ایده حکمرانی در دنیا حدود چهار دهه و در ایران حدود یک دهه عمر دارد. سلانه سلانه ایده دولت هم جای خود را میان مباحث نظری باز کرده است. با دکتر سید یونس ادیانی عضو هیئت علمی مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در این باره گفتگو کرده ایم تا قدری به آستانه ایده دولت نزدیک شده و مروری بر وضعیت آن در ایران داشته باشیم.
دکتر ادیانی در کارنامه اش ۲۰ کتاب در حوزه فلسفه، تفکر و سیاست، و ۵ تئوری ارائه شده دارد و مدت ۲۲ سال است که مدیریت گروه مطالعات بنیادین حکومتی را بر عهده دارد. او برای نخستین بار در ایران مباحث کانون تفکر ، آینده پژوهی جهان، هوش مصنوعی و فن حکمرانی را مطرح کرده است.
وی که کتاب کانون های تفکر جهان را با معاونت سید محمد خویی به طبع رسانیده با بررسی همین کانون های تفکر و روندهای سیاست گذاری در کشورهای توسعه یافته این نکته را مطرح می کند که شیوه های کنونی دولت در ایران منسوخ شده و نوعی دیگر از دولت باید متولد شود.
از نظر شما ویژگی ضروری دولت ها در شرایط تاریخی ما چیست؟
دولت آينده با سه ويژگي خرد، خردمندي و هوشمندي اعلام موجوديت ميكند و وضع اين دولت به گونهاي تحول يابنده است كه تا يك دهه به كلي همه مدلهاي رايج حكمراني از دستور ميافتند و در اين موقعيت دولت و ملتي شكست خورده است كه از اين موهبت بزرگ انساني محروم شده باشد. دولت آينده با سياستهاي هوش طبيعي و مصنوعي ساخته ميشود و اگر دولتي سياستهايِ بنيادين الهام گرفته شده از كاربرد در سازمان حكمراني نداشته باشد، نه تنها براي جامعه حكومتي نافع نيست كه زيانآور است و به خودي خود از مدار حكومتي بيرون ميرود.
با اين اصل دولت آينده بايد با واقعيت انساني، اجتماعي و منطقي تراز شود تا در دام خيالات و توهمات بيهوده گرفتار نشود. دولت آينده يا آرمانگرايي را دنبال ميكند يا در پي كشورداري است. دولت نخست به ايدهآلهاي خود ساخته سرگرم و سرخوش است و فقط نوك دماغ خود را ميبيند و كاري به واقعيات اجتماعي و انساني ندارد و گمان ميكند آنچه خود دارد، ديگري نيز برخوردار است. اين دولت هميشه ميان زمين و آسمان سرگردان است، در حالي كه دولت فني، بنيادي به مثابه واقعيت انساني دارد و در زمين ساكن شده و با دغدغه و سياستها و برنامههاي كشورداري شناخته ميشود.
واقعيت اين است كه دولت آينده براي كشورداري همه هوش و منطق است و دولت و ملتي قدرتمند است كه همزمان از هوش طبيعي و مصنوعي استفاده ببرد و صرفاً به ادبيات حكمراني هوش سرگرم نشود. اين دولت رفته رفته در راه نرفته ميرود و در لحظات قدرت حكومتي به قِوام انساني در كار، مسئوليت و برخورداري از اراده آزاد فكر ميكند تا چيزي از دست نرود كه به شكست واقعيت انساني بينجامد.
دولت آينده پيش از هر چيزي دولت دانايي، توانايي، قدرتمندي و مسئوليتپذيري است. اين دولت با اصل اطلاعاتمحوري تابع محاسبات منطقيِ هوش است و همه امورش در كشورداري با خردِ خلاق و اصيل محك ميخورد و جوانب مختلف حكومتي با سخن عقلاني شنيده و سنجيده ميشود.
