مگر حافظ و سعدی و گذشتگان ما غم معیشت نداشتند؟

سید حسین میربهرسی، گروه تعاملی الف،   3990318064 ۴ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار
مگر حافظ و سعدی و گذشتگان ما غم معیشت نداشتند؟

زبان مادری چیست و به چه زبانی زبان مادری می گویند؟ دو تعریف رایج در پاسخ به این پرسش وجود دارد که هیچ یک دیگری را نقض نمی‌کند. گروهی می‌گویند به نخستین آواهایی که جنین در رحم از مادر خود می‌شنود و با آنها خو گرفته و در کودکی آن آواها تبدیل به کلماتی معنادار می‌شوند تا در نهایت بر زبان کودک جاری گردد، زبان مادری می‌گویند و گروه دیگر اعتقاد دارند که همان زبان برتر و معیار، زبان مادر است یعنی اگر شما از همان کودکی در معرض یادگیری دو یا چند زبان دیگر قرار گرفته باشید زبانی که دیگر کلمات را با آن معنا کرده، فهمیده و درک می کنید زبان مادر است واین زبان در واقع مادر تمام زبان‌های دیگری است که شما استفاده می‌کنید. در کشور ما چه به فارسی به عنوان زبان مادری بنگریم یا مادر دیگر زبان هایی که به آنها تسلط داشته و صحبت می کنیم در هر دو حالت این زبان، زبان غالب و رسمی مردم کشور ما و دو کشور تاجیکستان و افغانستان و همچنین زبان اصلی میلیون ها نفر دیگر در سراسر گیتی است.

متاسفانه دیرگاهی است که زبان فارسی، ناخوش احوال و بیمار است و با کم محلی همه ما فارسی زبانان، حال زار این زیباروی شیرین دهن، رو به تلخی رفته و سخت رنجور و نزار است. چرا؟ بشنوید تا خلاصه ای از ماجرا را در چند پرده کوتاه بگویم.

پرده اول: در این دوران قرنطینه و حضور کرونا در ایران، زمان بیشتری را صرف تماشای تلویزیون و برخی برنامه‌های شاد و از جمله دورهمی کردم. در بخش مشارکت تماشاگران حاضر در سالن و پاسخ به پرسش های مجری برنامه به ویژه شعرخوانی از سعدی و حافظ متوجه شدم که اغلب شرکت کنندگان چیزی برای ارایه در چنته ندارند و به همان نخستین بیت دیوان غزلیات حافظ بسنده می‌کنند تا آنجا که صدای مجری برنامه دورهمی هم درآمده و این بیت را نمی پذیرفت. ابتدا فکر کردم امشب این گونه بوده است که هیچ کس نتوانست از سعدی یا حافظ بیت یا ابیاتی را از بر بخواند اما در شب و شب های بعدی بیشتر به عمق فاجعه پی بردم تا آنجا که با دیدن دو فرهنگی زن و مرد که به احتمال خیلی زیاد معلم فرزندان ما بودند و قادربه خواندن یک غزل یا حتی ابیات اندکی از سعدی و حافظ نبودند به شدت برافروخته و متاسف شدم. باور نداشتم که تمام این شب ها و تمام این افراد از روی عمد و با برنامه ریزی قبلی و برای اثبات بیسوادی هموطنانم بر روی صحنه حاضر شده و ضمن تن دردادن به تحقیر خویش در قاب تلویزیون موجب تمسخر و خنده دیگران را فراهم کرده باشند اما در شگفت بودم که چرا به این راحتی برنامه ریزان توانمندی همانند مهران مدیری اجازه تکرار و تکرار حضور این خیل بیسوادن و دریافت جایزه ای برای پاداش به کوتاهی هایشان را می‌دهند؟ باور کنید که در هیچ کجای این دنیا به اشتباه پاسخ دادن ، ندانستن و بیسوادی جایزه وپاداش نمی‌دهند. از سوی دیگر ناراحت بودم که چرا به آسانی تیم برنامه ریز دورهمی نتوانسته است با استفاده ازاندکی ابتکار و تفکر، این تهدید را تبدیل به فرصت نموده و برای مثال به جمع انبوه مشتاقان حضور در ضبط برنامه از پیش اعلام کنند که پیش شرط حضور شما مثلا حفظ یک حکایت از سعدی یا غزلی از حافظ با فلان مطلع است. مطمئن باشید که با استقبال گسترده مخاطبان و علاقه مندان حضور در این برنامه روبرو می شدند و مجری نیز با افتخار در ابتدای هر برنامه اعلام می کرد که: " خوشبختانه  امشب به تعداد نفرات حاضر در این سالن، صفحات یا غزلیات حافظ وجود دارد " . استفاده از این روش ساده که هیچ گونه بار مالی نیز در پی ندارد موجب تبلیغ و اشاعه گسترده ادبیات غنی کشورمان در بین هموطنان می شود و البته برنامه ریزی برای روی آوردن و استقبال مردم از ادبیات فارسی نیاز به یک همت عالی و بازبینی جدی در تمام ارکان صدا و سیما  و برنامه های نمایشی و سرگرم کننده فعلی دارد که جای پرداختن به آنها در فرصت دیگری ممکن است.

