چین، دروغگوی بزرگ یا مدیر اَبَر توانمند؟

مائده رئیسی*، گروه تعاملی الف،   3990127056 ۱۰۶ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳۴ تکراری یا غیرقابل انتشار
چین، دروغگوی بزرگ یا مدیر اَبَر توانمند؟

طی یک هفته گذشته بحث و جدل ها در خصوص صحّت آمار مبتلايان به کرونا در چين و تعداد واقعي کشته شدگان به اوج خود رسيده است. دونالد ترامپ رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا که از ابتدا اصرار داشت بجاي استفاده از کلماتي چون "کرونا ويروس" يا "کويد-19" از اصطلاح "ويروس چيني" يا "ويروس ووهان" استفاده کند و اين بلاي جهاني را از دريچه تنگ سياست بنگرد، حالا با شکسته شدن رکوردهاي متوالي آمار کشته شدگان و مبتلايانِ جديد در قلمرو تحت مديريتش روبروست. تا زمان نگارش اين يادداشت روزانه قريب به 2 هزار نفر در آمريکا جان خودرا بر اثر کرونا از دست مي دهند ولي هنوز خبري از رسيدن به پيک و نزولي شدن منحني مرگ نيست. آنچه تا همين يکماه پيش از نظر پرزيدنت ترامپ مهم نبود و سعي داشت با مقايسه آمار کشته شدگان آنفولانزاي فصلي با کروناويروس، مردم آمريکا را قانع نمايد تا باخيال راحت و بدون نگراني به فعاليت هاي اقتصادي ادامه دهند، آنچه تا همين چند هفته پيش از نظر ويلبر راس –وزير بازرگاني کابينه ترامپ- پديده مفيدي براي اقتصاد آمريکا پيش بيني مي شد که مي توانست آمار بيکاري در آمريکا و حتي مکزيک را کاهش دهد؛ حالا با سرعت سرسام آوري به بزرگترين بحران اقتصادي 90 سال اخير تبديل شده که تنها طي 3 هفته، 15 ميليون نفر بيکار روي دست اقتصادِ آمريکا بجا گذاشته و هنوز هم ميل زيادي به گسترش دارد.

پيش بيني ها يکي پس از ديگري اشتباه از آب درآمده، در جهاني که "برنامه ريزي ها" همگي بر اساس "پيش بيني ها" طراحي مي شوند و سياستمداران بر اساس "برنامه ريزي ها" حکومت مي کنند؛ اين ديگر يک اشتباه معمولي و قابل اغماض نيست. شدت آثار پاندمي کرونا از لحاظ سياسي، اقتصادي و اجتماعي در حدي است که اکثر کارشناسان بين المللي در حوزه هاي مختلف علوم انساني، دنياي پساکرونا را دنياي متفاوتي با جهان حاضر مي پندارند و روزي نيست که مصاحبه يا مقاله جديدي در سرتاسر دنيا در اين باره منتشر نشود.

اينکه دنياي پساکرونا چگونه دنيائي ست و چه خصوصياتي دارد موضوع اين يادداشت نيست، بحث اين مقال درخصوص آثار کوتاه مدت ناشي از اشباهات برآوردي و پيش بيني هاي خطاست که کشورهاي بزرگ و قدرتمندي را با جدي ترين بحران قرن اخير روبرو نموده است.

به نظر می رسد بسياري از سياستمداران پر ادعاي مغرب زمين، در موضوع اخير به ترتيب زير عمل کرده اند:
مرحله اول: از اينکه بزرگترين رقيب اقتصادي غرب دچار بحراني شده که اقتصاد آن را فلج کرده و چين را از ميدان رقابت عقب انداخته مشعوف شده اند، هرچند بعضي از آنها اين خوشحالي را بروز دادند و برخي ديگر ترجيح دادند که لااقل ظاهر قضيه را حفظ کنند، اين وسط شايد گروه سومي هم بود که براساس تئوریِ "به ما چه" ، حس خاصي به موضوع نداشت.
مرحله دوم: با گسترش کرونا در چين و ظاهر شدن ابعاد جديدِ ويروس ناشناخته از جمله اينکه سرعت انتقال و شيوعِ آن به طرز شگفت انگيزي بالاست، بسياري از حاکمان و مردم عادي به فکر فرو رفتند که نکند به کشور ما هم کشيده شود؟ نکند ما هم مبتلا شويم؟ شاید هم با استفاده از ماشين حسابِ تلفن همراه خود محاسبات زير را انجام داده باشند:
الف) محاسبه آمار احتمالي مبتلايان
80 هزار مبتلا در چين تقسيم بر 1.430ميليارد جمعيت چين = 0.00005
 0.00005 ضربدر 330 ميليون جمعيتِ آمريکا= 18.400 نفر مبتلايان احتمالي در آمريکا
ب) محاسبه آمار احتمالي کشته شدگان
3 هزار کشته شده در چین تقسيم بر 80 هزار مبتلا = 0.0375
0.0375 ضربدر 18.400 مبتلا در آمریکا = 690 نفر کشته شدگان احتمالي در آمريکا

