بازگشت آزادگان، بازگشت خاطره ها

دکتر سعید نیاکوثری،   4010526068 ۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱ تکراری یا غیرقابل انتشار
بازگشت آزادگان، بازگشت خاطره ها

دشت پر از شقایق بود. سروهای سبز بر خاک افتاده .تنور سینه مادران داغ از جدایی .  جنگ پایان یافته و  لهیب آتش دشمن فرو نشسته .  غبار زمان، گرد و خاکهای آنسوی خاکربزها را فرو گرفته . مادر وطن اما همچنان چشم به راه شیرمردان در بند. 

 نسیم  از میان سنگرها می گذرد شاید دست نوشته ای،سر بندی، عکس تا خورده ای، پلاک جا مانده ای . اما جز جای خالی پرستوهای راحل و خون کبوترهای  عاشق تنها انتظار است که فریاد می زند.
۲۶ مرداد صدای قدمهای خسته از دورها می‌آید و عطر نفس های فرزندان ایران در باغ وطن می پیچد. تکبیرهای آزادی باز از بلندای گلدسته ها شنیده می شود و نغمه آزادی آزادگان در میان نخلهای بلند استقامت می پیچد.

نوار مرزی ایران اما چه بیقرار دامن مهر گسترده و دیده به دیدار شایو آنسوتر از تصویر لرزان سراب دشت، سوادی مبهم از دور نمایان.
پرچمهاز سرفرازی را افراشتیم. چشمها را با سبلاب اشک شستیم. کوچه به کوچه های شهر ، بام به بام خانه ها، فرقی نداشت شهر باشد یا روستا ، آبادی باشد با صحرا، کوه و دشت ، جنگل و دریا، ذره ذره جغرافیای سرزمین آریا پر از غریو غرور بود و  فریاد آزادی .

 دیگر شکیب خم تاب انتظار نداشت. صبر از قرار ها رفته بود و تمام نگاهها به آنسوی مرزها دوخته. خون سرخ شهادت باز در رگهای وطن می  دوید و عطر معراج گویی بهار بر شاخه انتظار شکفته بود که  آسمان چنان شوق باریدن داشت.
آزادگان آمدند  و قدمهای افتخارشان را بر خاک وطن  نهادند. جای خالی همرزمانشان را بوسه زدند و شکوه ایثار لاله ها ادای احترام کردند.
اما افسوس که دیگر باغبان نبود .  وطن زخمی، نخلها سوخته، درد جدایی از نای چوپانان بر می خاست و زخم فراموشی هر روز تازه تر میشد.

کهنه همرزمان برخی غریبانه در وطن حیران و جمعی در میان  انتخاب پست و مسندها سرگردان...‌
فراموشی آرام‌آرام  جای خودش را  باز کرده بود. آمدند در آغوش وطن اما هر روز تنهاتر از دیروز. مهجور تر. گاهی در خلوت خویش جامه آن سو می زدند و دردهایشان را با زبان سکوت به جای خالی شلاقهای بیادگار مانده از زندان بعثی می گفتند.

جنگ قصه ای شده بود در کتاب های درسی مدرسه ها و به چند بیت شاعرانه های ادبی خلاصه میشد.

افسوس که ایثارشان تنها واژه هایی که گاه از قلمی بر صفحه حک میشد و گاه در میان ابیاتی باشد که قافیه ای ردیف شود و مثنوی هایی سروده گردد... شاید  بر پرده دستان مطربی که می نوازد.

آزادگان آمدند. نشانی هایشان اما در لابه لای روزمرگی ها از یاد رفت. شکیب سالها شکنجه.وقتی پنجه های کرکس ها تن نحیفشان را می خست و شراره شلاق ها بر بدن برهنه شان می نشست.

 سالهایی که سهم شان از جغرافیای جهان هستی آنقدر اندک که پاهایشان  آرزوی وسعتی برای ده قدم برداشتن داشت. چشمهایشان دلتنگ دیدار آسمان و دستهایشان در تمنای نوازش فرزند. خدا می داند چقدر دلتنگ شیرین زبانی دخترشان بودند و چقدر نگران بی تابی مادرانشان  و فداکاری همسری که انتظار جوانی را ربوده و فروغ امید از دیدگانش گرفته بود.

  آمدند و دیدند آنسوتر از جغرافیای جنگ، غبار فراموشی ، چه سنگین است.  آتش بازی های سیاسی   وحدت را سوزانده و رقابت های انتخاباتی خط و نشان ها را پر رنگ تر کرده.  شهادت حسرتی در دلهای تنهایشان شد وقتی دیدند دفاع مقدس به یک هفته خلاصه شده.
۲۶ مرداد است . بازگشت آزادگان به  میهن اما باز پر از عطر انتظار.

 *مدیر کانون فرهنگی هنری صبا