بحران کرونا و اشکالات فنی در تشخیص و پیشگیری آن

دکتر سید محمود ابراهیمی *،   3990428087
بحران کرونا و اشکالات فنی در تشخیص و پیشگیری آن

بی گمان بهمن ماه سال گذشته یعنی از زمان خبری کردن رسمی کرونا به عنوان یک بحران بهداشتی و اجتماعی، سپس همراه و حساس کردن جامعه جهت کنترل و مهار چنین ویروسی را باید بعنوان نقطه شروع بحران کرونا که در شرایط کنونی منجر به بحران ملی در ایران شده است قلمداد کرد. خبری که با توجه به شیوع جهانی آن و تمرکز شبکه های خبری بر روی آن اجتناب ناپذیر بود. به نظر می آید که این بحران ملی بیش از آنکه ناشی از عوارض ویروس باشد، بیشتر ناشی از کارهای خبری مداوم و امر و نهی های بهداشتی است که کل افکار عمومی را در این راستا سوق داده و حساس نموده است.  

در بررسی علائم بالینی، بیمار شدن یک مقوله است؛ تیتر ویروس و حدت ویروس عفونی نیز مقوله ای دیگر که این رابطه و نتیجه آن صرفاً در وضعیت سیستم ایمنی افراد خلاصه میشود. یعنی سلامت وضعیت سیستم ایمنی افراد و تضمین آن نقطه عطف امنیت بهداشتی کشور قلمداد میشود. اما بمباران خبری 6 ماهه و ایجاد کروناهراسیها باعث شیوع استرس در سطح جامعه و شیوع تلقین به ابتلا در بین افراد شده است . اینها عواملی هستند که امنیت روانی جامعه را به بدترین شکل ممکن تحت الشعاع قرار داده و این استرسهای مداوم و بعضاً افراط در رعایت بهداشت فردی ناخودآگاه میتواند باعث تضعیف سیستم ایمنی جامعه شود که این تضعیف سیستم ایمنی می تواند شرایط را برای شیوع حداکثری عفونتهای ثانویه باکتریایی و همچنین سایر ویروسها از جمله آنفلوانزا و کرونا را مهیا سازد. کما اینکه می توان شیوع مجدد کرونا در فصل تابستان را ناشی از ضعیف شدن سیستم ایمنی جامعه و شیوع عفونتهای باکتریایی همراه با کرونا دانست، که اگر چنین باشد این شرایط از لحاظ پروتکل های سازمان پدافند غیر عامل یک بحران قلمداد میشود. 

یعنی ما با چنین شرایط بحرانی و از آنطرف با کادر بالینی خسته همراه با محدودیتها در ظرفیتهای دارویی و فضاهای بیمارستانی داریم به استقبال پاییز، زمستان و بهاری می رویم که در آن  جامعه بصورت اجتناب ناپذیر با بمباران عوامل سرماخوردگی فصلی از جمله آنفلوانزا و سایر عوامل عفونی و باکتریایی به اضافه کرونا روبروست. اگر از الان برای تلطیف شرایط روانی موجود و بهبود وضعیت ایمنی جامعه کاری نشود و در مدیریت کرونا به برخی فاکتورهای مهم و اصلی به شرح ذیل رجوع نکنیم.  این جامعه با بحرانهای عدیده و همه جانبه ای در فصول آتی مواجه خواهد شد که در تاریخ از آن به زمستان و پاییزی سیاه نام خواهند برد. حتی الودگی هوا ناشی از وارونگی دما در زمستان که همیشه در کلان شهرها بویژه تهران رخ میدهد می تواند وضعیت را به مراتب بدتر کند.