نگاهتان به دولت های قبل و فعلی در خود ایران چیست؟
در ايران جديد ما شاهد رفت و آمد چند دولت با رويكردهاي متفاوت و در عين حال به شيوه همگرايي بودهايم كه هيچ يك در قد و قواره يك دولت كارآمد، دانا و توانا و در عين حال قدرتمند ظاهر نشدهاند و اغلب به سرنوشت خوداشتغالي دچار شدهاند. كشور در دوره جديد تاكنون تقريباً 7 دولت را تجربه و سپري كرده كه بدون هيچ سياست و برنامهاي روشمند، واقعي و معقول و معطوف به خرد سياسي رخت سفر بر بستهاند. دو دولت اوليه در فرايند آرمانگرايي و با دغدغه ديني و منطق ديني حركت كردند كه فرصت دولتسازي و نوسازي اجتماعات انساني را نيافتهاند تا آرمانهاي خود را اجرايي كنند، هرچند گامهاي اوليهاي را كه برداشتهاند تا حدودي رضايتبخش بوده است.
در ايران جديد دولت به عنوان يك واقعيت اجتماعي با شيوه چپگرايي اعلام موجوديت كرد و در كشاكش افتوخيز جامعه و كشمكشهاي دوره جنگ درصدد اداره روزمره كشور برآمد كه به دولتي با طرز تفكر سوسياليزه شهرت يافت، هرچند به لحاظ باور عمومي از منطق ديني دفاع ميكرد. اين دولت هرچند كاركرد دولت واقعي را نداشت، اما قدرت اجرايي كشور بر عهدهاش بود و در آن موقع كشور سخت دچار روزمرگي شد و به مثابه فروش نفت اداره ميشد و هنوز رگههايي از اين تفكر سوسياليزه در كشور وجود دارد.
دولت بعدي كه پس از جنگ شكل گرفت با بنيادِ بازيگريِ اقتصاد سياسي گشايش يافت. اين دولت بازيگري هوشمند ميان چپ و راست بود و در مواقع لزوم هر دو را به بازي ميگرفت و به تناسب اقتضائات و مناسبات اجتماعي عمل ميكرد و با تمايلات احساسي و اخلاقيات اجتماعي راه دشوارِ پس از جنگ را با همه خرابيهايش طي كرد. دولت پس از جنگ به لحاظ سياسي و اقتصادي به شيوهاي عمل كرد كه به سبك خاصي از زندگي در كشور دامن زده و اشرافيگري و مصرفگراييِ بياندازه به شكل يك فرهنگ پذيرفته شده درآمد و به تدريج نَفُس ملت را بريد. دولت پس از جنگ خود را دولت سازندگي ناميد و همراهان دولتي رئيس دولت را لقب امير كبير دادهاند. البته اين دولت موفق شد كه خرابههاي برجاي مانده دوره جنگ را تا حدودي آباد كند و در آباداني كشور تا حدودي همت و تلاش كرد، هرچند بسياري از سياستهايش به كلي نادرست و غير نافع بوده است. در عين حال دولت راغب بود كه كارهاي بسيار بزرگي انجام دهد تا دولت تاريخي ناميده شود، اما آنچه اتفاق افتاد غير از آرزوها و آرمانهايش بوده است، هرچند بخشي هم سازگار با واقعيات تاريخي كشور در آن دوره بوده است.
