دولت مدرن!

محمدكاظم انبارلويي،   3990331172 ۲ نظر، ۰ در صف انتشار و ۲ تکراری یا غیرقابل انتشار
دولت مدرن!

بيش از دو قرن از تاريخ مدرنيسم مي‌گذرد. امروز سه كشور آمريكا، فرانسه و انگليس به علاوه آلمان عالي‌ترين نمونه شكل‌گيري «دولت مدرن» با مختصات علمي، فلسفي و حقوقي براساس مباني اومانيسم است. با آن كه امروز چهره دولت‌هاي مدرن در اروپا و آمريكا با فقر و فساد و تبعيض به‌ويژه تبعيض نژادي، زشت‌ترين چهره خود را با سركوب مردم نشان مي‌دهد، عده‌اي در تهران در حسرت رسيدن به «دولت مدرن» به عنوان يك آرزوي جدي لحظه‌شماري مي‌كنند.(1)


رؤساي جمهور آمريكا و اروپا نماد پررنگ شهوت و غضب را اين روزها بر چهره دارند. آن‌ها بر طبل نظام سرمايه‌داري آنچنان مي‌كوبند كه حد يقفي براي «حرص» و «طمع» سرمايه‌داران و زراندوزان نمي‌دانند.


تشت رسوايي ليبراليسم از بام تاريخ بشر افتاده است، اما عده‌اي در داخل هنوز اين حرف هابرماس را تكرار مي‌كنند كه؛ «مدرنيته هنوز همه ظرفيت‌هاي خود را به فعليت نرسانده و آينده‌اي روشن در انتظار آن است.»(2)


اين ظرفيت عظيمي كه ارتش، گارد ملي و پليس آمريكا در سركوب مردم در 50 ايالت آمريكا در نقض حقوق بشر و آزادي‌هاي فردي و اجتماعي از خود نشان مي‌دهد،‌آيا نبايد طرفداران هابرماس در ايران را ساكت كند؟
اين خشونتي كه پليس فرانسه و انگليس در سركوب مردم به كار گرفتند، نبايد مدعيان ليبرال دموكراسي را در ايران از رو ببرد؟


مي‌گويند؛ «اي‌كاش سوسيال دموكراسي شدني بود؛ دريغا كه نيست لذا به ليبرال دموكراسي با همه اشكالاتش و با كوشش در رفع آن‌ها بايد دلخوش و پايبند بود». (3)نمي دانم از قبر سه گوشه مدرنيسم چه معجزه‌اي ديده‌اند كه هنوز بر پنجره آرامگاه آن پارچه‌هاي فكري خود را دخيل مي‌بندند.


از تاريخ مدرنيسم چه افتخاري جز كشتار بيگناهان و بيرون آمدن دو جنگ جهاني كه ميليون‌ها انسان را به كام خود كشيد، بيرون آمده است. امروز آن‌ها به مريدان خود هم رحم نمي‌كنند، آن‌ها را در خيابان با ضرب و شتم هر روز راهي خانه‌هاي خود مي‌كنند.


از فلسفه مدرن چه مانده است جز مشتي تباهي و تبهكاري فكري و كوبيدن بر طبل مادي‌گري و به اسارت درآوردن روح انسان كه مي‌خواهد تا ابديت و بي‌نهايت پرواز كند.از علم مدرن چه مانده است جز انگيزسيون عريان و تفتيش عقايد! چرا به جنگ باورهاي مردم به شكلي جديد آمده‌ند و به باورپرسي و باوركاوي روي آورده‌اند و با خدا و اولوهيت اعلام جنگ داده‌اند.


از وعده‌هاي حقوقي «دولت مدرن» جز زانو نهادن بر گردن مردم و تنگ كردن فضاي تنفسي انسان‌ها اعم از سفيد و رنگين‌پوست چه مانده است؟


مي‌گويند غرب از اين بحران عبور مي‌كند، چون جنبش‌هاي اجتماعي در غرب فاقد رهبري و فاقد ايدئولوژي رهايي‌بخش است. بر فرض اين حرف، درست باشد. مشكل بحران هويت، ظهور آنارشيسم تهوع‌آور و فقر و فساد ناشي از آن را چگونه حل مي‌كنند. سازمان فكري كه غرب را روي پا نگه داشته است، فروپاشيده. هيچ فيلسوف سياسي، هيچ متفكري از آنچه در غرب مي‌‌گذرد راضي نيست و دفاع نمي‌كند. نمي‌دانم رهبران اين جماعتي كه به فرمان جورج سوروس در فتنه تيرماه 78 و آشوب‌هاي سال 88 به خيابان‌ها ريختند، چرا هنوز از ريخت «دولت مدرن» و يا «ليبرال دموكراسي» دفاع مي‌كنند.


نظام سرمايه‌داري در ستيز مداوم با جوهره انسان و انسانيت مي‌باشد و در برابر آزادي‌هاي حقيقي انساني ايستاده است. بوي عفونت شهوت، غضب، حرص، طمع و تجاوز به حقوق انسان‌ها از سر و روي حكام آنها مي‌ريزد. شوراي حكام آنها در آژانس در سازمان ملل و در سازمان‌هاي جهاني دست تجاوز و تعدي به دولت‌هاي مستقل و ملت‌هاي بي‌پناه گشوده‌اند. دموكراسي،‌ آزادي و حقوق بشر را به سخره مي‌گيرند. چه چيز قابل دفاعي در اين جماعت وجود دارد كه عده‌اي در داخل با هزينه رسوايي بي‌حد و حصر با آن همراهي مي‌كنند؟


دفاع از «دولت مدرن» و «ليبرال دموكراسي» غرب بدون حتي اشاره‌اي به اينكه در آن بلاد چه مي‌گذرد و بر مردم كتك‌خورده آن سامان در قاب دوربين‌هاي جهان چه آمده است.توهين به شعور فكري و سياسي مردم ما از يك طرف پررويي اين جماعت است كه آفتاب انقلاب اسلامي را در روز روشن انكار مي‌كنند!


پي‌نوشت‌ها:
1- اظهارات اخير حجاريان در نقد تئوري ولايت فقيه
2- مصاحبه عبدالكريم سروش با روزنامه اعتماد، 31 خرداد 99
3- مصاحبه عبدالكريم سروش با روزنامه اعتماد، 31 خرداد 99