همکاری ایران و چین، چشم انداز و امکانات

محسن زاهدي موحد، گروه تعاملی الف،   3990623016 ۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۱ تکراری یا غیرقابل انتشار
همکاری ایران و چین، چشم انداز و امکانات

بنظر می‌رسد چشم انداز روابط ایران و چین و قرارداد همکاری با این کشور با توجه به امکانات دوکشور و اهمیتشان در روابط بین المللی فراتر از نگاهی است که این روابط را تنها به دلیل شرایط جاری جهان  و فشارهای وارده بر دوکشور از سوی آمریکا وغرب منتسب می‌نماید، اگر چه این فشارها نیز خود کاتالیزور مناسبی برای تحرک دو کشور در این زمینه می‌باشد. 
در زمینه چرایی این همکاری‌ها و  وچگونگی آن و نیز ضرورت ارتقاء آن موارد ذیل قابل ذکر می‌باشد:
۱- روشن است که همکاری‌های بزرگ و بلندمدت بیش از هر چیز  بر مبنای دیدگاه منافع مشترک قابل دسترسی شکل می‌گیرد. 
 در شرایط کنونی می‌توان گفت که از دیدگاه چین ایران می تواند وزنه مهمی برای حفظ ثبات منطقه نفتی خاورمیانه تلقی گردد که از مهمترین اهداف سیاست خارجی چین است، در شرایطی که دیدگاه غرب و خصوصاً آمریکا در این مورد کاملاً معکوس بوده و خصوصاً پس از بی نیازی از نفت خاورمیانه به نفت عنوان وسیله ای برای کنترل رقبای اقتصادی خود در صحنه بین المللی و خصوصاً چین نظر دارد و اگر شرایط اقتضا کند ظاهراً اکنون نیز چنین است از ایجاد بی ثباتی برای ایجاد تلاطم در اقتصادهای رقیب خصوصاً چین از طریق ایجاد بی ثباتی در خاورمیانه ابایی ندارد. 

در حقیقت سیاست های دهه اخیر امریکا نشان می‌دهد تجزیه خاورمیانه و ایجاد بی ثباتی در این منبع بزرگ نفتی از اهداف آن کشور است که یکی از دلایل آن می‌تواند مهار چین باشد. این موضوع دقیقا به این معناست که چین نیازمند ایجاد ثبات در منطقه نفتی در منطقه خاورمیانه بوده و برای ایجاد این ثبات کشوری بهتر از ایران وجود ندارد چین نمی تواند برای ایجاد ثبات به کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس  بعنوان متحدین غرب آمریکا فکر کند و امیدوار باشد، اما یک ایران با ثبات و قوی و مستقل از قبل از غرب نقطه ای قابل اتکا و غیر قابل جایگزین تلقی می شود. شاید این دیدگاه در دهه های گذشته برای چین مشهود نبود ویا می‌توان گفت که سیاست محافظه کارانه این کشور که تمامی تلاش خود را برای احتراز از رودررویی با آمریکا بکار می‌برد هنوز امید داشت با آن کشور به توافقی مرضی الطرفین دست یابد،  اما سیاست‌های خاورمیانه‌ای اوباما و ترامپ در خاورمیانه و نیز رفتار ترامپ در دریای چین و حوزه نفوذ آن کشور ونیز رفتار با شرکت‌های چینی این نکته را برای چینی ها روشن کرده است آمریکا بهیچ وجه حاضر به پذیرش برتری تدریجی چین در اقتصاد جهانی نیستند و در راستای همین سیاست بی ثباتی و تنش زایی در منطقه نفتی خاورمیانه را نیز در دستور کار خود دارد که یقیناً چین نیز از اهداف آن است. 

بنابراین ثبات و قدرت ایران یکپارچه به همان اندازه که خلاف منافع آمریکا در خاورمیانه است، در جهت منافع بلند مدت چین میباشد و در این مورد میتوان گفت چین تنها قدرتی بزرگی در جهان است که اکنون (بدلیل منافع خود) خواهان یک ایران قوی مستقل و با ثبات در خاورمیانه می باشد و در این مورد حتی با روسیه قابل مقایسه نیست  که بدلیل منافع منطقه ای خود ممکن است در این مورد  قائل به  محدودیتهایی باشد. این می‌تواند مهمترین وجه مشترک در منافع ملی دراز مدت باشد. از دیدگاه ایران  روشن است که ثبات در منطقه خاورمیانه هدفی اساسی در جهت منافع ملی تلقی می گردد و ثبات در بازار نفت و جریان آزاد آن نیز در شرایط عادی  از اصول اولیه سیاست ما تلقی می شود پس می توان گفت مهمترین نقطه مشترک ایران و چین در شرایط کنونی ضرورت ثبات دراز مدت در منطقه خاورمیانه و منابع نفتی آن می باشد که بدون وجود یک ایران قوی دورنمای روشنی نخواهد داشت.