دوره بعد دولت-دولت اصلاحات- با مشي چپگرايي رئيس اجرايي كشور شد كه تفاوتهاي شكلي با دولت پيشين داشته است. اين دولت به تدريج از شيوه چپگرايي عبور كرد و بر جاي سياستهاي راستگرايي نشست كه چند دهه با آن سرسختانه مبارزه كرده بود و در نتيجه ميان چپگرايي و راستگرايي تا پايان دوره سرگردان مانده است. اين دولت از شعار توسعه اقتصادي به توسعه سياسي روي آورد كه براي باسودان دانشگاهي و حوزوي خوشايند بود، هرچند نتوانست ذهن خردمندان و دانايان را با خود همراه كند كه خوانشِ پس زمينههاي اين سياست براي آنان فراهم بوده است. دولت چپ با مشي راستگرايي تصورات اصلاحات سياسي را برجاي اصلاحات اقتصادي نشاند و اولويت اول كشور را اصلاحات سياسي دانست. مشكل عمده اين بود كه اصلاحاتي جز بازي زباني دركار نبود و ناخواسته طرح مسئله همه با من يا بر من در دستور كار دولت سياسي قرار گرفت، در حالي كه بنا بود با اصلاحاتي آن را سامان دهد كه خود مجدداً در دام آن گرفتار شد. نكته اين است كه كسي ميتواند مدعي اصلاحات باشد كه طرز تفكر اصلاحي در حوزه سياست، اقتصاد و فرهنگ داشته باشد، اما اين مدعيان مانند مدعيان اصولگرايي طرز تفكر اصلاحي يا اصولگرايي نداشتهاند و در دام ايدئولوژيِ خودساخته و در عين حال متوهمانه گرفتار شده بودند و با بنيادهاي حكمراني جديد فاصله بسيار داشتهاند. اين دولت در 4 سال اول با اقتصادمحوري دولت پيشين پيش رفت و كارهاي در آستانه انجام را به پايان رساند و 4 سال دوم كه با طرح توسعه سياسي همراه با اصلاحات شروع شد، پيش از تولد مرد و نه تنها روزنهاي از اميد را بر نيانگيخت كه به يأس سياسي، شكاف اجتماعي، فرهنگي و حتي فقر فلسفي دچار شد و با كاركردهايش به دولت رسانه شهرت يافت.
دولت بعدي یعنی دولت احمدی نژاد با شيوه تلفيق راستگرايي و چپ گرايي به قدرت رسيد كه با طرح توسعه مردمسالاري ديني و به شيوه اصولگرايي اداره امور كشور را بر عهده گرفت. در اين دوره تلاش عمومي بر اين بود كه كشور با سياستهاي همسوسازي از پريشاني و پراكندگيِ سياسي به آرامش برسد و بازگشت به شعارهاي اول انقلاب در دستور كار دولت قرار گرفت و متناسب با آن در 4 سال اول اقدامات اقتصادي و سياسي انجام شد كه قدري با اميد اجتماعي همراه گرديد، اما در چهار سال دوم روح پريشاني و پراكندگي با حجم بيشتر بازگشت و آنچه كه بنا بود وقوع يابد از دستور افتاد و آنچه كه انجام شد به شكاف بزرگ اجتماعي و ملي منجر شد كه تاكنون هم ادامه دارد و هنوز سياستي جايگزينش نشده است كه اميد تازه به وجود آورد.
دولت بعدي با تلفيقي از چپگرايي، راستگرايي و كارگزاري از نوع اشرافي آمد و هنوز نيامده و كاري را شروع كرد كه نكرد و سياستي را نوشت كه ننوشت و برنامهاي را متكي به هيچ اجرايي كرد كه نكرد و سياست انتظار و اميد را در پيش گرفت. اين دولت با طرح شعار تدبير و اصلاحات اقتصادي و سياسي آمد تا سرمايه اجتماعي از دست رفته را بازستاند، اما خود آنچه از حداقلهاي سياسي و اقتصادي كه در كار بود، يكسره و يكجا همه را بر باد داد تا خيال همه آسوده شود. دولت به وجود آمد، اما تدبير و اميدي در كار نبود و هنوز به وجود نيامده بود كه با بيسياستي همه را نااميد كرد. دولت تدبير اصلاحات به شيوه اصولگرايي همراه با مشي كارگزاري دولت خوش و بسيار سرخوش و در عين حال نيمه سواد بوده كه ميتوان از آن به دولت كسرشده يا دولت بسيار نادولتي ياد كرد. اين دولت با برجام شروع كرد و با برجامش شكست خورد و حتي دولت آمريكا چنانچه به برجام باز گردد، چيزي از 8 سال از دست رفته دولت باز نميگردد. شايد دولت 1400 با چنين راهبرد سياستي سادهتر بتواند به قدرت سياسي دست يابد و كشور را به لحاظ بينالمللي از ورشكستگي سياسي و اقتصادي نجات دهد.