اين محاسبه براي تمام کشورها براحتي قابل انجام بود، فقط کافي است 0.00005 را ضربدر جمعيت کشورِ هدف کنيم و سپس نتيجه را در 0.0375 ضرب کنيم تا آمار نهائي کشته شدگان کرونا در هر کشور را تخمين زده باشيم، همين!

هرچند رقم تخمين براي هر کشور بنابر جمعيتش با ديگر کشورها متفاوت است، اما وجه مشترک تمام نتايج اين است که اعداد بدست آمده بسيار کوچکتر و بي اهميت تر از آن هستند که نياز به نگراني يا برنامه ريزي يا آماده کردن تجهيزات و ... باشد. نهايتاً يک بيماري است با ميزان کشندگي کمتر از بيماري‌هاي ديگر، مي آيد، تعداد خيلي محدودي که مشکل زمينه اي دارند را راحت مي کند و مي رود، همين!
مرحله سوم: در اين مرحله کروناويروس ديگر در کل دنيا پخش شده، ويروسي که طي 3 ماهِ نخست حدود 80 هزار نفر را مبتلا نمود حالا در عرض فقط يکماه، 1.600.000 نفر در سراسر دنيا را آلوده کرده، وحشت و مرگ را بر دنيا مستولي نموده، درب مراکز آموزشي و اقتصادي را قفل زده، ميلياردها نفر را ناچار به قرنطينه خانگي کرده و گذر زمان را به نوعي متوقف نموده که گويي فقط تعداد مبتلايان و کشته شدگان در حال حرکتند و هرچه جز اين است متوقف و فريز شده! انگار کروناويروس از ساده لوحگيِ مکتوم در محاسبات مرحله قبل خنده اش گرفته باشد و شايد هم بخاطر حقير پنداشته شدنش لج کرده و بنايِ انتقام دارد!
مرحله چهارم: از تناقض موجود بين مرحله دوم و سوم، لاجرم مرحله چهارم ايجاد شده است. در اين مرحله افکار عمومي ملت ها با تعجب و خشم از سياستمداران و دولتمردان مي پرسند "پس چه شد؟" . مگر نه اينکه چيز مهمي نبود؟ مگر نه اينکه از بيماريهاي ديگر بارها کم خطرتر بود؟ مگر نه اينکه همه چيز تحت کنترل بود؟ مگر نه اينکه تجهيزات و امکانات به ميزان کافي آماده شده بود؟ پس چه شد؟!

حالا سياستمداران و دولتمردان که از طرفي با فشارهاي شديد بحرانهاي سلامت و اقتصاد در کشورشان دست و پنجه نرم مي کنند، از طرف ديگر بايد پاسخ افکار عمومي را بدهند و اگر نتوانند، شايد بهاي سنگيني مثل رأي نياوردن در انتخاباتِ پيش رو را در جبران اشتباهات مرگبارشان بپردازند. درطول تاريخ هميشه يکي از کوتاه ترين راه هاي پيش رو براي مقصرين، "فرافکني" بوده و هنوز هم هست. انگشت اتهام به سوي ديگران دراز کردن مي تواند بخشي از افکار عمومي را از واقعيت منحرف کند.

دونالد ترامپ اين بار گفت: « سازمان بهداشت جهانی واقعاً اشتباه بزرگی کرد. این سازمان که بودجه‌اش عموماً توسط ایالات متحده تامین می شود، به دلایلی بسیار چین‌محور است. ما با دقت بسیار این موضوع و تعلیق کمک مالی به WHO را بررسی خواهیم کرد، سازمان بهداشت جهانی از آمریکا پول هنگفتی دریافت کرده است، اما آنها از چین جانبداری کردند. این نهاد بین المللی می‌توانست زودتر درباره خطر شیوع ویروس کرونا اطلاع‌رسانی کند».

همزمان با اين اظهارات، موج رسانه اي سنگيني در جهان به راه افتاد که چين را متهم به پنهان کاري و ارائه آمار و اطلاعات کذب مي نمود. حتي در ايران سخنگوي وزارت بهداشت اين آمار را "شوخي تلخ چين با دنيا" خواند که مسبّب وضع موجود شده است.

