وصیتنامه مرحوم حیدر رحیم پور ازغدی منتشر شد

گروه سیاسی الف،   4000819104

بخشی از وصیتنامه معلم "بیقراری" و آموزگار"دردمندی"، استاد حیدر رحیم پور ازغدی 

بسم الله الرحمن الرحیم 

۱. در آستانه آخرت ، با قلبی مالامال از امید به رحمت خداوند  ، اینک حیدر رحیم پور ازغدی ، فرزند مرحوم حاج محمد علی،  او را سپاس می گوید بر تفضل مسلمانی و تشیع جعفری، و بر دریافت اسلام  با تعریف آخرین سخنگوی آسمان و مرسل آخرالزمان، که صلوات خدا و فرشتگانش بر او ، و نیز برنعمت شناخت قرآن با تفسیر اوصیائ او، ائمه اثناعشر ، علیهم السلام ،حجت های تمام ،  از غدیر تا فرج بزرگ در پایان تاریخ.

هزار سپاس ،خدای را که نه تسلیم اسلام ، بل مومن بدان بودم و به رسم محمد ص، نه تمکین، که عشق ورزیدم و هرچه پیرتر شدم این عشق جوانتر شد و با من خواهد ماند زیرا با هرچه در این عالم ، مانوس تر باشیم، در عوالم پس از مرگ ،  محشور تر خواهیم بود.
و امان از روز حسرت و خوف بزرگ ، چه قیامتی که آبها آتش گیرند، کوهها چون پنبه ، ازهم بگسلند، خورشید تاریک شود ، ستاره ها فروپاشند، گورها بشکافند و اولین وآخرین برای محاکمه بزرگ ، برون آیند و هر کس بر شاکله ای که خود را برآن  ساخته و پرداخته ، برانگیخته شود و ازخویشان ، و بلکه از خویش نیز بگریزد ، کودکان پیر شوند و مادران ،فرزند بر زمین گذارند....

اما خدایی که من میشناسم ،ما را  از شر خودمان ، پناه خواهد داد و ما را با خودمان تنها نخواهد گذارد و ما هکذا الظن بک.  شیعه علی ع چنین گمانی در حق پروردگار ندارد. 
 
۲. سپاس افزون تر ، آنکه روزگاری دراین جهان موقت زیستم که پس از قرن ها برای نخستین بار، پرچم دین اینچنین با عزت ، بدست خمینی بزرگ بالا رفت و خدای را که دگرباره  فرو نیفتد و حاشا که به قصور و تقصیر ما.
 و سپاس دوباره ، عنایت خاص خدای را که دست مرا در دست اساتید و بزرگانی چون حاج شیخ ( مجتبی قزوینی خراسانی ) گذارد و به اشاره او، دست دیگرم از همان سال ۴۱ تا پایان در دست خمینی بود .   خجسته آن روز که  در رکاب شیخ در آغاز نهضت ، برای بیعت به قم رفتیم و از آن پس در هیچ صحنه ای امام را تنها نگذاردم.

پس از او خامنه ای ، صالح برای امامت امت بود که پیش از انقلاب ،  مجاهد بود و از سر وظیفه و نه هوس ، سیاست می ورزید و پس از انقلاب ، زاهد ماند و تغییر مسیر نداد .