سازگاری و قدرت شیوع این ویروس، موید اینست که این ویروس سابقه چرخش در جمعیت انسانی در ماههای قبل از خبری کردن آن و فصل پاییز سال گذشته نیز داشته است و چون افکار و نشریات معطوف به آن نشده بود، این ویروس مثل سایر عوامل سرماخوردگیهای فصلی روند طبیعی و بدون حاشیه ای را طی میکرد. مشکل از آنجا شروع شد که با کروناهراسی مردم را حساس کردیم و از آنها برای مهار این ویروس کمک خواستیم. اما باید بدانیم که تنها راه مبارزه با اینگونه ویروسها که قدرت تکثیر بالا و دوره کمون پایین دارند، مدیریت ویروس و تقویت سیستم ایمنی افراد بدون حساس کردن مردم است. در بحث مدیریت بحران کرونا، ما باید به این واقعیت برسیم که جامعه خود میزبان و قربانی عوامل عفونی است. شیوع گسترده و انفجاری چنین ویروسهای نوظهور و مواجه تک تک افراد جامعه با آن امری است اجتناب ناپذیر، پس بجای سیاست کرونا هراسی و کوشش به عفونی نشدن، باید با اتخاذ تصمیمات صحیح، وضعیت ایمنی و روحی و تغذیه ای جامعه را بهبود بخشیم تا بتوانیم از عوارض این ویروس کم حدت بکاهیم. با مدیریت آگاهانه و علمی ، بجای کوشش به مداخله در روند بیماری زایی چنین ویروسهایی از طریق واکسن  که طبق توضیحات ذیل امکان پذیر نخواهد بود، باید از همین ویروس بعنوان یک واکسن تخفیف حدت یافته در جهت ایمن کردن جامعه کمک بگیریم، تا بتوانیم این ویروس را به حاشیه برانیم. نه اینکه با اقدامات مداخله ای ناکار آمد، شرایط را برای عفونت زایی و جهش ژنومی سالانه چنین ویروسهایی مهیا کنیم.   

 باید توجه ویژه کرد که این ویروس بستگی به وضعیت ایمنی افراد از روز 12 تا 14 از بدن پاک میشود. مشکل اینجاست که بالاترین قدرت شیوع چنین ویروسهایی از دو روز بعد از عفونت تا روز 5 است که مبتلایان جز تب هیچ علائم بالینی ندارند. در این دوره، شیوع بیشتر از طریق تنفس عادی و صحبت کردن عادی رخ میدهد و بدلیل نانوسایز بودن و پلی مورفیسم بودن ویروسها، اجباری کردن ماسک نیز در مهار یا کاهش شیوع آن تاثیر آنچنانی ندارند. علائم بالینی در درصدی از افراد مبتلا باز هم بستگی به وضعیت ایمنی آنان دارد و از روز 5 تا 9 بروز می یابد و در روز 7 ام به بعد معمولاً شاهد انتشار تنفسی چنین ویروسی نیستیم. مگر اینکه با سرفه و عطسه ویروس از ریه به بیرون پرتاب شود. در اینگونه شرایط هم استفاده از ماسکها کارساز نیست. در روز هفتم عفونت در افراد مبتلا قطعاً منجر به تولید آنتی بادیهای اختصاصی قابل رصد از جمله IgM و تا حدودی IgG شده است. 

اما اینکه گفته میشود ویروس ناشناخته است و نسبت به محافظت کنندگی پاسخهای ایمنی بدن متعاقب عفونت و نسبت به تیتر و پایداریهای آنتی بادیهای ایجاد شده در مبتلایان شبهه وارد میشود. واقعیت ندارد و اینها متاسفانه ناشی از یک اشتباه فنی و غیر تخصصی در طراحی کیتهای سرولوژی است که بر پایه نوکلئوکپسید پروتئینی N ویروس بنا شده است. گویا این اشتباه فنی در ساخت کیتهای تشخیصی سرولوژی که وارد بازار شده است، نیز اعمال شده است و همین اشتباه در تستهای سرولوژی هم باعث تفسیرهای اشتباه از پاتوژنوسیس این ویروس شده است و هم روند تشخیص و شیوع واقعی آنرا با مشکل مواجه ساخته است.  

من شخصاً در شرایط اپیدمی کرونا با علائم بالینی عمومی و نبود دارو و درمانهای تخصصی، قائل به انجام تستهای تشخیصی موردی در جامعه و اعلام روزانه آن نیستم. اما آقای دکتر مرندی عضو محترم کمیته کرونا و همچنین آقای دکتر بیگلری رئیس محترم انستیتو پاستور تستهای مولکولی تشخیصی کرونا را ارجح می دانند و تستهای سرولوژی را جهت کارهای اپیدمیولوژی توصیه می کنند. از اینکه تستهای سرولوژی جهت کارهای اپیدمیولوژی کاربرد دارد شکی در آن نیست. اما نتایج تستهای مولکولی نیز برای چنین ویروسهایی نتایج کاذب زیادی بهمراه داشته که این روند اشتباه در تشخیص خود یکی از عوامل بحران مدیریت کروناست. 