به نظر می رسد به ماهیت دولت در ایران بدبین هستید. با این وصف راه رهایی را هم متصور هستید؟می توان به دولت مطلوب در همین ساختار فکر کرد؟
دولت در ايران بيماري رو به مرگ است. اگر مفاهمه عقلاني در دولت عقل براساس منطق ارتباطي صورت نگيرد، زوال اصول كشورداري در دستور كار قرار ميگيرد. اكنون منطق دولت در امر كشورداري نادولتي است و همين شيوه بنياد دولت را در آستانه افول قرار داده است و با سياستهاي متداول راهي براي نجات اين بيمارِ رو به مرگ وجود ندارد، جز اين كه دولت خرد با فن حكمراني قدرت را در1400 در دست گيرد تا هواي تازه دميده شود.
اكنون كشور در يك فضا و وضعي قرار دارد كه سخت به دولت فني همراه با قانون فني، داوران فني و مقتدر نيازمند است. اين دولت بنياد انساني دارد و با دغدغههاي انساني طراحي شده كه به عنوان دولت خرد يا دولت فني ناميده ميشود. اين دولت بايد همسوي با قانون اساسي كشور و در قد و قواره قانون اساسي ديده شود و آينده را به مثابه قانون اساسي دنبال كند.
دولت عقل با طرح اصل انساني به شهريشدن و انسانشهري روي ميآورد در اين مدل از انسانشهري سخن گفته ميشود كه سمبل انسان واقعي در واقعيات اجتماعي است. يعني دغدغه دولت خرد مبتني بر انسانشهري و دغدغه شهروندان تعميق اصلِ شهريشدن به مثابه انسانشهري با رويكرد مفاهمه انساني و عقلاني است. اين حكمراني به مثابه واقعيت عيني است كه با عبور از حكمراني سوسياليسم، ليبراليسم و مدلهاي مختلف آرمانگرايي رخ ميدهد و حكومت را از وضع سنگي و آرمانگرايي بيهوده از نوع اساطيري و افسانهاي به همه انساني ميخواند تا دولت خرد به مثابه تماميت انساني در آينده بنياد شود.
مسئله حكمراني به اصل انساني مربوط ميشود. اصل انساني با خرد و حس انساني رسميت مييابد. اين شاخصها طرحهايي از واقعيت انسانند و همه امكان انساني را به نمايش ميگذارند و در حالي كه انسانسازند همه امكان حكمراني با مدلهاي انساني وابسته به آن است.
انسان بنياد حكومت انساني را چنان ميسازد كه سازگار با اصل انساني باشد و اگر دولتي در تعارض با اصل انساني قرار گيرد يا قِوام دولت وابسته به آن نباشد، در انساني بودن حكومت بايد ترديد كرد. با اين تلقي اصل انساني سنگِ محك حكومت انساني برپايه قانون عقلاني، اجراي عقلاني و داوري عقلاني است.
حكومتهاي متداول يا اصل انساني را به كلي رها كردند و يا اين كه دستخوش افراط و تفريط شدهاند. در اين دولتها يا اصلِ احساسي دنبال شد كه اساساً انساني نبود يا اصل خرد را دنبال كردهاند كه به كلي خرد سياسي نبوده تا براي انسان سياسي در جامعه بنيادينِ انساني نافع باشد. اين اتفاق ناميمون موجب شد كه در نظامهاي حكومتي حكومت انساني بنياد نيابد و شايد هميشه اصل حيواني بر اصل انساني سيطره داشته است.
در خصوص حکمرانی به عنوان فناوری یا تکنولوژی توضیح دهید. البته قبل تر اشاره هایی داشتید اما می خواهیم آن را دقیق تر و فنی تر توضیح دهید.
انسان با دولت آينده در آستانه نو شدن است و شرايط كنوني انسان از وضع جديد انساني خبر ميدهد. جامعه انساني مستعد اقتضائات جديد است كه موجب بروز حكمراني و فناوري جديد خواهد بود.
