سر و کله ترامپ از کجا پیدا شد؟

محمدپارسا نجفي،   3990728083 ۳۷ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲۲ تکراری یا غیرقابل انتشار
 سر و کله ترامپ از کجا پیدا شد؟

قشر ثروتمند كه در اصل صاحب اختيار مطلق ايالات متحده است براي سود بيشتر و دور زدن حق كارگران همه توليد را به كشورهاي پرجمعيت مانند چين، هند، امريكاي لاتين و حوزه آسه آن منتقل كردند در نتيجه با كاهش توليد در آمريكا مشكل اساسي بيكاري و پس از آن بي خانماني و ... آن كشور را فراگرفت و دارايي هاي اجتماعي آمريكا به شدت كاسته شد. 

در اين وضعيت قشر يك درصدي ثروتمند امريكا كه خواستار بقاي ابرقدرتي آمريكا هستند ناچار شدند ميان ساخت حكومت جهاني و بقاي قدرت دروني يكي را انتخاب كنند؛ آنها دو دسته شده و برخي براي استمرار جريان سود سرشار شركت هاي شان خواستار استمرار مداخله در جهان و پيگيري جهاني سازي هستند و دسته دوم كه خواهان حفظ امريكا هستند ترامپ را به قدرت رساندند. 

گروه دوم مي دانستند دولت فدرال ديگر نمي تواند برنامه هايي مانند بسته نجات مالي جرج بوش و بيمه همگاني اوباما كه امتيازاتي ناچيز براي مردم عادي بود را ادامه دهد. تنها ابزار باقي مانده استفاده از زور نظامي در داخل براي حفظ امريكا به عنوان يك واحد سياسي مستقل است. 

اقدامات كاملا متفاوت ترامپ با همه ظاهر لات گونه اما بيانگر ضعف جهاني آمريكا بود. قدرت آمريكا از درون به چالش كشيده مي شود. ترامپ به اين دليل همه آنچه كه رئيس جمهورهاي پيشين رشته كرده بودند را پنبه كرد كه جهاني سازي موجب شده بود اقتصاد آمريكا از درون به سمت تهي شدن برود. 

بنابراين وي در چهار سال اخير تلاش كرده همه آنچه براي آمريكا هزينه داشت را از ميان بردارد كه خروج از پيمان هاي بين المللي يكي از آنهاست. گريز از افغانستان و قبول شكست در سوريه در حالي است كه ترامپ تنها رئيس جمهور امريكا در سي سال اخير بود كه به كشوري لشكركشي نكرده و دليل آن هم فقدان توان مالي كافيست. 

به اين جمله ترامپ دقت كنيد؛ «هزار ميليارد دلاري كه در خاورميانه هزينه كرديم مي توانستيم براي بازسازي هزاران پل، جاده، بيمارستان و ... در امريكا خرج كنيم.» آمريكا به راستي به اين بازسازي نياز دارد اما مردمي كه نيازمند اين بازسازي هستند براي قشر ثروتمند آمريكا اهميتي ندارند. 

قوي در خارج تهي در داخل

ایالات متحده هنوز هم با سایر ابرقدرتها فاصله دارد و به صورت نظری از همه جلوتر است اكنون چالش ايالات متحده اين است  اما اين قدرت بزرگ كه توليد را به خارج منتقل كرده فقط براي ثروتمندان سودآور است و مردم آن كشور بهره اي نمي برند. 

قدرت بزرگ امريكا به دلیل چهار مولفه مهم است؛ تبادلات جهانی به دلار، ارتش فعال در سراسر جهان، دستگاه پروپاگاندای بزرگ، انحصار تولید فناوری. در اين ميان مهمترین مولفه قدرت امريكا، دلار است.

بعد جنگ جهانی دوم اقتصاد بین الملل به دلار وابسته شد چراکه آمریکا  از آسيب جنگ در امان بود و می توانست قدرت های ويران شده را تامین مالی کند. 25 سال بعد دولت آمریکا در دوران نیکسون مبنای پول ایالات متحده را نیاز جهانی به دلار اعلام كرد و بدون نیاز به پشتوانه اي مانند طلا دلار  توليد مي كند. 

به این دلیل که کشورهای جهان برای تبادلات خارجی به دلار وابسته هستند باید از طریق صادرات به امریکا دلار به دست آورند. در اصل آمریکا به رایگان از جهان خرید می کند. این قدرت کم نظیر زمینه فعالیت های هزینه بَر و تولید فناوری در زمینه های پزشکی، فضایی، نظامی و صنعتی را فراهم کرده در نتیجه امریکا به قدرتی بدون رقیب در جهان تبدیل شد. 

