تفاوت شهادت در انقلاب اسلامی و شهادت تکفیری

محسن سلگی،   4010409124 ۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۵ تکراری یا غیرقابل انتشار
تفاوت شهادت در انقلاب اسلامی و شهادت تکفیری

خطوط ذیل در جهت مستدل‌کردن این مدعاست که شهادت‌طلبی تکفیری، تفکری نیست.

نزد تکفیری‌ها اولویت با رفتار است نه اخلاق و اعتقاد. برای همین جهاد را بالاتر از هر چیزی قرار می‌دهند؛ جهادی که ما آن را جهاد اصغر تلقی و جهاد اکبر را جهاد با نفس می‌دانیم. ریشه برداشتن «حی علی خیرالعمل» از اذان همین بود که گفتند نماز بهترین اعمال نیست، بلکه جهاد با سیف برترین اعمال است.

در نگاهی عمیق‌تر و با وجود اینکه عقیده از عناصر ناخودآگاه جمعی اینان است اما باید گفت نزد اینان، ایمان به ایقان آن هم ایقان به منزله امری روان‌شناختی (آن هم روان‌شناختی با برتری رفتار بر اخلاق) فروکاست شده و از ایقان معرفت‌شناسی که در سبد اعتقادات قابل توضیح است اثری/اثرچندانی نیست.

بی‌ایمانی است که تکفیری‌ها را بر آن می‌دارد در همین دنیا قیامت را برپا دارند. ظاهرگرایی به نزد اینان سبب می‌شود قیامت را در همین دنیا اقامه کنند.

تکفیری‌ها از یک متفکر بزرگ محروم بوده‌اند. ابن تیمیه را هم به‌راحتی نمی‌توان سلف نوتکفیری‌ها انگاشت. در اندیشه او تجربه و طبیعت هم عنصری مهم هستند و اما نوتکفیری‌ها از این هم سطحی‌تر و ظاهرگراترند.

در مقابل، شهادت در مکتب شیعه و امام خمینی(ره) در وهله اول بر اعتقاد فکری، سپس بر اخلاق و فقه مبتنی است.

نگاه عرفانی امام و کسانی مانند شهیدچمران به شهادت و زندگی در سبد اخلاقیات قرار می‌گیرد و نگاه حِکمی و فلسفی‌شان به شهادت در سبد اعتقادات، و عمل شهادت به منزله جهاد اصغر در سبد رفتار قرار می‌گیرد.

جالب است که سبد اعتقادات و اخلاقیات ناظر به جوانح (درونیات انسان) است و سبد احکام ناظر عمدتاً به جوارح یا بیرونی انسان.

شهادت نوتکفیری غالباً بر مدار ظاهر و جوارح است و برای همین با فلسفه و عرفان سر ستیز دارند. از این رو، تکرار می کنم که تکفیری، تفکری نیست.

افزون بر این، شهادت چمران و بهشتی جوانحی بود تا جوارحی. برای همین جواهر بودند، جوهری و گوهری بودند. شهامت و تفکرشان جناحی نبود. می‌دانستند جناحی‌بودن وبال است نه بال (گرچه جناح به معنی بال نیز است). عاشق خمینی بودند اما بیش از خمینی، عاشق حق. ابتدا حق معیار خمینی بود سپس خمینی معیار حق. دانستند که هر چه سبک‌بارتر سبک‌بال‌تر. چون پروانه‌ای بی‌پروا پر گشودند و رفتند.

و اما شهد شهدای هفت تیر

شهید بهشتی چه مثالِ مثالی و تمثالی برای شهادت همراه با شهود عقلی و شهود قلبی و شهود عملی است. او بهشت شهود است؛ او مهِ میهن است؛ ستاره استوار، رخش درخشانِ تعقل و تعبد و شهدِ شهدای هفت تیر است؛ عصاره عصر طلوع و عصیان علیه عصیان به‌منزله تندرویی و کج‌خویی بود.

اما شهیدانی کم‌نام چون مهندس نخبه توحید رزمجومین آن میان بی‌آنکه روی مین رفته باشند، با آن‌که پشت میز بودند اما از زمین و زمان برکندند و جانان و جاودان شدند. هفت تیر، تیر خلاص نبود، تیر اخلاص بود.