تستهای مولکولی جهت تشخیص ویروسها زمانی قابل اعتبار است که ما با ویروسهای دائمی با حالت ویرومی در بدن از جمله هپاتیت و HIV طرفیم. تستهای مولکولی زمانی برای این بیماران ارزشمند است که اینها تحت درمان دارویی باشند و باید تیتر ویروس مبتلایان تحت تاثیر داروها مورد ارزیابی قرار گیرد. یا در مورد ویروسهای تنفسی با دوره کمون کوتاه از جمله آنفلوانزا و کرونا زمانی تشخیص مولکولی ارزشمند است که ما قصد مطالعه مداخله ای و تجربی در حیوانات آزمایشگاهی داریم و قصد داریم تحت شرایط کنترل شده پاتوژنوسیس این ویروسها را در ارگانهای مختلف مطالعه کنیم.  این تستها حساسیت بالایی دارد، میزان خطاهای آن نیز به مراتب بیشتر است. مضافا اینکه از کسانی نمونه میگیریم که علائم بالینی دارند که اینها قطعاً حداقل در روز هفتم بعد از عفونت هستند. پس در چنین شرایطی حتماً آنتی بادیهای اختصاصی قابل رصد در آنان وجود دارد که نتایج این تستها بصورت تخصصی هم ارزش تشخیصی دارد و هم ارزش اپیدمیولوژی ! به بیان دیگر، اگر مبنای انجام نمونه برداری مولکولی را همان دوره پنج روز اول ابتلا به کرونا دستورالعمل کنیم، در اینجا لاجرم تست مولکولی کارساز است. اما بخاطر فقد علائم در مبتلایان قادر به اینکار نیستیم و عمده نمونه ها برداریها در روزهای 7 ام بعد از عفونت است، در اینجا تست سرولوژی صرفاً بر پایه گلیکو پروتئین S ویروس ارجح تر است. 

مضافاً اینکه 80 درصد مبتلایان به کرونا یا علائم ندارند و یا علائم خفیفی دارند که معمولاً از چرخه تشخیص خارج هستند. از 20 درصد دارای علائم نیز در دوره ای اقدام به نمونه برداری می کنیم که دوره 5 روزه ابتدایی عفونت را سپری کرده اند و در مقطعی از زمان هستند که میتواند نتایج منفی کاذب دهد. جالب اینکه طبق گزارشات، غیر از خطاهای اجتناب ناپذیر انسانی و آزمایشگاهی، اعتبار تستهای مولکولی نیز 30 تا 60 درصد اعلام شده است.  پس با یک حساب سر انگشتی در می یابیم که نتایج تست مولکولی برای این ویروس ارزش علمی و تشخیصی جهت مدیریت این بحران حادث شده را ندارد. 

