۱- چند کارشناس اقتصادی و افرادی دلسوز که دغدغه کشور و معیشت ملت را دارند، روی شکافها و وضعیت آمیخته به تبعیضی که زندگی میلیونها نفر را تحت تاثیر قرار داده، دست گذاشتهاند و آه و فغان بسیاری از افراد بلند شده است. چه کسانی؟ افرادی که تحت عناوین و القاب پرطمطراقی چون اقتصاددان و مولف و کارشناس و ... در سالهای متمادی همواره تریبونهای مختلف را در اختیار داشته و در حال ترویج و کاشت ایدههای اقتصادی خود در ذهن مردم بودند؛ ایدههایی که شکست و رسواییشان اظهر من الشمس است و جالب است این کارگزاران جریان غالب اقتصاد هر نظر و ایدهای که سستی بنیانهایشان را علنی کند، به گویندگانش حمله و آنان را بیسواد و نادان و عوام میخوانند. جالب است کسانی که واژههایی چون آزادی نصبالعینشان است، آن را تحدید حدود میکنند، برایش شرط و شروط میگذارند و همین آزادی دم زده شده را دارای قلمرویی ترسیم میکنند که پای گذاشتن به آن مستوجب جزا خواهد شد.
۲- اگر کسانی آغازگر مبحثی بودهاند که نور به تاریکخانه بزرگترین دارندگان ارز و ابرتولیدکنندگانی میاندازد که قیمتگذاری دلاری محصولاتشان روی معیشت و کالاهای مورد نیاز خانوارهای ایرانی اثرگذار است، چرا باید تکفیرشان کرد؟ چرا باید به جای درانداختن بحث و جدلهای علمی روی به ترور شخصیت آورد؟ این آقایان مدعی اقتصاد غیردستوری، باورمندان به بازار آزاد، نئولیبرالهای وطنی و شیکاگوییهای مقیم ایران که قائل به علمیبودن گزارههای مکتب مورد علاقه خود هستند، چرا هیچگاه حاضر به حضور در یک مناظره ساده و تببین گزارههای علمی مکتب خود نیستند؟
۳- این جدال اخیر نشان داد که تحمیق و تطمیع تا مغز استخوان در ذهن بسیاری از مردم ایران رسوخ کرده؛ مسئلهای که تلخ و به تعبیر عدهای هر چند اهانتبار تلقی میشود اما این واقعیتی است که نمیتوان کتمان و انکار کرد. انگارههای نئولیبرالی به قدری برای مردم مقدس شده که حتی نقد علمی آن هم با شدیدترین واکنشها مواجه میشود و جالب اینکه حزباللهیترین افراد تا سکولارترین جریانات در موضعی واحد و متحد با یکدیگر علیه صداهایی که بر هم زننده این نظم آغشته به فساد و بیعدالتی است، همآوایی میکنند و اینجا نقطهای است که تفاوتها رنگ میبازند! اگر کسی علیه جهانیسازی نرخها در ایران و لزوم حاکمیت ریال صحبت کند، متهم به بیسوادی و وهن خواهد شد و البته ناگفته نماند که بخشی از این مخالفتها و سرکوب صداهای متفاوت، ریشه در تعصبات مکتبی ندارد؛ بسیاری از آنها آمیخته به منافعی است که در صورت شنیدهشدن صدای دیگری، آنها به خطر میافتند. اگر عدهای مقابل اصلاح قیمت فرآوردههای نفتی و فولادی ایستادهاند، منافعی دارند که با تغییر وضعیت، این منافع از دست خواهد رفت. از رسانههای رانتی تا سمینار فروشان و دلالان بورسی و نوسانگیران که در قالب کارشناس فعالیت میکنند مدافع وضعیت فعلی حتی به قیمت فلاکت جمعی میلیونها نفری هستند که معیشتشان هر روز بالا و پایین میشود و به همین دلیل، دست به تهاجم و حتی ترورهای شخصیتی میزنند. به واقع این لشکرکشیها چیزی نیست جز تلاش برای پنهان نگهداشتن حقیقت که در زرورق تزهای علمی و کارشناسی به خورد مخاطبین داده میشود.
۴- جریانی در حال شکلگیری است که میتواند به بنیانهای این نظم ناعادلانه خدشه وارد کند؛ نظمی که در سالهای متمادی هیچ عایدی جز تبعیض و شکاف طبقاتی به همراه نداشته و از رویارویی با یک آلترناتیو جدی واهمه دارد. حالا در این بستری که اوج قلههای نابرابری درنوردیده شده و نیاز به عیانشدن سستبنیادی این تئوریهای متوهمانه و خانمان سوز است، نیاز به حضور جمعی است، نیاز به پشتوانه عمومی است، اراده همهجانبهای لازم است تا پایههای این جریانات معیشتسوز را نابود کند و اینجا همان نقطهای است که باید ایستادگی کرد و به صف مخالفین پیوست؛ مخالفینی که نباید به اسامی و چهارچوب ایدئولوژیک آنها نگاه کرد و باید افقی وسیع را مد نظر داشت و آن چیزی نیست جز منفعت عمومی که در دهههای اخیر زیر تیغ تیز نئولیبرالهای داخلی ذبح شده است.