جهان در آستانه نخستين انقلاب انساني است كه با انقلاب هوش طبيعي و مصنوعي شروع شده است. انسان براي نخستين مرحله هوشي مشابه هوش واقعي خود ساخت كه در آينده نزديك اغلب وظايف انساني را بر عهده خواهد گرفت و بجاي او تصميم ميگيرد و دقيقترين محاسبات منطقي را انجام ميدهد كه در همه دورهها بيمانند است. فناوري جديد همه چيز انساني را دستخوش تغييرات اساسي ميكند و تا يك دهه آينده انسان نو با جهان نو ساخته خواهد شد كه با همه جهانهاي گذشته متمايز و متفاوت است. اين انسان ناگزير بايد شرايط فعلي را تغيير دهد تا همه چيز را براي وقوع اين انقلاب انساني فراهم كند. اين جامعه بنيادين در كشاكش حكومتي به دولت هوش نياز دارد كه بنيادي خيرمدارانه و اطلاعاتمحور داشته باشد و كشور را به مثابه اقتضائات ملي تدبير كند و راهكاري معقول نشان دهد كه به گشايش نو شدن انسان جديد بينجامد.
من فكر ميكنم در انقلاب انساني همه امكان و ظرفيت دولت خرد از قبيل عاملها و عناصر ايجادي و پديداري بايد انساني شوند تا قابليت پذيرش امر وحياني را داشته باشد. يعني انساني شدن روح حكومت درگرو استفاده عملي از اصل انساني و تدبير نفوس و عقول انساني است كه آن تعيينكننده فن حكومت انساني است. فن حكمراني به معني عميق كلمه به انسان فني، جامعه فني، قانونگذار فني، قانون فني، دولت فني و داوران فني به مثابه يك واقعيت انساني سخت نيازمند است. اين نگاه معقول ميگويد كه آموزش و پژوهش كشور بايد سراسر فني و معطوف به تدبير عقول و نفوس انساني باشد تا شهروند فني براي نوسازي جامعه بنيادين و دولت خرد سياسي بسازد و به تعميق دولت فني و تكنيكي كمك كند. ما در حال حاضر به آموزش و پژوهشِ مجهز به تفكر كانوني، آيندهنگري با رويكرد آيندهپژوهانه و بهرهگيري از هوش مصنوعي در همه لايههاي آموزشي و پژوهشي و خصوصاً پژوهشهاي حكومتي نيازمنديم. انسان حكومتيِ آينده اگر ذهن فكربرانگيز نداشته باشد يا از تفكر كانوني و آيندهنگري به مثابه آيندهانديشي و هوش مصنوعي محروم باشد به انساني عقب افتاده و عقب مانده يا عقب نگه داشته شده تبديل ميشود. اكنون فرهنگِ آموزش و پژوهش كشور بيمار است و پژوهشهاي حكومتي بيماري رو به مرگ ميباشند كه انتظار اميد و تحول داشتن از آنها تصوري سادهلوحانه است. با اين فرض بايد به اصلاح بنيادينِ آموزش و پژوهش كشور روي آوريم و خود را با انقلاب انساني سازگار كنيم تا در چرخش جامعه انساني جديد حذف نشويم.
ممکن است به تکنوکراسی متهم شوید. می دانید این بدل به یک برچسب سیاسی شده است. در تمایز میان تکنوکراسی و حکمرانی به منزله فن چه برای گفتن دارید؟
فن حكمراني نه تكنيكي كردن انسان كه طرح فني سازمان حكمراني است تا انسان به رباتگرايي فروكاسته نشود. فن حكمراني با محوريت خرد و حس و اطلاعاتمحوري بنياد ميشود و شاخصي براي تخصصي و روشمند شدن سازمان دولت سياسي است. در اين حكمراني اصل بر تخصص در يك رشته و آشنايي با همه زمينههاي مورد نياز انسان است. در دولت خرد هر كس متناسب با تخصصي كه دارد در جايگاه فعاليت حكومتي و شهروندي قرار ميگيرد تا كشور عاميانه اداره نشود. اگر كشور فني به مثابه قانون فني اداره نشود، وضع دولت چنان خواهد بود كه اكنون شده است. يعني همه دولت دستخوش پريشاني و پراكندگي ميشود و تمامي روزنههاي اميد به يأس اجتماعي و سياسي فروكاشته ميشود. با اين حال انسان جديد به دولتي نيازمند است كه مجهز به اصل انساني باشد و علاوه بر هوش طبيعي از امكانات هوش مصنوعي در تدبير و اداره امور كشور استفاده كند.
