به خاطر یک مشت دلار! ؛ این نبود آنچه می خواستیم...

علي اباذري،   3990425045 ۷۴ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲۷ تکراری یا غیرقابل انتشار
به خاطر یک مشت دلار! ؛ این نبود آنچه می خواستیم...

 چندی قبل فیلمی از هجوم مردم در یک مجتمع در فضای مجازی منتشر شد که توضیح زیادی ندارد و دقیقا معلوم نیست در چه زمانی و متعلق به کدام شهر است اما از صحبت های درون فیلم مشخص است که این جمعیت برای خرید دلار چنین سراسیمه و شتابان درحال دویدن و بعضا زمین خوردن هستند! 

 در این مواقع معمولا صاحبان تحلیل اقتصادی از دلایل اقتصادی چنین رفتارهایی سخن می‌گویند و با توجه به افزایش قیمت دلار و نبودن بازار دیگری برای سرمایه گذاری یا دستکم موضوع حفظ ارزش پول  ( به دلیل افزایش بی سابقه تورم ) چنین نتیجه می‌گیرند که این رفتارها، یعنی سرمایه گذاری در ارز (مانند سکه و مسکن) «عقلانی» است چون سودآور است. این عقلانیت دقیقا همان چیزی است که علم اقتصاد رایج  بر آن تکیه می کند و تمامی احکام و گزاره های خود را بر این پیشفرض بنا می‌کند، چرا که بنابراین پیشفرض انسان‌ها در هر شرایطی و در هر فرهنگی و با هر تربیت و نظام ارزشی فقط به دنبال سود و منفعت فردی خود هستند و به چیزی غیر از آن نمی اندیشند. «دیگری» هم فقط وسیله ای است در خدمت اهداف «خود».  بنابراین از هر فرصتی که منتهی به این هدف شود استفاده و استقبال خواهند کرد. نظم اجتماعی از نظر آنها باید با در نظر گرفتن این واقعیت محقق شود و از آنجا که در صورت نبودن قوه قهریه ای که از تجاوز این افراد سودجو به یکدیگر جلوگیری کند هرج و مرج به وجود می آید بنابراین حکومت‌ها صرفا باید به عنوان تامین کننده نظم و البته محافظ حقوق مالکیت افراد و تضمین کننده قراردادهای آنان عمل کنند.

 این نوع حکومت هیچ داعیه‌ای درباره تعلیم و ترویج ارزش هایی خاص – نه دینی و نه غیر دینی- ندارد. ارزش های پایه انسانی نظیر صداقت و دزدی نکردن و ... نیز اموری هستند که وظیفه انتقال و تعمیق آنها در خانواده است نه حکومت.  انسان ها با هر ارزش خاصی در میدان های اجتماعی صرفا به عنوان کسانی که تعقیب کننده اهداف و منافع شخصی مادی خود هستند با هم رقابت می کنند و حکومت ها هم فقط از طریق قانونگذاری و تنظیم صوری مناسبات میان آنها از عادلانه بودن این رقابت مواظبت می کنند. 

این خلاصه الگوی لیبرال در نظم اجتماعی و سیاسی است.

با این حال کم نبوده اند کسانی که در طول تاریخ اندیشه اقتصادی این نگاه به انسان را نادرست یا دستکم ناقص ارزیابی کرده اند. از نظر آنان انسان‌ها در طبیعت خود به همان اندازه که منفعت جو و خودخواه هستند به همان اندازه نیز دیگری خواه و خیرخواه هستند و به همان اندازه که به مادیات می اندیشند به ارزش ها هم توجه دارند و اساسا بدون ارزش های فرهنگی قراردادهای اقتصادی نیز پشتوانه ای نخواهند داشت و نه فقط ضمانت اجرایی ندارند بلکه اساسا قابل درک نیستند. بنابراین اینکه چگونه نظم اجتماعی و چگونه جامعه ای داشته باشیم بسته به ترتیبات نهادی، ترجیحات ارزشی و تصمیم‌های سیاستگذاران یک جامعه ( همان نظم دهندگان و اداره کنندگان سیاسی) است که کدام یک از این ها در مناسبات آن جامعه بال و پر بگیرد.

از نظر این اندیشمندان میان خودخواهی و دیگر خواهی تناقضی در کار نیست چرا که خواسته های «خود» آدمی نیز جز با زیستن در کنار «دیگری» تامین نمی شود. الگوی رابطه اجتماعی در این نوع نظم اجتماعی جایگزین ، بر خلاف نظم اجتماعی لیبرال محدود به الگوی «بازار» نیست که در آن من فقط تا وقتی به شما خدمت می‌کنم که شما هم به من خدمت کنید و اگر از قبل این باور را درباره شما نداشته باشم که خدمت من را پاسخ می‌دهید هیچگاه خدمتی به شما نخواهم کرد. بر خلاف باور عموم چنین الگویی بر اساس «ایثار» یک طرفه نیز استوار نیست چرا که رابطه اجتماعی امری دوسویه است و اساسا قوام یک جامعه صرفا با یکسویگی ممکن نیست. 