۳.  تصمیم گیران کشور را دعوت میکنم به خواندن آن نقدها که در این چهل سال از باب نصیحت ائمه مسلمین کردم و آن هزاران برگ که با سه قوه  و دانشگاه و حوزه  ، باخون دل نوشتم تا بفهمند تولید کار و شغل، بدون اصلاحات انقلابی نمیشود و تا ادارات دولتی و دستگاه قضا ، بازنگری و بازسازی نشوند، بخدا سوگند انقلاب اسلامی در خطر است و ناکارآمدی و بیعدالتی ، علاج نمیشود. اما گرچه بانک ها و دیوان سالاری غیر عاقلانه ، تولیدکننده را بخاک سیاه نشاندند اما مشکل مسکن، کشاورزی، صنعت ،دامداری و... بسرعت قابل حل است و ایران براحتی آباد و ثروتمند میشود اگر و اگر....!!
یقین دارم شبکه ای از جاسوسها در ادارات کشور ، کمر به قتل تولید بسته اند و هیچکس نمی فهمد. دانشگاهها طوطی وار هرساله ، هزاران فارغ التحصیل بیکار یا ناکارآمد تحویل جامعه می دهند و هیچکس حرئت بازنگری ندارد. مسئولان میایند و میروند و نمیتوانند یا نمیخواهند ریل گذاری ها را تغییر دهند و به رنگ انقلاب درآورند.
بااینهمه، خدای را  سپاس که هرگز حتی وسوسه هم نشدم که راه طی شده را بازگردم.
 کم نبودند همرزمانی که از دهه بیست تا کنون ، هریک به دلیلی یا علتی لغزیدند و سست شدند و یا پی کار خود رفتند. یکبار پس از کودتای ۳۲ و یکبار پس از خرداد ۴۲ و تبعیدامام ، شاهد چند موج ریزش از سر ترس و یاس میان یاران سابق بودیم . گروهی نیز پس از  انقلاب ، از سر طمع و مزدطلبی و سهم خواهی یا شتابزدگی از نهضت خمینی بریدند ودر لجاج افتادند و برخی نیز درون دولت های پس از انقلاب ، مکتب و هدف را به پول سیاه ،معامله کردند ، دنیا خریدند و آخرت فروختند ، اما سپاس، خدای را که  نه شبهه ای از دشمن، ذهن مرا  و نه لقمه ای از بیت المال ، دهان مرا آلود . هفتاد سال در دفاع از  پیشوایانم و مکتب امیرالمومنین ع کوشیدم و گفتم و نوشتم ، حتی اگر نبینند و نشنوند ونخوانند اما هرگز  "وجوب تکلیف" را مشروط به "نتیجه محسوس" ندانستم. 
 کجا لغزیدیم ؟ هرجا که در خدا و آخرت ، شک کردیم و شک نکردن ، میان اینهمه وسوسه ، کار سهلی نیست، اما شک های برنامه ریزی شده و عمدی ، همه از سر طمعی یا خوفی بود و علاج آن ، نه "آگاهی" ، که "بیداری" است.

۴. اکنون که مسافر عالم دیگر ودر آستانه جهانی بس فراخ تر ایستاده و ابعاد دیگر هستی و عالم بیکران الهی را شهود خواهم کرد که مشخصاتش را رسولان او پیش تر بما گفته بودند ، به فضل و رحمت خداوند و به شفاعت پیشوایانم، اولیائ دین و به دعای امام خمینی و حاج شیخ مجتبی ، دلگرمم و میدانم که حمید شهیدم به استقبال من خواهد آمد.
  از مال دنیا دیگر جز زمین پنجراه... ندارم و همه آرزویم این بود که بتوانم آن را بفروشم و پس از تصفیه بدهی ها وحل مشکلات فرزندانم ،  پول آن را خرج خوابگاهی برای طلاب بویژه دختران غریب و مهاجر غیر ایرانی کنم اما هرچه کوشیدم، موانع اداری و شهرداری و....نگذاشتند و زمین بفروش نرفت و همکاری نشد و کاش پس از مرگ من چنین شود.