انسان جديد به دولت ساختارمند و كارگزار فنيِ قانونمند نياز دارد و دوره قهرمانگرايي بسر آمده و اين ويژگي در تعارض با فرهنگ و منطق كشورداري است.
به نظر می رسد پیشنهادهای عینی تری لازم باشد...
از نظر من دولت آينده بايد دفتر مطالعات آينده مستقر در هيئت دولت تأسيس كند تا تمامي لوايح دولت با قِوام و منطق آيندهنگري طراحي شوند و مجلس را برانگيزد كه كميسيون آينده تأسيس كند تا با همكاري پاياپاي و بر مبناي اصلِ سازگاري معقول به تقويت كشورداري كمك كند. نكته بعدي تبديل دولت به كانونهاي تفكر و هوش است كه دولت را از گردونه عوامزدگيِ دانشگاهي و حوزوي بيرون ميآورد. نكته برتر حجم بزرگ نيروي انساني غير متخصص در تمامي وزارتخانهها، سازمانها و شركتهاي دولتي است كه به نظر ميرسد نيمي از اين نيروها كه از طريق اربابان قدرت تقنيني، قضايي و اجرايي در اين سه قوه گردهم آمدند بايد تعديل و اصلاح شوند و دولت بايد به دولت فكر و عمل تبديل شود و از پُرگويي بپرهيزد كه آفت دولت خرد به مثابه قانون فني است.
ما در كشورداري مدتهاست كه دچار معماي آرمانگرايي شدهايم و هنوز از اين پارادكس موهوم نَرَستهايم. دولت هنوز سرگردان است و تكليفش با خودش روشن نيست كه كجاست تا بداند از كجا بايد آغاز كند. اگر سياست بر آرمانگرايي مبتنی باشد شيوه پيش رو به دليل نافع نبودن معقول نيست و اگر هدف كشورداري است، اين شيوه به واقع راه و رسمش نيست و كشور به تغيير بنيادين و اصلاح ساختاري و حتي روشي نيازمند است.
قانون اساسي اصل موضوع براي داوري در تعارضات و تناقضات ميان قواي حكومتي است و همه بايد از آن پيروي كنند. قانون اساسي اختيارات و قلمرو قواي حكومتي را تعيين كرده كه عبور از آن ممنوع است. قانون اساسي تفكيك قواي حكومتي را پذيرفته است و هر قوهاي بايد خود را با آن وفق دهد و طبق مناسبات قانون اساسي عمل كند؛ هرچند كه اختيارات رئيس جمهور ناكافي است. با اين نگاه قانون اساسي معيار پايان دادن به تعارضات قواي حكومتي است و مقياس سنجش توفيق حكومتي در چرخه عمل حكمراني خواهد بود.
به نظر می رسد در عین نقد آرمانگرایی اما از آرمانگرایی واقع بینانه دفاع می کنید و نیز دولت فنی مدنظرتان همزنان دولت انسانی است. قدری بر همین بعد انسانی آن هم ناظر به قوه مجریه در ایران تمرکز کنید.
دولت خرد همان دولت انسانی است که شایسته مديريت80 ميليون مغز و به كارگيري اين عقول در نظامات كشورداري است. با اين حال كشوري كه80 ميليون مغز دارد و اگر دولتي نتواند آنها را به كار بگيرد از نشانه بيماري دولت است. با توجه به اين اصل رئيس دولت بايد ذهن بزرگ داشته باشد و جامعيت عقول و نفوس انساني را در خود جاي دهد و در به كارگيري خرد و نفوس ايدئولوژيمدارانه عمل نكند. در حال حاضر كه وضع دولت سياسي نشانه بروز وضعي بيمار طاعونگونه است، ناشي از سست بنيادي و پيري بنيانهاي دولت است كه نتوانست خردها را به كار گيرد و در نتيجه اين وضع پريشاني و آشفتگي در مديريت حكومتي به وجود آمد و اگر مغزها با قصد و اراده خردها به كار گرفته ميشدند، وضع انساني در چرخه حكومتي حداقل جايي نبود كه اكنون در آن ايستاده و احساس زيان ميكند.
