چین در قامت شوروی ؛ آیا جهان به سمت دوران جنگ سردی جدید پیش می رود!؟

حسین رجائی، کارشناس بین الملل،   3990504012 ۶۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳۱ تکراری یا غیرقابل انتشار
چین در قامت شوروی ؛ آیا جهان به سمت دوران جنگ سردی جدید پیش می رود!؟

دیروز همزمان با اینکه دولت آمریکا در اقدامی بی سابقه، یک کنسولگری چین را درون کشورش می بست، وزیر خارجه این کشور نیز سخنان بی سابقه ای علیه دولت چین مطرح کرد که عصاره آن، این جمله وی است: "اگر جهان آزاد چین کمونیستی را تغییر ندهد، چین ما را تغییر خواهد داد". از زمان پایان جنگ سرد تاکنون، بکارگیری چنین ادبیاتی از سوی مقامات آمریکایی بی سابقه است. دوقطبی سازی نهفته در دو عبارت "جهان آزاد" و "چین کمونیستی" یادآور گفتمان دیگرساز دروان جنگ سرد است. گفتمانی که در آن ایالات متحده سعی می کرد دو قطبی از یک "جهان آزاد" به رهبری آمریکا و "جهان کمونیستی" به رهبری شوروری برسازد. برساختن دو جهان خیر و شر، حربه ای بود که علاوه بر رونالد ریگان، یکبار هم جورج بوش پسر سعی کرد بواسطه آن جایگاه هژمونیک ایالات متحده را تثبیت کند. با این تفاوت که "تروریسم" را جایگزین "کمونیسم" نمود.

گرچه برچسب های "امپراتوری کمونیستی"، "امپراتوری شیطانی" و "جهان شر"، عباراتی بودند که آمریکایی ها برای توصیف اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش از آن دائماً استفاده می کردند، ولی هیچگاه پیکان حملات خود را در این خصوص متوجه جمهوری خلق چین ننمودند. دلیلش هم این بود که در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون، به تدبیر وزیرخارجه مشهورش هنری کسینجر، سیاست جذب چین و دور کردن هرچه بیشتر آن از شوروری پی گرفته شد و دوران جدیدی از روابط چین و آمریکا آغاز گشته بود. با این تفاسیر، اکنون این سوال بسیار مهم مطرح است که چرا آمریکا بعد از چندین دهه، ناگهان بر وجه کمونیستی چین تأکید نموده است!؟

بر مبنای نظریه راهبردی "موازنه قدرت" در حوزه روابط بین الملل، جنگ بین قدرت های بزرگ زمانی درمی گیرد که احساس شود توازن موجود قدرت در بین آن ها در حال بر هم خوردن است. برپایه نظریه "نبرد هژمونیک"هم، ابرقدرت حاضر زمانی وارد جنگ هژمونیک می شود که احساس کند یک قدرت نوظهور به سرعت در حال کم کردن فاصله با اوست و این احتمال وجود دارد که بزودی خود را همردیف با ابرقدرت مطرح کرده و جایگاه هژمونیک آن را به چالش بکشد. البته برخی از اندیشمندان حذف نرم و بدون جنگ و خونریزی شوروی از رقابت با ایالات متحده را موردی از نقض این نظریه می دانند. شاید چین هم با تأسی از همین مثال نقض، در طول دهه های گذشته، بی سر و صدا و بدون چالش جدی با ابرقدرت، به بالای نردبان قدرت خزیده است. وقایع سال های اخیر اما، بیانگر آن است که دوران توسعه نرم و بدون مزاحم چین به پایان رسیده است.

هرقدر که چین بر روی نوار پرشتاب صعود است، جایگاه ایالات متحده در جهان رو به افول است. همین صعود و افول همزمان، چین را آنقدر به ابرقدرت حاضر نزدیک کرده که آمریکا دیگر نتواند نسبت به آن بی تفاوت بماند و در نتیجه، "مهار چین" را به مهم ترین دستورکار سیاست خارجی خود بدل نماید. چرخه جهانی قدرت، با گذار از ثبات هژمونیک، اکنون به مرحله ای رسیده است که مفاهیم لیبرالیستی چون همکاری، وابستگی متقابل و دستاورد مطلق، به تدریج کارکرد خود را در تبیین واقعیت از دست می دهد و بی اعتمادی و جنگ قدرت را، در یک فضای کاملاً رئالیستی به اوج می رساند.

دولت باراک اوباما کوشید با اتخاذ راهبرد چرخش تمرکز سیاست خارجی آمریکا به سوی شرق آسیا با بحران افزایش قدرت چین مقابله کند. در دولت ترامپ اما، رقیب آنقدر نزدیک شده بود که کار با جنگ بی سابقه تجاری آغاز شده و سرآخر هم به جنگ لفظی شدید بر سر بحران کرونا برسد. به نظر می رسد برای دو طرف این رقابت، ورود به دروان تشدید تنش گزینه ای گریزناپذیر باشد. افزایش حضور نظامی آمریکا در دریای چین جنوبی و تنگه مالاکا، بحرانی شدن مسئله هنگ کنگ، اقدامات آمریکا و کانادا علیه شرکت هوآوی و توسعه فناوری نسل پنجم اینترنت آن و افزایش تنش با متحدان آمریکا همانند هند و استرالیا، نمودهایی از این دوره جدید است. 

اکنون اما، گویی ایالات متحده میخواهد مرحله جدیدی از این نبرد هژمونیک را کلید بزند. مرحله ای که وضعیت فانتزیک "رقابت" را به موقعیت تراژیک "جنگ" رهنمون میسازد. مرحله ای که قبلاً دوبار در جریان مبارزه با "کمونیسم شوروی" و جنگ علیه "تروریسم"، آن را آزموده است. مرحله "نبرد ایدئولوژیک". وقتی حتی جنگ تجاری هم جواب نداده است و چین اکنون تنها دولتی در دنیاست که بحران کرونا را بدون سقوط اقتصادش سپری می کند، گویی دیگر برای آمریکا چاره ای باقی نمانده است. دروان مماشات با رقیب به سر آمده و برای حذف آن باید هزینه بپردازد. آمریکا یکبار در نبردی ایدئولوژیک، رقیبی کمونیستی را از دور خارج کرده است. هرچند این کمونیست به ویژه از منظر اقتصادی با آن کمونیست، زمین تا آسمان تفاوت دارد ولی حداقلش این است که آمریکا را امیدوار می کند تا با راه اندازی یک دوقطبی سازی گفتمانی جدید، لشکری از کشورهای لیبرال را مجدداً با خود همراه کند. همانگونه که در دوران جنگ سرد و در جنگ علیه با تروریسم انجام داد. اکنون لحظه ای است که به قول آقای پمپئو: "ایالات متحده دیگر نمی تواند اختلافات ایدئولوژیک خود را با حزب کمونیست چین نادیده بگیرد". 

سخن آخر این که، این دوره جدید تاریخی، واجد فرصت های بسیاری برای ایران اسلامی ماست. فرصت هایی که پرداختن به آن مجال دیگری می طلبد. تهیه و تصویب سند همکاری های 25 ساله ایران و چین، نمودی از این فرصت هاست.