تشخیص سرولوژی بر مبنای پروتئین N ویروس کرونا نیز اشتباه محض است و توصیه نمیشود و نتایج آن عمدتاً منفی کاذب است و فقط مثبت آن ارزش دارد که همین اشتباهات کلیدی، گمانه زنی های غیر علمی در باره پاتوژنوسیس این ویروس را رقم زده است.  نکته فنی آن در قابلیت تحریک لنفوست B در مواجه با پروتئین های پروسس نشده و سطحی ویروس و قابلیت تحریک لنفوسیت T صرفاً در پروتئینهای پروسس شده و اندوسیتوز شده که توسط MHCI/II بیان میشود خلاصه میشود. یعنی وقتی عفونت ویروسی رخ میدهد، تنها گلیکوپروتئین سطحی S است که هم از نظر ساختاری و هم از نظر موقعیتی، اجازه تحریک آنتی بادی توسط لنفوسیت B را میدهد که البته داینامیک و پایداری و افنیتی آن نیز وابسته به تحریک لنفوست T است. این درصورتیست که پروتئین N، داخل کپسیدی است و اصلاً قابلیت تحریک لنفوسیت B و تحریک تولید آنتی بادی اختصاصی علیه آن را ندارد. این گونه پروتئین های داخل ویروسی با پروسس های داخل سلولی فقط به لنفوست T معرفی میشوند و ایمنی سلولی را تحریک کنند. مگر اینکه گسترش عفونت در بافت ریه مبتلایان باعث لیز سلولهای عفونی شود و پروتئینهای N ساخته شده و اسمبل نشده از طریق خون به طحال انتقال یابد و در آنجا پروتئین N بصورت پروسس نشده باعث تحریک لنفوسیت B و تولید آنتی بادی اختصاصی شود که اینهم پایداری چندانی ندارد و محافظت کننده  نیست و پس از مدتی افت می کند. چون این پروتئین های اسمبل نشده مثل واکسنهای نوترکیب عمل می کنند و به این راحتی نمی توانند سیستم ایمنی هیومرال را بصورت موثر، قوی و پایدار تحریک کنند. لذا اینکه بصورت غیر علمی تفسیر میشود که پاتوژنوسیس این ویروس ناشناخته است، افت آنتی بادی داشته ایم و به پاسخهای ایمنی این ویروس اشراف نداریم، همه اش ناشی از یک روند اشتباه و غیر فنی در انجام تستهای سرولوژی بر پایه پروتئین N بوده است. حال اگر کارهای سرولوژی بر اساس گلیکوپروتئین S دنبال شود در می یابیم که این ویروس ناشناخته نیست و عفونت ناشی از آن بهترین واکسن جهت ایمن کردن جامعه است و کارهای تشخیص سرولوژیکی بر پایه آن، بر خلاف تصورات هم ارزش تشخیصی دارد و هم ارزش اپیدمیولوژی. 

متاسفانه این اشتباهات پایه ای هم روند تشخیص دقیق را با مشکل مواجه کرده است و هم مدیریت بحران کرونا را به بحران مدیریت کرونا مبدل کرده است. اینکه با ماسک اجباری و اشاعه گزارشات روزانه به جامعه (کروناهراسی) و امیدسازی با تولید واکسن و حتی انجام کارهای پلاسما درمانی و سلول درمانی به جنگ با چنین ویروسی رفته ایم، روشی کاملاً اشتباه، کاملاً ناکارآمد و پر عواقب است که از آن افتادن از چاله به چاه تفسیر می شود. 

به شرح بالا، ماسک قابلیت مهار شیوع چنین ویروسهایی را ندارد و اجباری کردن آن نیز یک خطای پرعواقب است.  ماسک برای فعالیتهای مقطعی و در شرایط خاص است. ماسک برای استفاده مداوم و در نقش مهار شیوع ویروس نه تنها کارایی چندانی ندارد، بلکه استفاده مداوم و اجباری از آن برای سلامتی افراد و جامعه بسیار مضر است. استفاده مداوم از ماسک هم فشارco2  خون و هم فشار Co2 جلوی بینی را افزایش می دهد و باعث هیپوکسی میشود. لذا بدن برای جبران هیپوکسی، تعداد ضربان قلب را بالا میرود که تدوام آن عوارض قلبی و عروقی و حتی مشکلات تنفسی را سبب میشود و این افزایش ضربان قلب برای افرادی که سابقه سکته دارند یا گرفتی رگ ناشی از چربی خون بالا دارند، بسیار خطرناک است. مضافاً اینکه کروناویروس باعث ایجاد امبولی ریوی و لخته های خون در برخی مبتلایان شده است که سکته های قلبی و مغزی را رقم زده است که استفاده از ماسک برای این افراد نیز خطرناک است. استفاده از ماسک بصورت مداوم با افزایش  فشار Co2 جلوی بینی ، ریه افراد را نیز حساس می کند و سلولهای دفاعی آنرا ضعیف می کند. ماسک باعث تجمع آلودگیهای ویروسی و باکتریایی دفعی جلوی بینی می شود و باعث برگشت آن عوامل دفعی، به بدن خود فرد میشود که می تواند هم وضعیت فرد مبتلا را بدتر می کند و هم شیوع عفونتهای باکتریایی در افراد شود.  

