تحریم یک حزب سیاسی به درخواست یک مرجع عالیقدر

سیاسی،   3991221007 ۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴ تکراری یا غیرقابل انتشار

۱۰ روز پس از پخش خبر تاسیس یک حزب سیاسی در رادیو سراسری ایران و رسیدن خبر آن به گوش مرجع عالیقدر شیعه در نجف اشرف و تحقیق درباره جزییات خبر، عضویت مردم به دلیل مخالفت حزب با اسلام و مصالح ملت، حرام اعلام شد.

تحریم یک حزب سیاسی به درخواست یک مرجع عالیقدر

به گزارش ایسنا، امروز ۲۱ اسفندماه چهل و ششمین سالگرد صدور فرمان تاریخی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران مبنی بر تحریم شرکت در حزب شاهنشاهی رستاخیز است.

سلطنت و تحزب!

ماجرا از این قرار بود که محمدرضا شاه در اسفند ۱۳۵۳ ناگهان عقیده اش درباره نظام چند حزبی که تا قبل از آن به این ایده تظاهر می کرد، تغییر کرد و حزب مردم که از اردیبهشت ۱۳۳۶ و حزب ایران نوین که از آذر ۱۳۴۲ فعالیت خود را آغاز کرده بودند و برای خود جایگاه خوبی در نظام اجتماعی و سیاسی ایران به دست آورده بودند که البته حزب ایران نوین تشکیلاتی تر و حرفه ای تر رگ و ریشه ساختار قدرت در ایران عصر پهلوی را شکل داده بود، منحل اعلام و از ادغام آنها در حزب تازه تاسیس خود سخن گفت.

محمدرضا شاه بعد از این اقدام با تندی خطاب به مخالفان و منتقدان تاسیس نظام تک حزبی در کشور، گفت: کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم - نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت - نباشد، دو راه برایش وجود دارد یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی به اصطلاح خودمان «توده‌ای» یعنی باز به اصطلاح خودمان و با قدرت اثبات، بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش می‌خواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است. یک کسی که توده‌ای نباشد و بی وطن هم نباشد ولی به این جریان هم عقیده‌ای نداشته باشد، او آزاد است، به شرطی که بگوید - به شرطی که علنا و رسما و بی پرده - بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم، ما به او کاری نداریم.

وی در واکنش به انتقاد خبرنگاران  خارجی که نظام تک حزبی را مغایر ادعای گذشته وی می دانستند، گفت: آزادی اندیشه. آزادی اندیشه. دموکراسی، دموکراسی. با پنج سال اعتصاب و راهپیمایی های خیابانی پشت سر هم. دموکراسی؟ آزادی؟ این حرف‌ها یعنی چه؟ ما هیچ‌کدام از آن‌ها را نمی‌خواهیم.

محمدرضا شاه در کتاب خود به نام «پاسخ به تاریخ» نوشت: ما معتقد هستیم همه مردم ایران باید برای رسیدن به هدفهای ملی که سعادت و آسایش فرد فرد ما را تأمین خواهد کرد متحد باشند و در یک جهت حرکت کنند، همه کوشش ها باید در راه پیشرفت کشور باشد. نه خنثی کردن تلاش های یکدیگر. در نظام چند حزبی امکان تفرقه و تشتت بسیار است. هر گروه که در حزبی هستند با دیگران بر سر کسب قدرت و به دست گرفتن حکومت ستیز و دعوا دارند. هر گروه می‌خواهد حرف های خودش را به کرسی بنشاند و در نتیجه اختلافات به وجود می‌آید. در حالی که در حزب رستاخیز از جنگ گروهی خبری نیست.

اندکی بعد کار به جایی رسید که شرکت در این حزب سیاسی، اجباری شد. شاه پهلوی در سخنرانی اش در روز تاسیس حزب گفت: هر کسی باید جزو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن بکند. اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند، جایشان در زندان است و دولت اعلام نمود برای هر ایرانی که خواستار شرکت در حزب نیست پاسپورت صادر و به خارج فرستاده خواهد شد.

از سوی دیگر محمدرضا شاه ۲۱ اسفند ۱۳۵۳ در حرف های در گوشی اش به اسدالله علم گفته بود که «که ترس او از بلندپروازی‌های حزب ایران نوین و هویدا باعث انحلال احزاب گذشته و تشکیل حزب واحد رستاخیز شد.»

