مقایسه سقوط دو هواپیمای ایرانی و اوکراینی

کریم ابراهیمی، گروه تعاملی الف،   4000421014 ۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳ تکراری یا غیرقابل انتشار
مقایسه سقوط دو هواپیمای ایرانی و اوکراینی

تیرماه سالروز ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران توسط ناو جنگی وینسنس امریکا در خلیج فارس بود، هواپیمایی که توسط دو موشک جنگی بر فراز آسمان هدف قرار گرفت و 290 نفر از هموطنانمان را به کام مرگ فرستاد. با مقایسه این سانحه با سقوط هواپیمای اوکراینی نقاط تشابه و تضاد قابل توجهی ملاحظه می‌شود. 

در هر دوی این سوانح شرایط جنگی در منطقه حاکم بوده و یگان‌های عمل‌کننده در انتظار حمله یا درگیری در حالت آماده‌باش رزمی قرار داشتند. ساقط کردن با دو موشک صورت گرفته و خطای انسانی توسط مسئولان ذیربط در هر دو مورد علت اشتباه اعلام شده است. اما در اولی نقش اصلی را یکی از رزم ناوهای پیشرفته 173 متری امریکا با صدها افسر آموزش دیده در موسسات نظامی این کشور به عنوان قدرت اول نظامی جهان و با جنگ افزارها و ابزارهای الکترونیکی و راداری به روز و دقیق بازی کرده و در دومی یک واحد سیار و کوچک نظامی ساخت روسیه با دو سه خدمه -در حد یک تانک- تصمیم و هدایت آتش را به عهده داشته است. در اولی فرمانده ناو امریکایی 80 کیلومتر در شمال محل ماموریت رفته و به صورت غیرقانونی به آب‌های سرزمینی ایران وارد شده در دومی نقطه شمال خودروی عمل کننده به درستی با قطب شمال تنظیم نشده بود. در اولی و در ابتدا مسئولان امریکایی اعلام کردند که پرواز 655 از مسیر عادی خود خارج شده و در حال کاهش سریع ارتفاع بوده است اما 25 روز بعد در 28 جولای 1988 نیروی دریای امریکا اعلام می‌کند که هواپیمای ایرانی در واقع در حال صعود بوده و در مسیر اصلی خود قرار داشته است (منبع: دانشنامه بریتانیکا) در دومی مسئولان در سازمان هواپیمایی که از ماجرای شلیک موشک اطلاعی نداشتند (البته با بی تدبیری و پیش از قطعیت علت) شروع به موضع‌گیری نموده و گزارش‌هایی که به ویژه از منابع غربی مبنی بر شلیک موشک رسیده بود را تکذیب می‌کنند اما در نهایت چند روز بعد موضوع رسما پذیرفته می‌شود. در اولی نه فقط خبری از محاکمه دست اندرکاران نیست بلکه واشنگتن پست در تاریخ 23 آوریل 1990 اعلام کرد که فرمانده ناو "کاپیتان ویلیام راجرز" و فرمانده "اسکات لاستیگ" مسئول سامانه‌های جنگی ناو مدال خدمت که به افرادی با خدمات شاخص در ارتش اهدا می‌شود، دریافت کرده‌اند. اما در دومی تحقیقات قضایی آغاز و وعده محاکمه دست اندرکاران و قاصران داده می‌شود.

اگر چه خوی نظامی گری و سلطه‌گری و ابرقدرتی امریکا الگوی ما نیست و نباید قائل به مقایسه یا اقدام مشابه بود، اگر چه هرگز نباید شرایط مشابه بروز کند و مسئولان چه از جهت اجرایی و پیش بینی و چه از جهت تبلیغات و اطلاع‌رسانی و چه آموزش‌های نظامی و مدیریت بحران باید همه نقاط ضعف را پوشش دهند اما مقایسه تبلیغات بعدی و نحوه برخورد کشورها تابلویی از نگاه ابزاری به مسائل انسانی را آشکار می‌کند. به قول داستانی که می‌گفت اگر جوانی با سر تراشیده به سه منطقه مختلف شهر برود، در یکی فکر می‌کنند طرف زندانی و در دیگری سرباز و در دیگری تابع مد و برای جلب توجه چنین کرده است. رخدادهای این چنینی نیز بسته به این که طرفین ماجرا چه کسانی باشند تعاریف و تفاسیر بسیار متفاوتی پیدا می‌کنند.

وجود بیش از 50 ایرانی دارای شهروندی کانادا و مالکیت اوکرائینی هواپیما که احیانا خود را اروپایی و یک سر و گردن بالاتر از آسیایی‌ها و خاورمیانه‌ای‌ها می‌داند و قرار گرفتن ایران در لیست سیاه رسانه‌های غربی که شده در کاهدان هم برای پیدا کردن سوژه خبری مورد نظر دنبال سوزن می‌گردند و حضور گروهک‌های معاند و برانداز، کسانی که حاضرند برای رسیدن به مقصد، شده جنگ و قحطی و ویرانی را به ایران تحمیل کنند بمب خبری را در دنیا منفجر کرد. مسئولان ایرانی دروغگو و پنهان کار معرفی شدند، دولت کانادا طلبکار شده و تا حد عمدی دانستن سقوط هواپیما پیش رفت، امری که حتی یک دلیل ساده منطقی برای آن وجود نداشته بلکه برعکس ساده انگار ترین تحلیل‌گر سیاسی هم شکی در ضرر و زیان این حادثه برای وجهه ایران نداشته است. 

گروهک‌های برانداز مرتب مرثیه سرایی کردند و عده‌ای از خانواده مسافران نیز با توجه به جو سیاسی موجود تبدیل به پیراهن عثمان این گروهک‌ها شدند تا به هر وسیله‌ای شده هر چه بیشتر اقدام به تخریب وجهه سیاسی ایران کنند. اینجاست که شاید باید گفت بخشی از جهان سومی بودن در فکر ماست، این که وقتی امریکا هواپیمای ما را ساقط می‌کند آن را یک حادثه بدانیم اما وقتی که توسط یک نیروی خودی انجام شود آن را جنایت بنامیم و شده به کشور خارجی فشار بیاوریم تا تحریم و تهدید هر چه بیشتری بر کشور وارد شود. 

بدیهی است که رسیدگی همه جانبه، دقیق و منصفانه موضوع و برکناری و مجازات همه عوامل ذیربط و از آن مهمتر اصلاح قوانین و مقررات مربوطه باید در دستور کار قرار بگیرد. اما این مقایسه نشان می‌دهد که سر تراشیده مهم نیست، بلکه کجا و با که بودن مهم است.