ترس ها و نقطه ضعف های گنده لات جهان

محمد پارسانجفی،   3991028074 ۵۹ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱۸ تکراری یا غیرقابل انتشار
ترس ها و نقطه ضعف های گنده لات جهان

چند دهه قبل روژه گارودی پروفسور مسلمان فرانسوی در کتابی، آمریکا را پیشتاز انحطاط نامید و بیست سال قبل امانوئل تود استاد یهودی امریکایی، کتابی با عنوان ((امپراطوری عقاب سقوط کرده است)) را نوشت و به زوایای اضمحلال آمریکا پرداخت و تاکید کرد که این سقوط هرچند آغاز شده اما تا اصابت به زمین زمان زیادی مانده است.

  12 سال قبل فِرِد زاکاریا تحلیلگر و روزنامه نگار امریکایی کتاب ((جهان پس از امریکا)) را منتشر کرد و جهانی را پیش بینی کرد که کشورها و فرهنگ های متعددی در آن تاثیر دارند و از نظم نوین فرضی آمریکا دیگر خبری نیست. در نهایت 6 سال قبل جوزف اس. نای استاد دانشگاه هاروارد کتابی با این عنوان نوشت ((آیا قرن آمریکا به پایان رسیده است)) با این حال هیچکدام روند سقوط سهمگین امپراطوری را دقیق پیش بینی نکرده بود.

اما این سقوط چه سود یا زیانی را نصیب ما می کند؟ مهمتر اینکه چرا اضمحلال آمریکا با سایر امپراطوری ها متفاوت است و روندی طولانی را طی می کند؟ مگر نه اینکه امریکا و شوروی سابق دقیقا بعد از سال 1945 جهان را میان خود تقسیم کردند اما فروپاشی شوروی ظرف چند ماه رخ داد. 

سایر امپراطوری ها نیز روند مشابهی را از ابرقدرتی تا تنزل به یک قدرت فقط صنعتی و یا اقتصادی بزرگ طی کردند. اما وضعیت امریکا بسیار فرق دارد. امریکا بسیاری از کشورها مانند عربستان، انگلیس، کره جنوبی را به نوعی به خود وابسته کرده است، بسیاری از کشورها اقتصادی متصل به آمریکا دارند مانند اتحادیه اروپا، چین، هند و بسیاری از کشورها از تحولات امریکا بی درنگ تاثیر می پذیرند مانند کشورهای افریقایی و مکزیک، که چنین روندی برای هیچ قدرتی تاکنون وجود نداشته است. دقیقا به همین دلیل است که امریکا می تواند دیگر کشورها را برای جلوگیری از معامله با کشوری ثالث تحت فشار قرار دهد. این قدرتی است که دلار و سامانه های بانکی در جهان به امریکا داده است نه قدرت نظامی آن که اکنون یارای نجات اقتصاد رو به زوال امریکا نیست. 

اقتصاد امریکا بدون آنکه زیر فشار یا تحریم کشوری باشد از درون به چالش کشیده شده و با شکست ترامپ آرزوی آنان که خواستار بازگشت تولید به درون امریکا بودند نیز خاتمه یافت اما شورش های کور و بحران های فزاینده اجتماعی مانند آشوب های تابستان 2020 و حمله به کپیتال هیل در چند روز گذشته تازه شروع شده است.

هنوز اکثر مردم نمی دانند که دیگر روزهای طلایی وفور نعمت به پایان رسیده و بحران مالی را چیزی در حد سقوط بورس در سال 2008 یا 1987 و در نهایت 1929 تصور می کنند. 

روياي آمریکايي مي رود 

امریکای امروز را می توان در عرصه جهانی به مانند یک ((گنده لات یکه بزن)) شبیه کرد که با وجود بازوهای قوی اما اراده و هدفی برای به کارگیری توان نظامی خود ندارد، فقط می تواند از تاثيري كه بر اقتصاد جهان داشته سوء استفاده كند.

در اصل، شش ناوگان جنگی آمریکا در سراسر جهان مشتمل بر ناوهای هواپیمابر کمترین آسیبی ندیده اما تاثیرگذاری واشنگتن در تحولات بین المللی هر روز کمتر می شود. در بحران مدیترانه شرقی، جنگ لیبی و قفقار امریکا حضور ندارد و در افغانستان بعد از 20 سال ویرانگری و کشتار در حال گریز است. با آنکه امریکا هر روز زیر راکت و خمپاره نیروهای مقاومت عراق و سوریه قرار دارد اما دیگر از آن غرش های ابرقدرت مآبانه خبری نیست.  