۵. بدن مرا بی سروصدا گرچه با یک وانت به روستای ....( محل کار وزراعت ) ببرید و غسل دهید . کفن من آماده است.  هزینه کفن و دفن و حتی آب غسل را از پولی بپردازید که علاوه برخمس معمول ، خمس دیگری از آن نیز احتیاطا جهت تطهیر مال از آلودگی های اجتناب ناپذیری که مقتضای تمدن کج و معوج بشری است ، پرداخت شده باشد سپس در حرم امامم علی بن موسی الرضا ع ، جنازه مرا پشت پنجره ضریح مطهر بر خاک بگذارید و زیارت بخوانید و از مولایم بخواهید در محضر خداوند ،  شفاعت کنند تا مرا بپذیرند.
 پیرامون محل دفن ،  نه از مال خودم و نه ازمال دیگری،  وجهی فراتر از میزان حداقلی داده نشود و به فرهنگ تجارت قبر، دامن نزنید بویژه که طبق روایات ، پس از مرگ، ذره وجودی هر کس ،توسط فرشتگان نقال، به همان عالمی در برزخ،  منتقل میشود که متناسب با نوع زندگانی این جهانی اوست و حیات پس از مرگ،  با میزان پول مقبره ، تغییر ماهیت نمیدهد و حیات برزخی و قیامتی انسان ، مولود عقائد و اخلاق و اعمال او خواهد بود. به علاوه اگر حتی یک نخ از لباس نماز نیز حرام و غصبی باشد گرفتار و محروم از فیض عبادتی خواهیم بود که با تضییع حدود خدا و غصب حقوق الناس همراه باشد پس چه بر سر کسی می آید که خانه آخرتش نیز آلوده به  حرام و ستم باشد.
 تکاثر و تجمل حتی در تشریفات مرگ و تفاخر بر قبور؟

۶. خبر مرگ من در حدی بیش از اطلاع رسانی به آشنایان نباشد و هیچ هزینه ای بویژه از بیت المال ، صرف تسلیتهای روزنامه ای و پرده نویسی و....نشود و اگر دیگران پرده یا دسته گلی آوردند به مسجد راه ندهید. سخنران مجلس ختم ، به مدح بنده یا دیگران نپردازد و با مستمعان ، از مرگ و آخرت بگوید تا بیاد آورند که خود نیز زودتر از آنچه بپندارند، نامشان میان  درگذشتگان شنیده و بتدریج در دنیا فراموش خواهند شد. مستمعان را تکان دهید تا فردای خود را ببینند و به آنچه در پیش دارند، با چشمهایی کاملا باز بنگرند. هرچه خرج مکتب کنید، به هدف رسیده و هرچه خرج خود کنیم، هدر داده ایم و هبائ منثورا شده است. در مجلس ختم ، حلوا، شیرینی، میوه و قهوه و چایی توزیع نشود. نام اشخاص و مشاهیر ، جدا از نام مردم ، برده و تجلیل نشود. بنویسید هر که میخواهد برای امور بی حاصل وبدعت آلودی چون خرید گل سر قبر و.... ، هزینه بپردازد آن را تبدیل به دعا و استغفار و صدقه و انفاق بر محرومان ، تهیه لوازم التحریر برای طلاب و دانشحویان تنگدست کرده وخانواده ، چند برابر بر آن بیفزایند و اگر خواستند از صاحب این قلم یاد کنند بگویند این هدیه نویسنده‌ای است که پیش و پس از انقلاب، قلمش به حرام آلوده نشد و شما را به آنچه خود عمل کرد،  وصیت میکند.

۷. اما طلاب و دانشجویان که به راستی نور چشم من بودند و در نشر افکار مرا یاری کردند ، در مسجدی و پس از نمازی ، بدون خرج و پس از کلمات خداوند ، فاتحه ای بخوانند و به ادامه این راه بیندیشند.  هرکه خواست هزینه کند ، صرف تبلیغ هدف و تربیت شاگردانی کند که تداوم این مسلک باشند. و کاش حوزه بفهمد که جامعه به تکثیر  علمایی امثال جوادی آملی و مصباح یزدی و... چه محتاج و از بعضی دیگر، چه بی نیاز است.

۸.  در خصوص اطعام ، گرچه میدانم فرزندانم به وظیفه خود، آگاهند اما دستکم هزارخانواده در روستاهای اطراف مزرعه ، اطعام و همزمان درخصوص نماز و روزه و پرهیز از حرام ، توجه و آگاهی داده شوند . در شهر نیز درمحلی که مشهور به تقوی و معنویت باشد و آلوده به عیش اغنیای بیدرد نباشد  ، اطعام شود. 

و دیگر ، التماس دعا.

 این آخرین کلمات در پایان دنیا و آستانه آخرت است و "الوداع"  تا دوباره شاید یکدیگر را در قیامت ، دیدیم و ان شالله ، با روی سپید.

 ولاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آل محمد .

محتاج دعا ، حیدر رحیم پور ازغدی