پرده دوم: مادربزرگ پیری داشتم که در نوجوانی همواره موجب شگفتی و تعجب بسیار من می‌شد. او که اغلب مشغول قرائت آیات قرآن بر روی رحل مقابلش بود گاهی و در اوقات خوش ما کودکان، برایمان حکایات زیبا و جذابی از سعدی را از برمی‌خواند که موجب کیف بی اندازه مان می‌شد. نمونه دیگری که شبیه این ماجرا در همان سنین 10 تا 12 سالگی دیدم، زنی از بستگان پدری بود که در هنگام نان پختن و در کنار آتش تنور، ابیاتی از بوستان سعدی می‌خواند و اتفاقا چه بی اشتباه و درست هم می‌خواند. مادربزرگ و آن خانم که سال‌های درازی از وجود پربرکتشان محروم هستیم، هیچ‌گاه به مدرسه نرفته و تحت آموزش هیچ معلمی به معنای امروزی نیز قرار نگرفته بودند. تمام سهم آنان از درس و کتاب و معلم فقط همان دوران کوتاه حضور در مکتب‌های آن روزگاران و خانم باجی ترکه به دست و دوره کردن گلستان و بوستان و عم جزء قرآن بود. اگر آنان را با تمام اندوخته های گران‌بهایشان از ادبیات این سرزمین که در سینه داشتند چه شاهنامه خوانی‌ها، حکایات گلستان و غزلیات حافظ را در کنار باسوادان و دانش آموختگان دانشگاه‌های کشورمان که از بر داشتن اشعار بزرگان ادب و هنر ایران پیشکششان، حتی توانایی خواندن درست ابیاتی از غزلیات حافظ یا بوستان سعدی را نیز ندارند، بگذاریم چه تعریف جدید و دقیقی از باسوادی و بیسوادی خواهیم داشت؟ به راستی به چه کسی در هر کشوری باسواد یا بیسواد گفته می‌شود؟ آیا نمی‌دانیم که همین زبان فارسی و رایج کشورمان را وامدار استاد سخن، سعدی شیرازی هستیم؟ ای کاش برای یک بار کتاب " تماشاگه راز " که متن سخنرانی شهید مطهری در سال 1350 شمسی و در باره عرفان حافظ است را می‌خواندیم تا بهتر با این ابرمرد غزل فارسی آشنا می‌شدیم. بیسوادی واقعی این است که بدون استفاده و بهره بردن از داشته‌های ادبی و مفاخرکشورمان، آنان را در کتابخانه‌ها، موزه ها و آرامگاه هایشان و در میان فاصله بین تماشا کردن آثار ارزنده شان، زندانی کرده و هیچ گاه به صرافت استفاده و خواندن آن چه نوشته یا سروده اند نیفتیم. باید متحول شد و عملا کاری کرد. این گونه نیست که همه هم و غممان و مهم ترین بهانه این روزگار سختمان فقط و فقط اوضاع نابسامان اقتصادی و تنگناهای معیشتمان باشد و کوتاهی در هر چیزی را به گردن نحیف دخل و خرجمان بگذاریم. مگر گذشتگان فرهیخته ما غم معیشت و ارتزاق خانواده را نداشتند؟ اصلا مگر سالی چند بار بر سفره هایشان دیس پلو بود؟ آنان خیلی بیشتر از امروزما غم نان ودغدغه سیر کردن شکم خود و خانواده را داشتند اما این غم هیچ گاه موجب کم محلی و بی توجهی شان به شاهنامه فردوسی و دیوان حافظ و بوستان و گلستان سعدی نشد.

پرده سوم: به گفته نلسون ماندلا، با دیگران به زبانی که می‌فهمد صحبت نکنید زیراحرفتان فقط به مغزش می‌رسد، اما اگر با او به زبان مادریش صحبت کنید، حرفتان به دلش می‌‌نشیند.  همه ما وقتی با فارسی صحبت کردن یک فرد خارجی و غیر ایرانی روبرو می‌شویم قند در دلمان آب شده و گل از گلمان می شکفد و احتمالا در آن لحظه در ذهنمان خطور می‌کند که خارجی‌هایی که فارسی نمی‌فهمند چه احساسی نسبت به شنیدن کلمات فارسی یا صحبت کردن ما دارند؟ شاید برایتان جذاب باشد که با برخی پاسخ های یک نظرسنجی در همین باره آشنا شوید: یک دختر انگلیسی: به نظر آهنگین و احساسی می‌آید.یک مترجم اهل جمهوری آذربایجان: بی نظیر است. فارسی چیزی شبیه فرانسه خاورمیانه است. شاعرانه ترین زبانی است که تا کنون شنیده ام. یک استاد دانشگاه تکزاس آمریکا: بسیار ظریف، شیرین و سیال است. نه مانند عربی از گلو خارج می شود و نه مانند هندی تودماغی است. مردی از صربستان: بسیار رمانتیک به نظر می‌آید. فردی را درصربستان دیدم که 10 زبان می دانست و به من گفت که در میان آنها، فارسی را بیشتر از همه دوست دارد چرا که بسیار شاعرانه است. یک ایتالیایی: در یک کلام، عاشقانه. پیراسته، موزیکال و زمانی که زمزمه اش می‌کنی احساس می‌کنی تارهای صوتی را ماساژ می‌دهد. یک دانشجوی دانشگاه آکسفورد انگلستان: خیلی نرم است. مانند شیر یا آب است و به گونه ای روان و سیال به نظر می‌آید.