اسدالله عَلَم وزیر دربار پهلوی هم در کتاب خاطراتش نوشت: باز هم صحبت حزب جدید شد. عرض کردم نخست‌وزیر هم خیلی پکر است. فرمودند چرا؟ عرض کردم آخر حزب ایران نوین ادعای اکثریت قاطع بین مردم ایران داشت و شاید هم حساب‌های دیگر، کسی چه می‌داند. فرمود او البته آدم باهوشی است و مطمئن هستم که می‌داند هیچ گهی نمی‌تواند بخورد. ولی یک هزارم هم ممکن بود برای خودش خیال‌هایی بپروراند. این اولین دفعه است که این فرمایش را از شاهنشاه می‌شنوم. حتی فرمودند در داخل این تشکیلات وسیع وقتی فراکسیون‌های قوی بودند، البته می‌توانند با هم ائتلاف کرده دولت با اکثریت درست کنند.

وی در خاطره ۲۸ فروردین ۱۳۵۴ نوشت: شاهنشاه واقعاً به حق باید متوجه همه جهات باشند. چنان که بلندپروازی‌ها و گه‌خوری‌های دولت و حزب اکثریت را نقش بر آب کردند. آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیش رو و پس رو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست.

دکتر حسین خطیبی هم از اعضای برجسته حزب ایران نوین و نایب رییس وقت مجلس به روزمرگی افتادن احزاب پیشین که جز تکرار بسیاری از مسائل و مباحث کلیشه‌ای و غیرقابل اعتنا، برنامه و ایده قابل توجهی نداشتند، را از دلایل انحلال آن احزاب و تاسیس حزب رستاخیز عنوان کرد.

به عقیده خطیبی این احزاب از برآوردن خواست‌های برنامه انقلاب سفید و ساختن و تربیت کردن رجال و دولتمردانی که بتوانند در آینده این طرح را به مورد اجرا بگذارند ناتوان بودند و جز وقت‌گذرانی و نمایش‌های بیرونی و تظاهر که با فساد و بی‌اعتقادی توام بود، خود پایه‌گذار بحران اجتماعی و سیاسی جدیدی شده بودند که خطیبی آن را «فئودالیزم حزبی» لقب می‌دهد.

خطیبی اضافه می‌کند که رویگردانی و عدم اعتقاد مردم کشور به این احزاب، عرصه فعالیت اجتماعی احزاب را به حد هیچ تنزل داده بود.

نظر ساواک درباره تحزب

اما نظر سازمان اطلاعات و امنیت پلهوی با محمدرضا شاه متفاوت بود. در گزارشی که توسط ساواک منتشر شد آمده است: دستگاه حزب درست به منزله تجارتخانه و یا مؤسسه ای انتفاعی شده که عده ای صرفاً منافع خویش را در نظر گرفته و با حمایت منافع فردی منافع اجتماعی را در نظر نمی گیرند، مثلاً فعلاً کلیه امور انتخابی و انتصابی حزب با نظر آقای مهندس معینی قائم مقام دبیر کل حزب انجام می شود و نام برده در کلیه اعمالی که می شود بی نظر نیست و نسبت به کسانی که دارای سوابق و شخصیتی باشند مثل اینکه دارای عقده روانی می باشند و معتقد است کسانی که در کارترها قرار می گیرند یا از دوستان و کسان او مانند اخوی خود که بدون دارا بودن سابقه کامل حزبی به صرف عضویت گمرک به نمایندگی مجلس انتخاب شده و یا رفقای او مثل آقای مهندس بلوری سناتور و رییس شیر و خورشید تهران و رشید نادرخانی رئیس فعلی انجمن شهر، منتخبین و منتصبین را از بین کسان و افراد مطیع خود انتخاب می نماید و از طرفی کادرهای حساس حزب بین همین دسته آقایان که سمت نمایندگی مجلس را دارا می باشند تقسیم شده که اکثراً مانند امیر حسین شیخ بهایی که عهده دار امور اصناف در حزب می باشد و یا ناصر اولیایی شیرازی عهده دار امور قسمت های بازرگانی می باشند، نه تنها عقیده عمومی را سست نموده بلکه اصولاً به احزاب بدبین کرده است در حالی که در مورد دو نفر مذکور گفته می شود علاوه بر اینکه داعیه حزب و دوستی با مقامات دولتی دارند با حاج آقا بزرگ ابوحسین (تاجر بازار) و دار و دسته های او که سابقه تحریک در موارد مختلف داشته همکاری نموده و جلساتی در شهر کرج دارا می باشد.»

