درباره تصورات رمانتیک در سیاست خارجی

محسن سلگی،   3991212111 ۱۰۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴ تکراری یا غیرقابل انتشار
درباره تصورات رمانتیک در سیاست خارجی

پس از یادداشت «سناریوهای ایران در ماجرای هسته ای» برخی انتقادها مبنی بر این مطرح شد که چرا جریان غربگرا یا سناریوی عمدتا خوش بین به غرب نقد جدی یا جدی تر نشده و سناریوی مطلوب خود نویسنده بیان نشده است. همچنین از این که جریان غرب گرا را نه یکدست، که دارای تمایزاتی دانسته ایم انتقاد شده بود.

واقعیت آن است که تمایزات در جریان غرب گرای رسمی کشور جزئی است (جریانی که صاحب قدرت رسمی و نیمه رسمی است) اما در عین حال همه را نمی توان به یک چوب راند و دقیق نبود. شرط انصاف آن است که میان نحله های مختلف در یک جریان بتوان تفاوت ها را کشف و بیان کرد. اما و به هر صورت جریان غرب گرای در قدرت، دارای ذاتی واحد است و آن هم بزرگنمایی غرب و خیرگی در برابر آن است. آنچه در پی می آید خصوصیت مشترک بخش بزرگ تر جریان اصلاح طلب و تجدیدنظرطلب و دولت است و نه خصوصیت همه آنها.

خصوصیت مشترک گروه مذکور در قبال غرب و مشخصا امریکا و مذاکره، نگاه غیرواقع بینانه و در عوض، رمانتیک و فانتزی است. اما بر چه اساسی این متن مدعی است که این گروه  از اعتدال گرایان و اصلاح طلبان-ضمن اینکه موافق این تفکیک نیستم و بهتر است به دولتی های امروز لقب اصلاح طلب محتاط بدهیم- تصور رمانتیکی از جهان دارند؟

به یاد داریم که رییس محترم دولت دوازدهم کاملا رمانتیک فکر می کرد می تواند مشکلات اقتصاد را در صد روز حل کند یا دستکم مسیر حل آن را هموار کند. شبیه همین رویکرد در ماجرای «بازی برد برد با آمریکا امکان‌پذیر است» قابل مشاهده است. رویکردی که توسط رییس جمهور، دکتر ظریف و سایر طرفداران ذوق زده مذاکره مطرح می شد. این رویکرد در چارچوب نظریه بازی‌ها قابل توضیح است.

باید گفت این نظریه نظریه ای فردگرا است نه نظریه ای ساختارگرا. دقیق تر این است که بگویم نظریه ای است که می تواند رفتار و نقش فرد را توضیح دهد و نمی تواند برای محدودیت ها و امکانات ساختاری و مولفه های تاریخی و محیطی و ملی و یا بین المللی حرفی داشته باشد. نظریه بازی ها نظریه ای نیست که مدعی برتری فرد یا کارگزار باشد بلکه صرفا مدعی توضیح و امکان توصیف نقش افراد در بازی سیاست است. اما به نظر می رسد تیم دولت این نظریه را در صورت جدید طرح کرده اند و آن این که نظریه بازی ها را بدل به یک ارزش کرده اند.

شاهد مثال دیگر در رویکرد رمانتیک به سیاست خارجه برخورد روزنامه های طرفدار دولت است که چه در ایام امضای توافق هسته ای و چه پس از آن با تهییج و تحریک عواطف عمومی، فضای تعقل منطقی و واقع بینانه را در مواجهه با برجام مسدود کردند و همین مسیر را همچنان ادامه می دهند تا آنجا که در این اواخر بعضا در صفحه اصلی خود مطرح کردند «ترامپ تتلو است و بایدن بنان!» حال آن که لازمه واقع بینی، دیدن تعصبات ارزشی امریکایی ها در ایده برتری امریکا و برتری اسرائیل و حاکمیت منطق قدرت بر جهان است. لازمه واقع بینی درک سازمان ملل به عنوان یک سازمانِ متاثر از این مختصات قدرت است. واقع بینی خصلت های زیادی دارد که از حوصله و موضوع این یادداشت خارج است اما دست کم باید کوشید از تخیل و توهم ابتدایی مانند «امید بایدنی» دوری جُست. باید با بایدن وداع کرد.

بنا به آنچه گذشت، باید بگوییم، نگاه خوش بینانه به امریکا و به ویژه بایدن نگاهی خارج از واقعیت جهان و کاملا فانتزی و رمانتیک است که به سختی و البته با تسامح می توان با نظریه بازی ها آن را قدری توضیح داد. نظریه بازی ها فانتزی و تخیلی نیست بلکه در بسیاری موارد کارآمد است. در رابطه ایران و امریکا، عمدتاْ تقابل دو ساختار و دو ذات مطرح است نه تقابل دو گروه و حتی دو دولت.