٢_از دیدگاه اقتصادی ایران با ذخایر عظیم نفتی وگازی خود می‌تواند نقطه قابل اتکا وبا ثباتی برای اقتصاد چین باشد( که نقطه ضعف اساسی آن نیاز به واردات نفت است) ، بشرط آنکه بر مبنای توافقی بلند مدت به ثبات آن اطمینان یابد. از دیدگاه ایران نیز چین می‌تواند منبع با ثباتی برای نیازمندیهای کالایی وحتی خدماتی ونیز تکنولوژی تلقی شود خصوصا در شرایطی که طی دهه های اخیر روابط بی ثباتی در این زمینه با منابع غربی داشته است. تولیدات وسیع چین و تکنولوژی آن کشور در زمینه های دیجیتال وغیر آن بخوبی قادر به سیراب نمودن بازار تشنه ایران است، خصوصا آنکه در بسیاری موارد نیازی به تبادلات مالی هم نخواهد بود که با توجه به تحریم‌های پولی مهم ارزیابی می‌شود. همچنین امکانات چین در امور زیربنایی چون راه سازی و توسعه راه آهن از امکانات اینگونه تبادل خواهد بود والبته از دیدگاه ایران نیز این مورد مشروط به قابل اتکا بودن آن در چهارچوب یک توافق بلندمدت است.

۳_ایجاد توازن
هر دو کشور ایران و چین خصوصا در شرایط کنونی جهان نیازمند وزنه توازنی در روابط خود با غرب هستند، روابط مستحکم ایران و چین می‌تواند این وزنه را برای هر دو فراهم سازد بشرط آنکه هر دو طرف به این روابط فراتر از موضوع توازن مقطعی و کوتاه مدت نگاه کنند. ایران باید به غرب و آمریکا نشان دهد که  راههای دیگری برای تامین نیازهای خود بدون دادن امتیازهای سنگین به غرب دارد و چین نیز باید به آمریکا و اروپا یادآوری کند که امکان مستقیم دیگری برای دسترسی به انرژی بدون دادن باج به طرف غربی دارد. البته همانطور که ذکر شد استفاده ابزاری  و مقطعی هریک از دو طرف از این ابزار ، این اهرم توازن را بی اثر و غیر قابل استفاده می‌نماید. 

۴_امنیت خلیج فارس
در بند یک اهمیت خلیج فارس و امنیت انرژی برای دوکشور مورد اشاره قرار گرفت، اما باید ذکر نمود که این موضوعی کاملا حیاتی برای هر دو کشور در کوتاه مدت و بلند مدت است. در نبود اراده آمریکا برای حفظ ثبات و امنیت انرژی در خلیج فارس و برای همه، حضور یک ایران قدرتمند برای چین می‌تواند تضمینی برای بقا باشد. از سوی دیگر ایران نیز برای ایجاد توازن در مقابل همسایگان جنوبی خود که عموما متکی به حمایت‌های سیاسی ولجستیکی غرب هستند می‌تواند نگاهی به چین داشته باشد. حمایت بیشتر چین از مواضع ایران در منطقه وخلیج فارس می‌تواند به تحکیم مواضع ایران کمک کند واطماع رقیبان برای تضعیف جایگاه ایران را با چالش مواجه نماید. روشن است که این همکاری دوجانبه باید بدور از تحریک همسایگان و بر مبنای چهارچوبی منطقی و فراتر از امور روزمره در دستور کار دو کشور باشد.

۵_ همکاری فرهنگی
تغییرات سیاسی و ژئوپلتیک در جهان طی دهه های اخیر، باز شدن فضای فرهنگی جدیدی در جهان را امکان پذیر نموده و روشن است که در جهان کنونی دیگر (برخلاف دهه 80 و90 میلادی) آنچه رسانه های غربی میگویند وحی منزل تلقی نمیشود وآنچه هالیوود می‌سازد مانیفست جهانی تلقی نمیشود، رویای غربی درحال فروپاشی است و گرایش به فرهنگ عمیق شرق سالهاست که حتی در جهان غرب رونق می‌گیرد. در این میان تمدن چینی و ایرانی می‌توانند نقش مهمی در هدایت این  عطش فرهنگی نقش داشته و دروازه جدیدی به فرهنگ و مفاهیم عمیق شرق بگشایند.

موفقیت نسبی سینمای ایران و در محافل هنری جهان (علیرغم تنگناها و بی مهری های سیاسی) و گستره ادبیات فارسی و شاعران ایرانی در غرب و نیز نفوذ اندیشمندان چینی در محافل روشنفکری غرب وتوجه ایشان به فرهنگ وهنر چین، نشانی از توانایی این دو فرهنگ کهن در اغنای جهان دارد. بنظر میرسد همکاری دو کشور در این زمینه می‌تواند امکان مهمی برای نفوذ فرهنگی شرق و مجد دوباره فرهنگ شرقی در جهان فراهم نماید. علاوه بر اینکه در این غالب می‌توان فرهنگ اسلامی را از دیدگاه ایرانی آن مورد توجه بیشتر قرار داد.

همچنین روشن است که مشکلات چین با دیدگاه سلفی سنی در مناطق داخلی خود، که بازیچه غرب برای رودررو کردن تمدن چینی واسلامی نیز قرار گرفته است، از این طریق قابل بازبینی و اصلاح خواهد بود. دیدگاه اسلامی ایرانی  به وضوح با آنچه سلفی‌ها به تبلیغ آن در شبه قاره هند و آسیا و سرزمین چین می‌پردازند تفاوت دارد و این نیز خود فرصتی مناسب برای توسعه همکاری فرهنگی دو کشور پدید می‌آورد. شاید پروژه عظیم اقتصادی راه ابریشم چین بتواند فرصتی باشد برای آنکه همکاری‌های فرهنگی شرق نیز در این غالب مورد توجه قرار گیرد، همکاری‌ها وارتباطات که سابقه طولانی و هزاران ساله داشته است.