امام و رستاخیز

دو روز پس از اعلام خبر تاسیس حزب رستاخیز در رادیو سراسری، حجت الاسلام سیدحمید روحانی در نامه ای به امام که آن زمان دوران محکومیت و تبعیدشان را  نجف اشرف می گذراندند از ایشان خواست نظرشان را درباره این اتفاق اعلام کنند.

روحانی در این نامه نوشت: مصیبت خانمان سوز تازه، تشکیل حزب رستاخیز و فشارهای توان فرسایی که به دنبال خواهد داشت، نمی ‏دانم که چه به روزگار ملت بی ‏پناه ایران خواهد آورد. نظر به اینکه اکنون عازم نجف هستم، می‏ خواستم از آن حضرت استفسار نمایم که اگر تصمیمی در این زمینه اتخاذ فرموده ‏اند، در مقام باشیم که آنچه به نظر رفقا می ‏رسد فراهم کرده به حضور تقدیم داریم. با کمال خجلت از نوار خراب دیروز نوار تازه ‏ای که تقریباً مفهوم و قابل استفاده است تقدیم داشتم‏.

بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز پس از خواندن نامه در پاسخ به وی نوشتند: «ان شاء الله موفق باشید. باید مطالب را درست دریافت کنم بعد تصمیم بگیرم و این مانع نیست که شماها مطالبی تهیه کنید.»

بررسی و تحقیق امام امت حدود ۸ روز طول کشید. ایشان در مورخ ۲۱ اسفند ۱۳۵۳ از محل اقامتشان در نجف در پیامی مکتوب  خطاب به ملت ضمن تحریم کردن  شرکت در حزب رستاخیز عضویت در این حزب را حرام اعلام کردند.

مشروح پیام رهبر فقید انقلاب اسلامی به این شرح بود:

نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است. و چون این نغمه تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقان زده کند و راه را برای مسائلی که در نظر دارند باز نمایند، و قوه مقاومت را بکلی از ملت سلب نموده و نفس را در سینه‏ ها حبس سازند. لهذا لازم است- حَسَب وظیفه- تذکراتی بدهم؛ باشد که ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بیش از پیش و همه جانبه جلو این نقشه‏ های خطرناک را بگیرند.

قبلًا باید گفت شاه در این پیشنهاد غیر مشروع، به شکست فاحش طرح استعماری- به اصطلاح- «انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت اعتراف نموده است. کسی که بیش از ده سال است فریاد می‏ زند که ملت ایران موافق با این «انقلاب» است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت» گذاشته، امروز مردم را به صفه ای مختلف تقسیم کرده و می‏ خواهد با زور سرنیزه برای خود موافق درست کند. اگر این- به اصطلاح- «انقلاب» از شاه و ملت می ‏باشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است؟!

درباره این حزب- به اصطلاح- «رستاخیز ملی ایران» باید گفت این عمل- با این شکل تحمیلی- مخالف قانون اساسی و موازین بین المللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر  ملوکانه تأسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر کس از این امر تخلف کند سرنوشت او یا حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعی محروم شدن است. مردم محروم این کشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهی اعلام کنند؛ نظام پوسیده ‏ای که از نظر اسلام مردود و محکوم به فناست؛ نظامی که هر روز ضربه تازه ‏ای بر پیکر اسلام وارد می‏آورد، و اگر خدای نخواسته فرصت یابد اساس قرآن را برمی‏ چیند؛ نظامی که هستی ملت را به باد فنا داده و تمام آزادی ها را از او سلب کرده است؛ نظامی که طبقات جوان روشنفکر را در زندان ها و تبعیدگاه ها از هستی ساقط نموده و باز می‏ خواهد با این حزب بازی اجباری، بر قربانی ها و زندانی های خود بیفزاید.

مردم مسلمان ایران مجبورند در برابر شاهی سر تسلیم فرود آورند که دستش تا مرفق به خون علمای اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهی که می‏ خواهد تا قطره آخر نفت این کشور را بفروشد و پولش را- به عناوین مختلف- به سرمایه داران و چپاولگران تقدیم نماید و به آن افتخار کند.