اینها فقط بخشی از نظرسنجی مورد اشاره بود. بسیاری از ما شعر خوانی خانم دکتر آنا برزینا که در سریال شوق پرواز نیز ایفای نقش کرد را در مقابل مقام معظم رهبری به خاطر داشته واز شنیدن آن بسیار ذوق کرده و بر خود بالیده ایم همان غزلی که مطلعش این بیت بود: این خاک گهربار که ایران شده نامش / شیری است که مابین دو دریاست کنامش. هر سال دانشجویان و دانش آموختگان برجسته زبان و ادبیات فارسی از سراسر جهان به دعوت بنیاد سعدی که ریاست آن از آغاز تا کنون بر عهده دکتر غلامعلی حداد عادل بوده است به تهران و سپس چند شهر تاریخی دیگر از جمله اصفهان و شیراز سفر کرده و از نزدیک با ایران و مردمش آشنا می‌شوند. همه اینها و فارسی صحبت کردن یا شعر خواندنشان آن هم با آن ته لهجه خارجی برای ما لذت بخش و دلنشین است اما به هیچ وجه چاره درد تن خسته و رنجور زبان فارسی در داخل کشور نیست.

پرده آخر: رییس بنیاد سعدی که وظیفه نشرو حمایت از ترویج و گسترش زبان فارسی در سراسر جهان را بر عهده دارد از اتفاق روزگار، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز هست. دکتر حداد عادل که از سال 1374 و به غیر از یک دوره 4 ساله که رییس مجلس بود، تا کنون یعنی به مدت 21 سال رییس مهم ترین نهاد رسمی حفظ و پاسداری از زبان و ادب فارسی در ایران است و از اینجا به بعد می‌خواهم کمی بی تعارف و با ایشان صحبت کنم: خسته نباشید آقای دکتر اما آیا احساس نمی‌کنید که دیگر نیاز به دمیدن یک روح جدید و جوان تربه کالبد فرهنگستان وجود دارد و ازکرسی ریاست باید کمی فاصله گرفته و به عضو موثر این نهاد ارجمند تبدیل شد؟

راستی، چرا فرهنگستان تا  این اندازه بدون انگیزه و بی دل و دماغ برای طراحی، مشاوره و نظارت بر گسترش و پاسداری از زبان و ادب فارسی در تمام نهادهای زیر دست از دانشگاه تا مدرسه و صدا و سیما و حتی محاوره عامه مردم کوچه و بازار است؟ مگر نه این که یکی از مهم ترین وظایف رییس، ارائه طرح‌هاى پژوهشى و علمى و انتشاراتى به شوراى فرهنگستان جهت تصويب‌ و اجراست؟ چرا فرهنگستان همواره فرسنگ ها از غافله تغییرات و خطرات پیش روی زبان وادب فارسی در دوره معاصر عقب مانده و حتی به غبار عبور این کاروان در طول زمان نیز نرسیده و همواره با فاصله معناداری به فکر مشکلات و کوتاهی هایی می‌افتد که دیگر خیلی زود دیر شده و عنصر گرانبهای زمان را به کلی از دست داده است؟ برای اطلاع می‌گویم که  دوری و روی گردانی نسل کنونی و جوانان ما از زبان مادری، میزان اندک و خجالت بار سرانه مطالعه و نهایتا بیسوادی و بیگانگی ما نسبت به گنج نهان زبان وادب فارسی به هیچ وجه اتفاقی نبوده و نمی‌توان آن را فقط زاییده تحولات دنیای ارتباطات و فضای مجازی دانست بلکه بیشترین سهم در این وادادگی زبان مادری برعهده عوامل داخلی است. با کمال حجب و حیا اما با بغضی فروخورده می‌گویم که گاهی وقتی با دقت به کارکرد برخی نهادهای مسئول از وزارت ارشاد گرفته تا آموزش و پرورش و فرهنگستان و آموزش عالی و ....می نگرم یاد این بیت معروف حافظ می افتم که: قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود / ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود

سخن پایانی این که، زبان مادری ما ایرانیان میراث گران‌بهای قرن‌ها جان فشانی و تلاش نیاکان و دسترنج گرانسنگ استادان و حافظان سخن فارسی همچون فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ و ده‌ها پیشگام و رهرو این طریق پرخطر از حوادث و دست درازی ها و حملات دشمنان این آب وخاک بوده است. به راستی سهم و وظیفه یکایک ما و شما در حفظ و پاسداشت آن چیست؟