براي اثبات اين اتهام، بار ديگر ماشين حساب تلفن هاي همراه به کمک آمدند:
475 هزار مبتلا در آمريکا تقسيم بر 330 ميليون جمعيت آمريکا= 0.0014
0.0014 ضربدر جمعيت 1.430ميلياردي چين= حدود 2.060.000 نفر مبتلاي واقعي در چين
17 هزار کشته شده در آمريکا تقسيم بر 475 هزار مبتلا= 0.0359
0.0359 ضربدر 2.060.000 مبتلاي چين= حدود 73.900 نفر کشته در چين تا کنون
پس تا اينجاي کار با استناد به بازي آماري؛ مبتلايان واقعي چين حداقل 25 برابر آماري بوده که به دروغ اعلام کرده و يک دنيا را به دردسر انداخته است! اين نوع محاسبه هرچند به سهولت و با یک حساب سرانگشتی انجام مي شود و کار راه انداز است و حتی ميتوان با آن موج سواري سياسي هم ايجاد کرد، اما لااقل 2 اشکال اساسي دارد:
نخست اينکه درصدِ مبتلايان و کشته شدگانِ کدام کشور را به جمعيت چين تعميم دهيم تا آمار واقعي چين بدست آيد؟!
بطور مثال جدول زير از اطلاعات رسمي که توسط WHO منتشر شده استخراج گردیده است:

همانطور که از جدول فوق مشخص است، بازي کردن با آمار و تخمين زدن يک کشور بر اساس درصدهايِ يک کشورِ ديگر مي تواند منجر به نتايج بي اعتبار و بي معنائي شود. مثلاً براساس اطلاعات کشور هند بايد تعداد واقعي کشته شدگان در چين 241 نفر باشد اما بر اساس اطلاعات کشور ايتاليا به عدد 435.650 نفر کشته ی واقعي براي چين مي رسيم. جالب اينجاست که باهمين فرمول و براساس اطلاعات ايالت نيويورک در آمريکا عدد 560.846 نفر بدست مي آيد، اما در ايالت ويرجينياي غربي که از لحاظ موقعيتِ مکاني نزديک به نيويورک هم هست، به عدد 3.763 نفر مي رسيم که به رقم اعلام شده توسط چین بسیار نزدیک است.
یا مثلاً چنانچه آمار آلمان را تعمیم دهیم؛ چین باید بیش از 2 میلیون نفر مبتلا داشته باشد، اما طبق درصدهای اندونزی، آمار واقعی مبتلایان چینی حتی به 19 هزار نفر هم نمی رسد.
در واقع اگر به تعميمِ درصدهاي يک کشور به جمعيتِ کشورِ ديگر براي صحت سنجي آمار روي آوريم، بدون استثنا تمام کشورهاي جهان در حال دروغگوئي درباره آمار کرونا هستند، زيرا آمار هيچ کشوري با کشور ديگر همخواني ندارد. حتي آمار ايالتهاي 50 گانه آمريکا هم با يکديگر همگن نيستند!

اشکال دوم آن است که اگر اين آمار و ارقام و درصدها را قابلِ تعمیم فرض کنيم، ديگر مديريت کردن چه معنائي دارد؟ مثلاً اگر يک پديده در يک کشور موجب مرگ 3 هزار نفر شود، در تمام کشورهاي ديگر هم بايد همين باشد. لذا اينکه حاکمان يک کشور آن را بطور جدي مديريت کنند و يا دولتمردان کشورِ ديگري آن را شوخي بدانند؛ نبايد اثري در نتيجه داشته باشد و در هرصورت تعداد کشته شدگانِ تمام کشورها صرف نظر از مدل مديريتي، زيرساختها، امکانات، سرعت عمل و ... همان است که بايد باشد!

اگر تا اينجا متقاعد شده ايد که بازي کردن با اعداد هيچ کمکي به وضع موجود و يافتن حقیقت نمي کند، بهتر است چند دقیقه تخمینِ ماشین حسابی را کنار گذاشته و روي واقعیت های زير بيشتر فکر کنيم:
از لحاظ علم آمار، نتایج نمونه ای را که معرّف جامعه نباشد نمیتوان به جامعه تعمیم داد. يعني اگر قصد داريم اطلاعات يک جامعه را به جامعه ديگر تعميم دهيم، بايد در ابتدا اطمينان حاصل کنيم که اين دو جامعه ويژگي هاي مشترکي دارند به نحوی که يکي از آنها بتواند معرّف ديگري باشد. در غير اينصورت نتيجه گيري ما از روائي و پايائي (Validity & Reliability ) برخوردار نيست و لذا نه تنها معتبر و قابل اعتماد نيست، بلکه حتي مانند پديده کرونا مي تواند گمراه کننده نيز باشد.