کار به همین جا ختم نمی شود. دولت امریکا آن قدرت چهل سال یا حتی بیست سال پیش نیست که برای حرف خود اعتبار قائل باشد و اعمالش را از موضع برتری راهبردی تنظیم کند. امریکای امروز در عرصه جهانی سردرگم است و دقیقا نمی داند که در مسیر جهانی سازی باید حرکت کند و با تهی کردن درون آمریکا به نظم نوین جهانی بپردازد یا نه در مسیری دقیقا برعکس مجبور باشد برای بازگرداندن قدرت به ایالات متحده از بسیاری از موافقت نامه ها و قرار داد ها و سازمانی های بین المللی که خودش در بازه زمانی چند دهه ایجاد کرده بود بگریزد تا وضعیت معیشت مردم آمریکا را بهبود بخشد که نتیجه آن چیزی جز دست کشیدن از رویای امپراطوری بر همه جهان و تشکیل حکومت جهان شمول نخواهد بود. با نهایت شگفتی مردم این امپراطوری امروز فقر و نداری خود را در خیابان ها فریاد می زدند. 

او با ما نيست مانند اوباما 

اين تصور كه بايدن مي تواند امريكا را به آن كشور سابق بازگرداند بسيار غير واقعي است. شايد رفتار و ادبيات او با ترامپ تفاوت داشته باشد اما نه تنها هيچ يك توانايي بازتوليد قدرت سابق آمريكا را ندارند بلكه هيچ رئيس جمهوري در آمريكا نمي تواند و نمي خواهد چالش هاي كشورش با ايران، كوبا، روسيه، سوريه، كره شمالي و... را برطرف سازد.

بايدن همان سياست هاي فشار سابق را ادامه خواهد داد اما به گونه اي ديگر آن را توجيه مي كند. او با ما نيست مانند اوباما كه بيشترين تحريم را عليه ايران وضع كرد. دوران اوباما روزهاي تاريك جهان اسلام و آغاز جنگ هاي سوريه، ليبي، يمن و پيدايش داعش بود. 

حال در چنین شرایطی چگونه می توان به امضای قرارداد با دولتی امید داشت که خود برای آینده اش برنامه ای ندارد. 

برجام برای ایجاد تحول در درون ایران طراحی شد تا بهبود روابط ميان واشنگتن و تهران چرا كه ماهيت نظم نوين جهاني كه اولين بار توسط بوش اول مطرح شد هيچ نوع حكومت متفاوتي با آن را نمي پذيرد. از اين رو تفاوتي ندارد چه كسي در كاخ سفيد باشد. همكاري ميان امريكا با دولت هايي كه خود را مطيع و تابعي از سياست هاي كاخ سفيد نمي دانند هميشه بي معنا خواهد بود. 

از طرف ديگر اگر امريكا قدرت ايران را بپذيرد نيز به اين معناست كه بايد بيش از گذشته از غرب آسيا بگريزد حال آنكه اينجا متفاوت از ساير مناطق است و امريكا تا حد امكان تلاش مي كند در كشورهاي منطقه نفوذ داشته باشد. پس هر كه در كاخ سفيد باشد هرگز نمي پذيرد مشكلات راهبردي با ايران حل شود چراكه به معناي افزايش قدرت تهران خواهد بود.

چه می توان کرد؟

 با توجه به تاثیری که امريكا بر اقتصاد جهان همچنان دارد ما چگونه می توانیم از حقوق خود دفاع کنیم؟ اين درست است كه تا روز آخري كه امپراطوري امريكا وجود دارد بر اقتصاد تاثير خواهد داشت اما دو پاشنه آشيل دارد كه دقيقا هيچ راهكاري براي آن ندارند؛ اول كاپيتاليسم است كه در ذات خود در حال جويدن اقتصاد آمريكاست. همان ايدئولوژي كه تاكيد دارد كه (كسب سود و انباشت ثروت مطلقا آزاد است و همه امور بايد در اين مسیر باشد). 

نقطه ضعف دوم آمريكا وابستگي به استيلا بر جزيره العرب است؛ ریاض هم زمينه كنترل امريكا بر بازار انرژي جهان را فراهم كرده هم با فروش نفت به دلار، قدرت اين ارز جهاني را حفظ مي كند. تصور كنيد اگر روزي دولتي مستقل در جزيره العرب تشكيل شود چه خواهد شد؟ نفت را بر اساس نياز خود توليد كند و به دلار هم نفروشد. در آن صورت روند سقوط شتابان دلار شروع مي شود. دلار همان مولفه اي است كه هنوز امريكا را پابرجا نگه داشته است. 

برگ برنده ایران نه در مذاکره و نه در عقب نشینی بلکه در همین منطقه و تلاش برای تضعیف دو مولفه راهبردی آمریکا برای استیلای بر جهان نهفته است. اول انرژی و دوم راهگذرهای راهبردی در جهان اسلام بهترین ابزار برای اعمال فشار برای بازپس گیری حقوقی است که نه تنها از مسیر مذاکره بلکه با امتیاز دادن هم ممکن نشد. امريكا بيش از توليد اورانيوم از تاثير منطقه اي ايران مي هراسد. بهترين اهرم فشار حمايت قاطع و راهبردي از جنبش هاي مردمي ضد آل سعود است.