 از نظر منتقدان ِ نظم اجتماعی لیبرال نیز رابطه اجتماعی- در یک نظم جایگزین- همانند رابطه اجتماعی در نظم لیبرال بر «داده» و «ستانده» و «‌مبادله» استوار است و حتی بخشی از این رابطه قابل توضیح با الگوی بازار ( یعنی همان الگوی مقدس نظم لیبرال) است. اما در این مبادله، «خود» از همان ابتدا «دیگری» را هم در نظر می‌گیرد. و از آن هم مهم تر بر خلاف نظم لیبرال، « بازار» تمامی ساحت های زندگی اجتماعی را اشغال نکرده است. برای جلوگیری از اشغال سایر ابعاد زندگی انسانی که سعادت انسانی به آنها وابسته است حکومت‌ها باید بر خلاف بی طرفی و بی اعتنایی حکومت های لیبرال با تصوری از یک «خیر» یا «ارزش خاص فرهنگی» نهادهای جامعه را چنان سامان بدهند که این امر اتفاق بیفتد و غیر از «حکومت» نیز نهاد دیگری توانایی برقراری این ترتیبات نهادی فراگیر را در جامعه ندارد و نباید این وظیفه را مثلا برعهده خانواده گذاشت. حکومت باید در این امور فعال و مداخله گر باشد. 

اخلاف فکری عمیقی در طول تاریخ مدرن در این زمینه وجود دارد و کسی غیر از مدافعان نظم لیبرال مدعی نیست که مشکل اجتماعات بشری را حل کرده باشد ! اما یک چیز امروز کاملا مسلم شده و آن اینکه نظم اجتماعی لیبرال نه فقط ناکارآمد است و حتی به قیمت نابودی طبیعت و محیط زیست انسانی منجر شده بلکه اساسا ناقص است و تناسبی با تمامیت ابعاد وجود انسانی ندارد.  

این مقدمه طولانی برای آن بود که بگوییم انقلاب اسلامی ایران در ۴۰ سال پیش با تصوری متفاوت از نظم اجتماعی لیبرال و حتی به تعبیری متفاوت از کلیت نظم اجتماعی مدرن (چه لیبرال و چه غیر لیبرال) شکل گرفت.  اما متاسفانه در تولید نظم اجتماعی مطلوب و مورد ادعای خود جز در مقطع دفاع مقدس و در دهه ٦٠ چنانکه باید توانمند ظاهر نشد و بلکه در مقاطعی چیزی جز همان نظم اجتماعی لیبرال را بازتولید نکرد. 

درباره دلایل این امر به موارد متعددی می توان اشاره کرد. اما آنچه ضرورت دارد تغییر مسیر طی شده در سال های پس از جنگ است. در این سال ها آنچه در سیاستگذاری های اقتصادی و اجتماعی شاهد بوده ایم در مجموع به چیزی غیر از تحقق آرمان ها و شعارهای مطرح در انقلاب منتهی شده است. بنابراین نباید در مواجهه با رفتارهای اجتماعی از نوعی که در ویدیوی یاد شده دیده ایم بلافاصله و صرفا به نقد رفتار مردم اولویت بدهیم. این وظیفه سیاستگذاران و اداره کنندگان جامعه است که در مدیریت جامعه چنان عمل کنند که حتی در دوران های سختی و دشواری نظیر سال های تحریمی اخیر مردم با مشاهده حاکمیت ارزش های پایه در رفتار و گفتار و زندگی حاکمان و مبنا قرار گرفتن آن در اداره امور، آرامش روانی شان به هم نریزد و عزت و کرامتشان چنین خدشه دار نشود. 

نسل قدیم تر به خوبی به یاد دارد که در دوران جنگ که کشور از بنیه اقتصادی محکمی نیز در قیاس با امروز برخوردار نبود به دلیل غلبه ارزش های غیر مادی در جامعه و در تصمیم سازی ها، کمتر شاهد بی تابی عمومی درقبال کم و کاستی ها بوده ایم و مردم علیرغم کمبودها در مجموع آسوده خاطرتر از امروز زندگی می کردند. اما رفته رفته هم در نوع تصمیم سازی‌های مسوولان و هم به دنبال آن در رفتار مردم تغییرات عمیقی پدیدار شد که امروز شاهد نشانه های آن در مواقع مختلف هستیم.