از رساله یک کلمه میرزایوسف مستشارالدوله به این سو قانون همواره گمشده و شهر مطلوب بوده است. روی این مفهوم چه سخن و پیشنهاد ویژه ای دارید؟
دولت خرد بايد به شكل كانون فكري در نظامات ملي باشد تا درك واقعبينانه از قانونسياستي و سياستهاي بنيادين در امر كشورداري داشته و اجراي فنيِ قانون سياستي را بر عهده گيرد و برپايه دولت فني عمل كند. اين ويژگي موجب ميشود كه داوران قانون از گرداب به هم فشرده ادبيات متوهمانه حقوقي بيرون آيند و قانون را به شيوه داوريِ فني اعمال كنند. با اين اصل رؤساي دادگستري، دادستانها، قضات، داديارها، سردفترها و وكلا نميتوانند حقوقدان باشند و همه بايد در تمامي سطوح قانوندان باشند و قانونداني شرط اصلي در اشتغال سازمان قضايي كشور است. با اين نگاه مردم با حقوق زندگي نميكنند كه به معيار آن داوري شوند و حيات سياسي درگرو عمل به قانون مدني است و داوري نيز بايد بر پايه اين اصلِ بنيادين انجام شود.
دولت خرد بايد آموزش فنمحورانه و اطلاعاتمحورانه را در دستور كار قرار دهد تا آموزش در امر كشورداري نافع باشد. پژوهش نيز بايد در عين بنيادين بودن معطوف به كاربرد باشد تا اصل نافع بودن پژوهشها در دستور كار دولت باشد. با اين حال اگر آموزش و پژوهش كشور تلفيقي از بنيادين، راهبردي و كاربردي باشد سراسر نافع خواهد بود و دولت خرد بر سر هيچ سرمايهگذاري نخواهد كرد.
دولت خرد بايد با سه احياي بنيادين وضع شود. يكي احياي فكر حكومتي كه در وضع و موقعيت كنوني به كلي تعطيل است. در حال حاضر اين رنج بزرگ چنان نفوذ كرده كه مغز پژوهشي- حكومتي، مديريتي و ستادي را جويده و نايي براي برخاستن برجاي نمانده است. اكنون تفكر و مغز در سرزمين پژوهشي- حكومتي مركز تحقيقات نهاد رياست جمهوري، مركز پژوهشهاي مجلس، مركز پژوهش سازمان قضايي و نيز مركز پژوهش شوراي نگهبان قانون اساسي وجود ندارد و آنچه كه حاضر است خدمات پژوهشيِ ستادمابانه است.
دوم احياي علمي براساس منطق علم است كه دولت به مثابه منطق تفكر و علمبنياد اداره شود و نوسازي واقعيت دولت بايد براساس سياستهاي فكري و علمي باشد. تاكنون مجموعه نهاد دولت اين رويه از حيات حكومتي و كشورداري را نپذيرفته و بايد تلاش همه جانبه صورت گيرد كه احياي منطق فكر و علم در كميسيونهاي تخصصي مجلس، هيئت دولت و شوراي سياستگذاري عالي قضايي و نيز مراكز پژوهشي- حكومتي آنها به وجود آيد تا دولت به مثابه فكر، علم و فن طراحي و ايجاد شود. سوم استفاده از فنون حكمراني و احياي فنگرايي در سازمان بزرگ دولت است تا فناوران در چرخه فني دولت حاضر شوند و كشور به صورت فني و تكنيكي اداره شود و عاميان هرچند كه از خويشاوندان اربابان قدرت محسوب ميشوند از چرخه و نظامات دولت، مجلس و سازمان قضايي بيرون بروند و دانايانِ فناور براي تحقق دولت هوشمند برجاي آنان حاضر شوند.