استعمار امریکا از ذخایر هنگفت نفت خود استفاده نمی‏ کند، و از دیگران می ‏خرد که برای مصالح کشورش محفوظ باشد؛ ولی شاه ایران این طلای سیاه را می‏ فروشد و خزانه ایران و ملت را تهی می‏ کند، و درآمد آن را به جای اینکه صرف این ملت پابرهنه و گرسنه نماید، به اربابان استعمارگرش وام می ‏دهد؛ و یا اسلحه‏ های خانمان سوز و مخرب می‏ خرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانی کند، و به خونریزی و سرکوبی جنبش های ضد استعماری ادامه دهد.

او تا دیروز با اخذ وام های کمرشکن از خارج، اقتصاد ایران را به ورشکستگی می ‏کشانید و امروز با دادن وام ها و خرید اسلحه، ملت را به افلاس کشانیده و از رشد بازمی ‏دارد. معاملات اسارت بار و به خصوص معامله ۱۵ میلیارد دلاری اخیر با استعمار امریکا، ضربه نابودکننده دیگری است که شاه به اقتصاد ایران وارد ساخته و چوب حراج تازه‏ای است که بر ثروت و ذخایر ملت محروم ایران می‏ زند.

ملت ایران مجبور است به کسی رأی موافق بدهد که وضع کشاورزی و دامپروری ایران را چنان به عقب رانده که اکنون باید گندم، برنج، گوشت، روغن و سایر ارزاق را با قیمتهای هنگفت وارد کند. شاه که در آغاز طرح- به اصطلاح انقلاب سفید به دهقانان نوید می‏ داد که در سایه اصلاحات ارضی، غله مورد نیاز کشور در داخل تأمین می ‏شود، اکنون به جای خجلت‏ زدگی افتخار می‏ کند که دو میلیون و نیم تن گندم و چهار صد هزار تن برنج در سال جاری وارد کرده است! در صورتی که مطلعین می ‏دانند که یک استان ایران، مثل خراسان، قدرت تهیه گندم برای تمام کشور را داشت و این قدرت را «انقلاب سفید شاه» سلب کرد.

شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور می‏ زند، در حالی که اکثریت ملت را در فقر و فاقه غوطه ‏ور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت برای عمال خود عمارات چند طبقه بنا می‏ کند ولی در دهات و قصبات- که قسمت عمده جمعیت ایران را تشکیل می‏ دهند- از مواهب اولیه زندگی خبری نیست، و اکنون وعده ۲۵ ساله به مردم می‏ دهد. ولی مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعده ‏های او پوچ و عاری از حقیقت است. قدرت کشاورزی از کشور سلب گردیده، وضع کشاورزان و کارگران روز به روز وخیم تر شده و از صنعتی شدن مستقل و غیر وابسته جز اسمی نیست و نخواهد بود مگر اینکه به خواست خدای قادر این رژیم پوسیده تغییر کند.

با تمام شدن ذخیره نفت به دست این رژیم، آن چنان فقری به ملت روی می‏ آورد که جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت شریف ایران، که نه زراعت دارد و نه صنعت، باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یا به عملگی برای سرمایه داران تن در دهد.

شاه از مشروطه و قانون اساسی دم می‏ زند، در صورتی که خود او در رأس مخالفین قانون اساسی و مشروطیت، اساس مشروطه را از بین برده است؛ که نمونه بارز آن مصاحبه و جنجال اخیر است: اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسی است؛ اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پایکوبی و جنجال در امری که مخالف خواسته آنهاست نقض قانون اساسی است؛ سلب آزادی مطبوعات و دستگاه های تبلیغاتی و اجبار آنها به تبلیغ بر خلاف مصالح کشور نقض قانون اساسی است؛ تجاوز به حقوق مردم و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی نقض قانون اساسی است؛ انتخابات قلابی و تشکیل مجلس فرمایشی محو مشروطیت و نقض قانون اساسی است؛ ایجاد پایگاههای نظامی و مخابراتی و جاسوسی برای اجانب مخالفت با مشروطیت است؛ مسلط نمودن اجانب و عمال کثیف آنها از قبیل اسرائیل بر بهترین اراضی مملکت و کوتاه کردن دست ملت از آن نقض قانون اساسی و خیانت به کشور است؛ اجازه سرمایه گذاری به اجانب و مسلط کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخایر نفتی به اسم «حاکمیت ملی» و کوتاه کردن دست ملت از فعالیتهای اقتصادی خیانت به ملت و نقض قانون اساسی است؛ مصونیت دادن به اجانب و عمال آنها مخالفت با مشروطه و قانون اساسی است؛ و اصولًا دخالت شاه (که به حسب نص قانون اساسی مقام غیر مسئولی است) در امور کشور و قوای مملکت بازگشت به دوران سیاه استبداد و نقض قانون اساسی است.

