فایل صوتی ظریف در سه پرده

سید احسان حسینی؛ پژوهشگر فرهنگ و رسانه،   4000208067 ۸۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱۶ تکراری یا غیرقابل انتشار

فایل صوتی ظریف در سه پرده

پرده اول:
حالا سال‌ها از ماجرای بازیگر ناآشنای هالیوودی که با یک انتحار رسانه‌ای به بازیگری نام آشنا تبدیل شد، می‌گذرد. او امروز به عنوان مدل شناخته می‌شود، در هالیوود بازی می‌کند، آهنگ می‌خواند و برند هیلتون را گسترش می‌دهد.


اگرچه پاریس هیلتون سال‌ها بعد همکاری در انتشار فیلم‌ شخصیش را تکذیب کرد و اگرچه خیلی‌ها هنوز هم این ادعای او را باور نکرده‌اند، اما انتشار این فیلم، پاریس هیلتون را تا قله یک سلبریتی بالا برد. بسیاری از رسانه شناسان، عصر حاضر را عصر سلبریتی‌ها و فرهنگ سلبریتی می‌دانند. سلبریتی‌هایی که برای دیده شدن، به هرکاری دست می‌زنند؛ حتی پخش فیلم‌های مستهجن شخصی. طبقه‌ای که حیات و بقاء‌شان بسته به حاشیه است، با حاشیه به شهرت می‌رسند، با حاشیه می‌مانند و بی حاشیه به تاریکخانه ذهن می‌روند.

از قضا، خوشبختانه یا بدبختانه، دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، نمونه‌های آن را در ایران امروز هم می‌بینیم. شاید مهم‌ترین بلایی که فرهنگ سلبریتی بر دنیای امروز فرود آورد را بتوان در یک جمله خلاصه کرد: «هدف وسیله را توجیه می‌کند». هرچند این جمله را برآیند سیاست ماکیاولیسیتی می‌دانند اما شاید بتوان گفت با فرهنگ سلبریتی و متعلقاتش، در سطح اجتماع و رسانه، قوام بیشتری پیدا کرد. زمانی که هدف وسیله را توجیه کند، از هیچ ابزاری برای رسیدن به آن دریغ ندارد؛ خواه این وسیله یک انتحار رسانه‌ای باشد و توسط فرد یا گروه خاصی صورت پذیرد. فرقی ندارد هدف، شهوت شهرت باشد یا حسرت قدرت؛ می‌توان با یک انتحار، نتیجه را به حاشیه برد.

پرده دوم:
زمانی که مشتاق محیط رسانه باشی، وقتی که در نظریه‌های رسانه غور کنی، یک نظریه شاید بیش از دیگران جلب توجه کند؛ چه آن که در دنیای واقع ملموس‌تر می‌نماید. نظریه‌ای که منتج از یک پژوهش است درباره «تاثیر رسانه‌ها بر نگرش مردم، پیش و حین مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری سال 1968 آمریکا». دونالد شاو و مکسول مک کومبز در خلال این پژوهش، متوجه شدند میان تاکید رسانه‌ها بر موضوعات مختلف مبارزات سیاسی (متغیر مستقل) و قضاوت رای دهندگان در مورد اهمیت این موضوعات (متغیر وابسته) رابطه‌ای بسیار قوی وجود دارد. و این آغازی بود بر نظریه برجسته سازی. نظریه‌ای که معتقد است رسانه‌ها بر نگرش و شناخت افکار عمومی تاثیر می‌گذارند و اولویت‌های ذهنی آن‌ها را تعیین می‌کنند؛ آن هم با ابزار انتخاب و برجسته سازی بعضی موضوعات و رویدادها و در قالب خبر و گزارش خبری. به عبارت دیگر، رسانه‌ها با برجسته سازی به مخاطبان می‌گویند به چه چیز فکر کنند و چه چیزی را از دایره تفکر محفوظ دارند.

شاو و مک کومبز، واضعان نظریه برجسته سازی، در مقاله «کارکرد برجسته سازی مطبوعات» می‌نویسند: «مهم ترین تاثیر ارتباط جمعی در اعمال این کارکرد، ایجاد نظم فکری و نظم دادن به دنیای پیرامون ماست».

پرده سوم:
روزنامه‌ها را که ورق می‌زنی، همه از یک موضوع حرف میزنند؛ تیترها شبیه به هم با نگاهی متفاوت. فضای مجازی غوغاست. هرکس موضعی می‌گیرد، توییتی می‌زند، پستی می‌نویسد و انگشت‌های اتهام به سوی دیگری نشانه می‌روند. چند روزی است که یک رسانه سعودی با افشای یک صوت محرمانه، دستور کار افکار عمومی را مشخص کرده. اینکه چه کسی پشت این جریان بوده هنوز مشخص نیست؛ اینکه چگونه به دست شبکه‌ی معاند رسیده هم. نفوذ یا خیانت هم مسئله دیگری ست. حتی مشخص نیست شاهد یک انتحار شخصی هستیم یا جمعی. همه این‌ها می‌تواند باشد و نباشد، اما یک چیز حتمی است.
بی شک پخش کنندگان این صوت، هرکس که باشند، یک هدف مشخص داشتند: یک تقابل، یک دوقطبی‌سازی. تقابلی که یک سر آن، دکتر محمدجواد ظریف قرار دارد و سر دیگر آن به نام شهید حاج قاسم سلیمانی زده شده. دوگانه‌ای که عاقبت آن، به مقاومت-مذاکره یا به تعبیری دیگر ( و شاید حتی غلط)، جنگ و صلح می‌رسد. خاصیت دوقطبی است که حضور در آن -نفیا یا ایجابا- بازی در زمین این دوگانه است. حال آنکه مشی شهید حاج قاسم سلیمانی چیز دیگری را نشان می‌دهد. او بارها، -و حتی در برخی موارد یک طرفه- از این دوگانه جلوگیری کرد و حتی در خلاف آن قدم برداشت. این اتفاق در ماجرای حضور بشار اسد در ایران، تحریم وزیر امور خارجه توسط آمریکا و ده‌ها مورد دیگر قابل برداشت است.