احياي دولت با چند گام اساسي ممكن است: گام اول، حذف خويشاوندسالاري كنوني در چرخه دولت است. گام دوم، از مدار بيرون كردن آقازادهها وغلامزادههاي فاسد است، هرچند كاري سخت دشوار است اما براي پديداري و پايداري و حيات دولت خرد چارهاي جز اعمال اين سياست وجود ندارد. گام سوم، حذف وزارتخانهها، معاونتها، سازمانها، شركتها و بنيادهاي بيهوده است كه بود و نبودشان يكسان و شايد بودشان زيانآور است. گام چهارم، از ميان برداشتن رشتههاي دانشگاهي جامانده از زمان باستان است كه براي جامعه امروز و خصوصاً فردا نافع نيستند و نيز مراكز پژوهشي-حكومتي كه مركز تجمع آقازادهها و غلامزادهها شده و در عمل جز مصرف صدقات ملي كاري از آنان ساخته نيست. گام پنجم، ورود عملياتي در سياستهاي واردات و صادرات است كه در آن نيز بايد حذف چرخه آقازادگي و غلامزادگي رخ دهد و مجموعه اين چرخه بايد هوشمند و فني شود. گام ششم، ورود به عرصه صنعت و كشاورزي و بيرون آوردن اين دو صنعت از دستان نيمه سوادان و بازسازي و نوسازي ساختاريِ نيروي انساني و هدفگذاريِ داناييمحور و اطلاعاتمحور است. گام هفتم، بازنگري راههاي هوايي، زميني و دريايي كشور است كه وضعي اسفانگيز دارند و بايد از مديريت نيمه سوادان به دانايان جابجا شود تا سياستهاي علمي را دنبال كنند. گام هشتم، نهاد شهرداري، شهرسازي و ساختمان است كه تدبير و مديريت از تاريخ جامانده را دنبال ميكند و در شمار مديريت دانش باستاني قرار دارد. گام نهم، چرخه محيطزيست است كه از بنياد به كژي راست شده و از زمان تشكيل اين سازمان تاكنون در راه انحرافي با منطق و اصول عاميانه ميرود و اكنون بجاي سياست نخبگاني، دانايي و فناوري در مجموعهاي از مديريت پخمگاني شناور است. گام دهم، سازه گردشگري و ميراث فرهنگي است كه از بنياد به شكل مديريت ويرانهاي سامان يافته است كه اغلب با سياست زندگي همراه نشده است.
در دولت خرد بايد گذشتهشناس باشد و تصوير واقع بينانه از گذشته تاريخي خود داشته باشد و بداند كه ساختارها، سياستها و برنامههاي پيشين چه بوده و علل شكستها و موفقيتها را بررسي كند و از اين كه تا چه اندازه نافع بوده و نبوده را در محاسبات منطقي به نقد بگيرد تا بداند كه از كجا آغاز كند. دولت خرد بايد بداند كه در حال حاضر در چه موقعيتي قرار دارد تا با كوبيدن ميخ حيات در سرزمين حاصلخيز گام بعدي را محكمتر بردارد. اين دولت با طرحهاي آيندهنگري به مثابه دولت آينده شناخته شده است. با اين تلقي دولت خرد تجميع دولت گذشته، حال و آينده با رويكرد انتقادي است.
دولت خرد پيش از هر چيز بنياد انساني دارد و انسانمحورانه است.
برداشت ما این است که دولت مورد نظر شما دولت تخاصم گرا نیست. نظرتان در این باره چیست؟
دولت خرد با سياست خردمحورانه دوست ميسازد و به شدت از دشمنسازي يا دشمنپنداري پرهيز ميكند. اين دولت با طرح برنامه سياستي به دنبال كار و مسئوليت انساني است و براي پيشرفت تعامل ارتباطي با ديگر انسانها و سياستها برقرار ميكند و به مفاهمه معقول انساني پايبند است و نماد رحمت، محبت و دوستي مهربانانه خواهد بود و تا جايي كه دولت خرد سرزميني همه نعمت و رحمت است.
دولت خرد سازه تمدني دارد و از ظرفيت تمدني در امر كشورداري و تدبير حكومتي استفاده ميكند. يعني دولت خردِ تمدني عصاره ديگر دولتهاست. دولت تمدني سازه حكمراني دارد و براي بازسازي و نوسازي دولت انساني به تمدن حكومتي نيازمند است. اين دولت براي احياي دولت خرد برپايه توانمندي است كه خرد سياسي با آن توسعه مييابد و موجبات پيشرفت و كمال انساني را فراهم ميكند.