پس قدرت دلار سه مولفه ديگر امريكا را تامين مالي مي كند از اين رو ضعف آن كاهش قدرت امريكا را در پي دارد.  نياز جهاني به دلار به دو عامل اساسي وابسته است اول قيمتگذاري انرژي به ويژه نفت خام به دلار و دوم استيلا بر گذرگاه هاي راهبردي غرب آسيا. هر دو عامل از طريق استيلاي واشنگتن بر جزيره العرب ميسر است. 

بنابراين حفظ آل سعود به معناي تداوم قدرت دلار آمريكاست. اگر قيامي مردمي موجب سقوط آل سعود و تشكيل دولتي برخاسته از نظرات مردم شود اين سيطره آمريكا بر نفت و راهگذرهای استراتژیک خاورمیانه از ميان مي رود و اين به معناي عرضه نفت به غير از دلار است که موجب كاهش شديد نياز به دلار در تبادلات جهاني خواهد شد. 

با كاهش قدرت دلار، تامين مالي ساير مولفه‌ها برای واشنگتن تقریبا غیرممکن میشود از اين رو ساختار عظيمي مانند ارتش امریکا در عمل بي خاصيت رها خواهد شد دقيقا مشابه ارتش بسيار بزرگ شوروي. 

درگذشته واشنگتن يك پاي ثابت هر منازعه اي بود اما دیگر توان مالی و قدرت تمرکز بر همه مسائل جهان برای کاخ سفید امکانپذیر نیست؛ امریکا در تحولات ليبي، قفقاز و شرق مديترانه هيچ حضوري ندارد و از افغانستان نيز در حال گریز است. کاخ سفید فقط تلاش می کند به هر قیمت استیلا بر عربستان را حفظ کند چرا که بقای آل سعود به بقای ابرقدرتی آمریکا متصل است. 

بنابراین دو چالش اساسی آمریکا اول ناتوانی در تامین معیشت مردم امریکاست که خود را در تظاهرات نشان می دهد و دوم مقابله با عوامل سقوط دلار. 

 در صورتی که قدرت امریکا از میان برود چه روی میدهد؟ این سقوط چنان سهمگین خواهد بود که جهان را دربَرمی گیرد. تقریبا همه قدرتها و بیشتر کشورها به نوعی با آمریکا پیوند خورده اند. دولتهایی که به امریکا وابسته اند، کشورهایی که اوراق قرضه امریکا را خریداری کرده اند و ... در فشار شدید قرار میگیرند. 

سقوط هر امپراطوری موجب تحولات در منطقه پیرامون آن می شود مانند فروپاشی عثمانی، شوروی، و ... اما نابودی قدرت آمریکا، همه قدرت های دیگر حتی چین و انگلیس را هم به شدت متضرر خواهد کرد. باورش سخت اما درحال وقوع است و کسی نمی تواند مانع آن شود. 

بحران های اقتصادی که خود را در افت شدید شاخص بورس نیویورک در سال های 1929، 1987 و 2009 نشان دادند با این سقوط سهمگین هیچ شباهتی ندارد. آنها مشابه نسیمی در مقایسه با طوفانی بنیان کن هستند.

از زمانی که شوروی سابق نابود شد، امریکا به عنوان تنها امپراطوری باقی مانده سی سال در جهان یکه تازی کرد اما ابرقدرتی كه سوداي حكومت جهاني داشت در وضعیتی است که سران دو حزب مشابه همواره در قدرت تنها می توانند دیگری را به ناکارآمدی متهم کنند و هیچ برنامه ای برای بهبود شرایط امریکا ارائه نداده اند ولی این خوددرگیری سران امریکایی همه ماجرا نیست. 

در گذشته اعتراض به تبعیض همیشگی در آمریکا برای چند روز و تنها در یک شهر دیده می شد اما تظاهرات مستمر و درگیری های شدید چند ماه اخیر که در بیشتر ایالتهای آمریکا دیده می شود از تکانه ای شدید در این امپراطوری خبر می دهد که تا چند سال قبل سودای سروری بر سراسر جهان را داشت و به آن نزدیک هم بود.

مردمی که با هزار زحمت و به هر قیمت خود را به ایالات متحده رسانده اند تا خوشبخت ترین زندگی را تجربه کنند گویی در برابر حقیقتی وحشتناک قرار دارند. انگار دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و باید میان مردن از گرسنگی یا کشته شدن توسط پلیسی سرکوبگر یکی را برگزینند.

قرار بود این امپراطوری جهان شمول چنان پیروز «برخورد تمدن ها» باشد که «پايان تاريخ» را فقط آمریکا رقم بزند و از آن پس همه در «دهكده جهاني» در خدمت ايشان باشند اما روند جهاني شدن با جهاني سازي فاصله گرفت تا جايي كه ترامپ رئيس جمهور مستقر امريكا به معارض جهاني شدن تبديل شده است.