چين از لحاظ سياسي، اقتصادي و جامعه شناسي، حداقل 2 تفاوت مهم با کشورهاي غربي دارد که موجب مي شود تعميم نتايج چين به آن کشورها غيرعلمي قلمداد شود:
1- ساختار سياسي حاکميت چين، سوسياليستي است. بديهي است که در اين سيستم دستورات از بالا صادر شده و بدون چون و چرا به اجرا مي رسد. از طرف ديگر مردم نيز فرمانبردارِ حکومت هستند و هيچ شکلي از نافرماني مدني طي چند دهه اخير در چين گزارش نشده است. اين قدرت و قاطعيتِ حاکمِ سياسي از يکسو و همراهي و فرمانبرداري مردم از حکومت در سوي ديگر، موجب شد چين بتواند بدون فوت وقت قانون Lockdown (منع آمد و شد يا نوعي حکومت نظامی) را براي شهر ووهان که منشاء اوليه کروناويروس بود اجرا نمايد. بدين ترتيب 12 ميليون نفر با سخت گيرانه ترين نوع قرنطينه در جهان مواجه شدند و 11 هفته نه در شهر، بلکه در منازل خود محبوس ماندند، فيلمهاي منتشر شده از ووهان نشان مي دهد که دولت حتي درب بسياري از آپارتمانها را از بيرون جوش داده بود تا هيچکس امکان خروج از خانه را نداشته باشد!
لذا با این اقدام به موقع و قبل از انتشار در سراسر چین، عملاً در شهر ووهانِ 12 میلیونی 80 هزار نفر مبتلا شدند نه در چینِ 1.5 میلیاردی. به عبارت دیگر چین با قفل کردن کلیه ی کانالهای انتقال ویروس، محدوده یک کشورِ در معرض خطر را به یک شهر تقلیل داد و سایر مناطق کشور پهناورش را از خطر رهاند.

سوال اينجاست که کدام يک از کشورهاي ديگر به خصوص آمريکا و اروپائي ها توان اجراي چنين پديده اي را به لحاظ سياسي و اجتماعي داشتند؟ در آمريکا طبق گزارش FBI، تنها طي ماه اول شيوع کرونا رکورد 20 ساله فروش اسلحه شکسته شد و حدود 2.400.000 مجوز براي خريد اسلحه گرم در يکماه صادر گرديد. آيا دولت فدرال آمریکا توان سياسي براي اجراي حکومت نظامي را داشت؟ آيا مردمي که براي خريد دستمال توالت و اسلحه صف کشيده بودند و حتي يکديگر را کتک مي زدند، حاضر بودند از دستور دولت درخصوص حبس خانگي تمکين کنند؟!
2- ساختار اقتصادي چين مبتني بر مالکيت بخش عمومي است. در چنين سيستمي دولت بطور روزانه در حال رتق و فتق امور اقتصادي، توليد، تامين و توزيع نيازهاي جامعه است. لذا زيرساختهايِ دولتیِ ارائه اقلام و ارزاق عمومي به مردم از قبل فراهم بوده و دولت در اين خصوص مهارت کافي دارد. به همين دليل چنانچه دولت چين ناچار به حبس 12 ميليون نفر در منازلشان شود، از پسِ تامين نيازهاي ايشان و تحويل غذا و مايحتاج درب منازل به مدت 11 هفته متوالي يا ساخت بيمارستانِ هزار تختخوابي در کمتر از 10 روز هم برمي آيد. 