این شخص باز از انقلاب سفید دم می‏ زند؛ انقلابی که موجب سیه بختی ملت شده و می‏ باشد. انقلابی که جز فلج کردن قوای فعاله ملت اثری نداشت. انقلابی که پس از ده سال، خود «شاه» هم قلابی بودن آن را فاش کرد. انقلابی که می‏ خواهد فرهنگ استعماری را تا دورترین قرا و قصبات کشانده و جوانان کشور را آلوده کند. باید مخالف این- به اصطلاح- «انقلاب» به شکنجه گاه برود و از حقوق اجتماعی محروم شود. علمای اسلام و محصلین و رجال دین و طبقه دانشگاهی که با این نظام پوسیده و دستگاه ظلم و جور و با این انقلاب رسوا مخالفند، یا «بی‏ وطن» هستند و باید به شکنجه گاه بروند و یا از حقوق اجتماعی محروم می ‏باشند. طبقات بازرگان، زارع و کارگر که در این ده سال جز وعده‏ های پوچ ندیده‏ اند و از این پس باز وعده بیشتری می شنوند و با این انقلاب سیاه لعنتی مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.

علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب، مقدمه بدبختی های بسیاری است که اثراتش بتدریج ظاهر می‏ شود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. بر سایر طبقات خصوصاً خطبای محترم و محصلین و طبقه جوان دانشگاهی و طبقات کارگر و زارع و تجار و اصناف است که با مبارزات پیگیر و همه جانبه و مقاومت منفی خود، اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزی با آنهاست. باید ملت از تبلیغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اینها در عین حال که مخالفت خود را با اسلام و احکام آن روزافزون می‏ کنند، برای اغفال ساده ‏لوحان، در دستگاه تبلیغاتی مراسم خواندن دعای کمیل و سینه زنی و زنجیرزنی پخش می‏ کنند، احکام قرآن کریم را نقض و خود آن را چاپ و منتشر می‏ کنند.

اینجانب در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج می‏ برم، و چقدر خوب بود که در این شرایط حساس در میان آنها بودم و در این مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ایران، از نزدیک با آنان همکاری می‏کردم. از خداوند تعالی قطع ایادی اجانب و عمال آنان را خواهانم.

استفتاء روحانیون نجفی

علاوه بر نظر فقهی و سیاسی امام خمینی (ره) در خصوص عضویت در حزب رستاخیز جمعی از روحانیون مبارز شهر نجف از ایشان استفتاء مشابهی انجام دادند.

در پی این استفتاء، سید حمید روحانی از امام خواست تا فتوای تحریم حزب رستاخیز در پاسخ به استفتاء روحانیون نجف نیز منتشر شود که امام در جواب چنین نوشتند: «آنچه نوشته‏ اید مانع ندارد. دو- سه نسخه رونوشت کنید، یکی برای من بفرستید و ترجمه عربی نیز بشود و در صورت امکان اینجا طبع شود لکن نشر در اینجا نشود و اگر اینجا امکان نبود باید فکری کرد.»

استفتاء: پیشگاه مبارک مرجع عالیقدر عالم تشیی، قائد بزرگ اسلام، حضرت آیت الله العظمی خمینی- مد ظله العالی. با اهدای سلام و تحیات وافره، مستدعی است نظر مبارک خود را در مورد «حزب رستاخیز» که اخیراً از طرف رژیم تأسیس گردیده، بیان و وظیفه عموم ملت را در قبال آن روشن فرمایید.

امام خمینی: نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین و مخالفت با آن از روشن ترین موارد نهی از منکر است. و این جانب نظر خود را درباره این حزب به طور تفصیل نوشته‏ ام.

منابع:

۱- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، ص۵۴۱

۲- محمدرضا پهلوی، مأموریتی برای وطنم، ص ۱۷۳

۳- محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ص ۲۰۸

۴- حزب رستاخیز- مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران

۵- رفیع، جلال. اطلاعات ۸۰ سال. ج اول. ص ۲۹۶. اول اسفند ۱۳۵۳. انتشارات اطلاعات

۶- ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، صفحهٔ ۵۴۲

۷- صحیفه امام، ج‏۳، ص ۷۰

۸- صحیفه امام، ج‏۳، ص ۷۰-۷۵

۹- صحیفه امام، ج‏۳، ص ۷۶