چه کسانی باید شرم کنند؟!

گروه اجتماعی الف،   4000116143 ۵۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴۲ تکراری یا غیرقابل انتشار

... تمایل داشتن به یک زندگی  «شرافتمندانه» و عقیده به ضرورت حفظ «یک زندگی آبرومندانه» در فرهنگ خاورمیانه ای پایه درک مردم از عدالت است... برای حفظ یک زندگی آبرومندانه، یک خانواده ناچار است توانایی های فرهنگی و مادی معینی داشته باشد... برای سرپرست یک خانواده نه تنها شکست در تامین  مایحتاج خانواده بقای خانواده اش را به مخاطره می اندازد بلکه به مثابه ضربه ای به حیثیت و احترام او نیز محسوب می‌شود...  سیاست های خیابانی/ آصف بیات؛ جامعه شناس ایرانی  

آن مردمی که در این گزارش تلویزیونی در صف مرغ دولتی با دیدن دوربین تلویزیون شرمگین و از ترس آبرو، رویشان را به دیوار بر می گردانند همان هایی هستند که در 35 سال پیش در صف های مشابه رو به همین دوربین ها لبخند می زدند و علامت پیروزی نشان می دادند. این ها همان مردم اند اما خیلی چیزها دیگر همان نیست که بود یا قرار بود باشد. 

افتخار نکردن به صف های مرغ از سوی مدیران کافی نیست، باید سر به همین دیوارها بکوبند و بگریند، پیش و بیش از همه هم بر حال خودشان، که چه بودند و از چه می گفتند و حال چه می کنند و چه می خواهند !

چرا مردم در صف های طولانی دهه شصت لبخند می زدند و مصاحبه می کردند اما امروز مغموم و فسرده و نگران از دیده شدن توسط دیگران هستند؟!

این پرسشی ساده است که هر چند شاید پاسخی پیچیده و دردناک داشته باشد اما در ذات خود به اندازه کافی روشن و قابل درک است: آنچه مردم را در این سال ها می آزارد نفس کمبودها نیست بلکه تبعیض ها و اجبار به شرکت در مسابقه ای است (با نتیجه ای معلوم) که ماهیتش را رقابتی نابرابر شکل داده است. روحیه ای است که از سه دهه پیش به این سو یعنی درست از فردای جنگ، «داشتن» بیشتر را جایگزین فرهنگ «بودن» کرد و گردانندکان جامعه را نیز علمدار خود!، جمع گرایی و تعاون و عطوفت را که ریشه ای دراز در فرهنگ ما داشت به نفع چیزی که برخی فیلسوفان سیاسی از آن به عنوان « فردگرایی و جامعه بازاری ملکی» *یاد کرده اند  روز به روز ضعیف تر کرد.

بخش قابل توجهی از مردم در آن زمان ذره هایی جدا از هم نبودند. هم شهروندان و هم گردانندگان جامعه و سیاستمداران در وحدتی مثال زدنی یگانه شده بودند. قیمت ارز و طلا در دل اغلب مردمان آن روز چنین لرزه نمی افکند و ترس و به خصوص طمع چنین در رفتارها جاری نبود. اما حتی دلیل این آرامش را نیز باید در جهت دهی های اقتصادی حاکم در آن زمان سراغ گرفت که هنوز پروای «مستضعفان» را داشت و  سبک زندگی گردانندگان جامعه نیز همنوایی عمیق مردم را بر می انگیخت. 
 
کاش دیواری هم بود که مدیران اقتصادی همه این سال ها به خصوص آنان که دوران مسوولیت بیشتری را هم سپری کرده اند در مواجهه با دوربین ها دستکم گاهی چهره هایشان را به سوی آن بر می گرداندند. کاش!. 

* مک فرسون فیسلوف کانادایی