سوال اينجاست که کدام يک از کشورهاي ديگر توان اجراي چنين پديده اي را به لحاظ اقتصادي داشتند؟ بايد توجه کرد که صرفِ داشتن ذخاير انبوه مالي، نمي تواند به معناي توانائيِ اجراي چنين کاري باشد، داشتنِ پول با توانائي ارائه گسترده خدمات عمومي تفاوت قابل توجهي دارد. مثلاً با وجود آنکه اقتصاد آمريکا از چين بزرگتر است، اما جهان شاهد است که دولت آمريکا حتي در تأمين ارزاق عمومي در فروشگاهها هم دچار اختلال جدي شده، چه رسد به آنکه بتواند آنها را بطور رايگان درب منازل به مردم تحويل دهد. براي درک بهتر اين تفاوت فرض کنيد بطور متوسط هرساعت هزار خودرو از يک اتوبان عبور مي کنند و عوارض مي پردازند، حال اگر به هر دليلي شرايط اضطراري به شکلي حاکم شود که لازم باشد 3 هزار خودرو در ساعت عبور کنند، دولت مي تواند دریافت عوارض را بطور موقت کنسل کرده و با گسيل داشتن نيروهاي خدماتي و امدادي به آن اتوبان شرايط ترددِ رایگان را فراهم نمايد، لذا هرچند بار ترافيکي موقتاً افزايش یافته و حرکت به کندی صورت می پذیرد اما در کل، هدف برآورده مي شود. حالا فرض کنيد در بيابان يا کوهستاني که هيچ اتوباني از قبل وجود نداشته، يکباره شرايط اضطراري حکم کند که در هر ساعت 3 هزار خودرو تردد کنند. اگر حتي خزانه دولت سرشار از طلا و دلار باشد چه کاري در کوتاه مدت مي تواند انجام دهد؟ بديهي است که ابتدا بايد اتوبان احداث شود و اين کار زمان بر است، حالا اگر شرايط فوقِ اضطراري باشد و هر يک ساعت تأخير، جان چندهزار نفر را به خطر بياندازد چه؟ وجود خزانه ي غني عملاً چه فرقي با نبودنش دارد؟! 

ساختار اقتصادي آمريکا و اروپا مبتني بر مالکيت بخش خصوصي است. در اين سيستم دولت دخالت مستقيمي در توليد، تأمين و توزيع کالاها و خدمات نداشته و به دليل فقدان تجربه کافي و خصوصاً نبودِ زيرساختهاي لازم (در مثال ما همان اتوبان) که در اختيار دولت باشند؛ عملاً در اين قبيل مواردِ اضطراري، فشل و ناکارآمد مي شود. بد نيست بدانيم در چين کل مردم توسط دولت بيمه درماني دارند اما در آمريکا فقدان وجود يک سيستم بيمه درمانيِ کارا به اندازه اي حس مي شود که به برگ برنده باراک اوباما در انتخابات سال 2009 تبديل شد، هرچند ترامپ حتي همان طرح نه چندان کافي موسوم به اوباما کر (لایحه مراقبت بهداشتی مقرون به صرفه) را هم لغو نمود.

مي توان در حاشيه ي دلايل مهمي که منجر به مديريت مؤثرکرونا ويروس در کشورهاي شرق آسيا مانند چين، تايوان و هنگ کنگ گرديد، تجربه ارزشمند مقابله با سارس را هم اضافه نمود. به عنوان مثال تايوان پس از شيوع سارس در سال 2003 ، پروتکلي شامل 124 بند از بستن مرزها گرفته تا تأمين دارو و ذخاير غذا و ... جهت مقابله با اپيدمي ها تدوين و اجرا نمود. بدين ترتيب با شيوع کروناويروس ديگر تايوان نيازي به برگزاري جلسات متعدد، بالا و پايين رفتن از نمودارهاي آماري  و بدست گرفتن کاسه ي چه کنم نداشت، لذا بدون اتلاف وقت پروتکلِ از پيش تهيه شده را اجرا نمود و نتيجه آنکه تايوان با وجود گستردگي روابط اقتصادي و اجتماعي با چين و همچنين نزديکي جغرافيائي، تا امروز تنها 382 مبتلا و 6 کشته داشته است.گفته مي شود قبل از شيوع کروناويروس، طبق پروتکل مذکور 40 ميليون ماسک 3 لايه جراحي در انبارهاي مقابله با اپيدميِ تايوانِ 24 ميليون نفري موجود بوده است.

همچنين از ديگر عوامل مؤثر بر بالا بودن نسبت مرگ به مبتلايان، مي توان به اهميت ترکيب سني و سلامت جسمي هرجامعه اشاره نمود. بطورمثال ايتاليا از پيرترين کشورهاي جهان بوده و 22.6 درصد جمعیت بالای 65 سال سن دارند. شمار سالمندان 80 سال به بالا نیز به 7 درصد می رسد، لذا از لحاظ متوسط سن و همچنين ميزان بيماريهاي زمينه اي با کشوري مثل چين قابل مقايسه نيست.

مَخلَص کلام آنکه مي توانيم به ضرب و تقسيم هاي عددي مشغول شده و آگاهانه يا بدون آگاهي اجازه دهيم موج جنگ رسانه اي ما را به وادي جهلِ مرکّب برساند –آنچنان که ندانيم و ندانيم که ندانيم- ، يا اينکه به هنگام مشاهده ي تفاوتِ خروجي ها  بجاي متهم کردنِ سايرين به خروجيِ دروغين؛ به دقت تفاوت ورودي ها و پردازش ها را بررسي کنيم، باشد که رستگار شويم!

*دانشجوی دکتری اقتصاد دانشگاه شیراز