همسایه عزیزم‌ افغانستان تسلیت

دکتر سعید نیاکوثری،   4010403008 ۱۷ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳ تکراری یا غیرقابل انتشار
همسایه عزیزم‌ افغانستان تسلیت

 یکم تیر ماه ۱۴۰۱ ،دختر بهار  چادرشب پوشید و رفت و زمین گرگ خفته اش بیدار شد... زمین لرزید و در بغض شکسته شب، لالایی مادران، فریاد شیون شد... خاک و سنگ و بلا... تا افغانستان رنجور از تپانچه قداران قدرت و زخمی ارتش های سرخ  و ببرک کارملهای استعماری ،سیلی بیداد طبیعت بر چهره کودکانش ، درد بی کسی بیادگار گذارد... دیوارهای امید فرو ریخت و سقفهای اعتماد تل ویرانه ای شد و  افغانستان لبریز فغان....... شب لرزید و زمان از بند ثانیه ها گریخت تنها مرگ ماند تا در هوای غبار آلود محنتهای جا گرفته در این سرزمین روزگار برگشته، نفسها را برباید...
هنوز کوچه های تنگ و باریک پر از هلهله شادی دخترانی بود که به پا بوسی عروس شهر آمده بودند تا قدمهای نوعروس  را به حجله خوشبختی کوچکی  همراهی کنند که با دستهای خالی و پینه های کارگری برایش آماده کرده بودند افسوس که داماد مرگ پیشگام تر از سایه بختش ایستاده بود...


شب بود و جغد زلزله و مرگ بر بام خانه ها به کمین نشسته .... جبر طبیعت ، خشم زمین و بغضی که ناگهان ترک خورد و سکوت سالها صبر زمین لبریز شد... دیگر چه تفاوتی بین کودک خفته در گاهواره و پیرزن نالان در بستر افتاده... آغوش کودکی که عروسکهایش را خواب کرده بود ....  دخترک جوانی که تارخوشبختی را با پود زحمت می بافت... ویرانه ها آنچنان که می پنداری هرگز آبادی نبوده است و دریغ که از دل قصه های پر غصه مردم افغانستان  ،  داغی تازه تر... هنوز بر جاده های افق تاریخ جای تانکهای بیگانه و خون مردان بی گناه جان داده و دختران رنج آوارگی کشیده ،تاریخ افغانستان را می لرزاند که  خشم طبیعت نیز بی رحمانه بازمانده های امید را بر گرفت تا آنچه ماند  پیکرهایی بی جان و خاموش زیر خروارهای خاک/ خشم زمین که فرو نشست ،مادر داغدیده سرزمین افغان  چادر ماتم   به سر کرد بر زخمهای کهنه اش نمک پاشید  و در ماتم فرزندانش تلخ گریست ......... گویی ببرک کارملهای زمان.....اری همانها که   قصه  این آب و خاک را نیم قرنی است با خون نوشته اند....هنچنان مغرور میخندند علیرغم اعلان کمو نیست بودن و ادعاهای دروغین پرولتاریا !!!!   باز به مسجد میروند تا امتداد مد والظالین نماز شان از  مزار  شریف  را به مرز سرخس پیوند زند !!!!!


چشمهایم بر صفحه خبر و دلم پیش مردم بی گناه افغان... تصویر بلور دخترک سخاوتمند افغان و کارگرانی که تنها نام گلزار ....همو که  روز قبل از حادثه مرا صمیمانه بر سفره نان کارگری دعوت کرد  و   در کمال همدلی حاصل عرق جبین و لقمه کد یمین شان را با مسافری که حتی نامش هم  نمی دانستند تقسیم کردند... 


* مدیر کانون فرهنگی هنری صبا