

از نگاه او میانسالی دوره‌ای کلیدی در زندگی و دوره ارزیابی مجدد و اساسی کل زندگی است. او می‌گوید برای انسانِ میانسال، از جهتی وقت رو به پایان است و مرگ نزدیک، و از جهتی دیگر زندگی متوقف شده است. میانسالی دوره شک و تردید به همه‌چیز است؛ به خود، به خانواده، به گذشته، به آینده، به زندگی…

فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی از معدود اندیشمندانی است درباره میانسالی و همچنین دیگر دوره های زندگی دغدغه دارد؛  میانسالی خود را به یک میوه پاییزی رسیده تشبیه می کند: چنین میوه ای به تعبیر جان کیتس تمام آفتاب تابستانی را درون خود دارد و از همین رو در حالت نوعی وفور و کمال خارق العاده است؛ اما این وضع چندان دوام ندارد و میوه ناگزیر می‌گندد. همچنین در میانسالی آدمی حضور مرگ را بیش از گذشته احساس می‌کند، چراکه می‌پندارد فرصت رو به پایان است و از این سبب زمان بسیار سریع در حال گذشتن است.

همیلتن کتاب خود را در چهار بخش نوشته است و آن را پیشگفتاری که مدخلی کوتاه برای ورود به متن اصلی کتاب، است آغاز می‌کند. در بخش اصلی کتاب او برای کندوکاو دوره میانسالی، مسائل مختلفی را که می‌توانند انسان را در این دوران از لحاظ ذهنی درگیر خود کنند به صورت مجزا مورد توجه قرار داده است بر این اساس بخش میانی کتاب که در واقع متن اصلی آن نیز هست ؛ بر پایه پانزده مضمون یا به زعم نویسنده علایم راهنمایی شکل داده است؛ این مضامینی که طرح بحث حول محورشان سامان گرفته عبارتند از : اتفاقی بودن زندگی، تن، زمان، وزن و بی وزنی، تنهایی، گوشت و پوست، نوستالژی، ملال، گناه، خودکشی، لذت، وفور و اشباع، گفت‌وگو، بچه ها و چشم انداز زندگی.     

در پایان نیز نویسنده در دو بخش کوتاه با عنوان پسگفتار و تاملی در پایان به جمع بندی و نتیجه گیری بحث پرداخته است.نویسنده در پسگفتار کتاب نیز با اشاره به زندگی نیچه و اندیشه هایش از وجود بحران میانسالی در زندگی او خبر می دهد، بحرانی که در چهل و چهار سالگی با آن درگیر بوده است و آن را چنین ترسیم کرده است:

«به پایان سی و پنجمین سال رسیده ام. از هزار و پانصد سال پیش به این سن میانه زندگی می گفته اند. دانته در همین سن الهام غیبی اش را تجربه کرد و در ابیات اول شعرش از آن می گوید. حال من در میانه زندگی هستم. چنان در محاصره مرگ که هر لحظه می تواند مرا برباید.»

اما  آیا نیچه نیز همانند بسیاری از ما توانست بر بحرانهایش غلبه کند؟ برای درک آنچه می‌تواند در این مسیر کمک حال ما باشد، کتاب حاضز حزفهای زیادی برای گفتن دارد.