امیدسازی جامعه به تولید و توزیع واکسن هم یک اشتباه استراتژیک است. این ویروس چون باعث عفونت پروداکتیو دندرتیک سلها و ماکروفاژها نمیشود، خوشبختانه با وجود انزیم برشی آن و رسپتورهای اختصاصی آن در کل سلولهای بدن تاکنون سبب سیستمی شدن عفونت ویروسی نیز نشده است. علیرغم اینکه سلولهای اندوتلیال عروق خونی ریه دارای آنزیم برشی و رسپستور اختصاصی هستند، اما این ویروس حتی تمایلی به عفونت زایی این سلولها نیز از خود نشان نداده است که سیستمی شدن عفونت را رقم زند. حتی فاقد علائم بودن در 80 درصد مبتلایان و بهبودی غالب مبتلایان بدون اینکه سبب شکل گیری عفونت ثانویه باکتریایی در آنان شود بهترین دلیل برای این ادعاست. گزارشاتی هم که بر مبنای تشخیص ویروس در مدفوع یا خون بوده است، ناشی از انتقال ژنوم از لیز سلولهای عفونی ریه بوده است. این روند خیلی خوبی است و نشان از این است که این ویروس به راحتی و بدون امر مداخله ای، قابل مهار است.  

لذا بهترین راه پیشگیری از ابتلا ، آنتی بادی موکوزال IgA است که به هیچ وجه توسط واکسنهای کشته شده یا نوترکیب شکل نمیگیرد. چون شاهد ویرومی نیستیم ، آنتی بادیهای IgG تولید شده به تبع واکسنهای کشته شده و نوترکیب هم تاثیری ندارند. پس با این توصیف بهرحال، با کمک واکسن غیر فعال جلوی عفونت را نمیشه گرفت، در حذف عفونت هم سلولهای ایمنی اکتسابی و ذاتی مهم هستند که واکسنهای کشته شده قادر به آن نیست. با اینکه مرور پاتوژنوسیس این ویروس قاطعانه ناکارآمدی هر واکسن غیر فعالی را به تصویر میکشد، پس نقش تولید واکسنهایی که وعده داده میشود و برای آن برنامه ریزی و هزینه ها صرف میشود، چگونه ارزیابی میشود؟  

باید خاطر نشان کرد، تنها واکسنهایی که سبب ریشه کنی عفونت در جامعه شد واکسنهای تخفیف حدت یافته آبله ، سرخک و اوریون بود که اینهم بخاطر ایجاد عفونت و تحریک ایمنی سلولی و هیومرال پایدار بود. اما چون واکسنهای غیر فعال قادر به ایجاد عفونت و تقلید از مکانیسم عفونت زایی خود ویروس نیست. پس عملاً باید از نقش کنترلی واکسنهای غیر فعال مایوس شد و باید مسیر درست در کنترل چنین ویروسهایی را دنبال نمود.   

مسیر درست در مدیریت بحران کرونا اینست که به زمان قبل از اعلام خبری کرونا برگردیم. باید با آگاهی رسانیهای درست از کرونا هراسی پرهیز کنیم و باید وضعیت ایمنی جامعه را التیام بخشیم. ما باید بپذیریم که ویروس کرونا جزء لاینفک از چرخه طبیعت گردیده و با اعمال و دیکته برخی دستورالعمل های بهداشتی به جامعه نمی توانیم جلوی شیوعش را بویژه در فصل زمستان و پاییز بگیریم. از آنجاییکه افراد مبتلا فاقد علائم، کانون اصلی انتشار ویروس اند و این ویروس قابلیت شیوع انفجاری را داراست، پس هر مانعی را به راحتی دور میزند تا بقاء خود را تضمین نماید. بنابراین تک تک افراد جامعه لاجرم در فصول آتی با این ویروس مواجه خواهند شد و بر خلاف ابهامات، گزارشات ضد و نقیض، باید گفت که این ویروس به دلیل قدرت تکثیر بالا و ساختار گلیکوپروتئین سطحی آن می تواند سبب تحریک موثر، پایدار سیستم ایمنی مخاطی، سلولی و هیومرال مبتلایان شود و آنان را واکسینه و در برابر عفونت مجدد محافظت نماید. پس بهتر این است که شرایط را بپذیریم و جامعه را برای رویارویی با چنین ویروسی کم حدت آماده کنیم. 

*محقق در زمینه ویروس و واکسن