به گزارش الف به نقل از پایگاه خبری العهد٬ به مناسب سالگرد شهادت «حاج عماد مغنیه» فرمانده نظامی حزبالله که ۱۲ فوریه (۲۳ بهمن) بود٬ العهد مصاحبهای با حاجیه سعدی بدرالدین همسر این شهید گرانقدر انجام داده است.
-آغاز آشنایی شما با حاج عماد چگونه بود؟
مسافت زیادی میان منزل ما و منزل حاج عماد نبود٬ برادرم مصطفی در مسجد محله با عماد آشنا شده بود و بعد از آن رفتو آمدهایی میان این دو شکل گرفت؛ او یک جوان انقلابی بود که فکر میکرد و نقشه میکشید سپس آن را به اجرا درمیآورد. خط فکری عماد همچون مصطفی متمایز از همسالانش بود. آنها با این تفکر جهادی خود در برابر مجموعهای از چالشها و فرصتها قرار گرفتند که از جنگ داخلی آغاز شد و به پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ و شهادت سید محمدباقر آل صدر در سال ۱۹۸۰ و حمله به بیروت در سال ۱۹۸۲ رسید. این اتفاقات موجب شد تا این دو جوان با توجه به تفکر جهادی خود در شرایطی قرار گرفتند که در برابر این چالشها ایستادند.
-شرایط مالی حاج عماد در ابتدای ازدواج شما چگونه بود؟
زمانی که ما باهم آشنا شدیم٬ او از نظر مادی چیزی نداشت. ازدواج کردیم و مستقیما به ایران رفتیم٬ در آنجا ما کنار یکی از خویشاوندان عماد زندگی خود را آغاز کردیم؛ چرا که توانایی اجاره یک خانه را هم نداشتیم. بعد از اینکه به بیروت بازگشتیم٬ خانه بخت ما اتاقی در بالکن خانواده عماد بود و این اتاق تا بعد از تولد دخترم فاطمه خانه ما بود و پس از آن به دلیل شرایط کاری همسرم به مناطق مختلف نقل مکان کردیم.
-کمی از آغاز جهاد عماد و صبوریهایتان بگویید.
هریک از ما باید بدانیم که زندگی یک جنگ است و ادبیات دینی و اهل بیت (علیهم السلام) ما را به صبر در برابر مصیبتها دعوت میکند تا به درجه انسانی که خداوند به ما عنایت کرده برسیم. سخن همسرم را به یاد میآورم که میگفت مهمترین محور همه معادلات جهادی٬ انسان است. همه ما باید انسانیت را در زمین تحقق ببخشیم. از همان لحظه اول ازدواج با عماد فهمیدم که قدم در مسیر دشواری گذاشتهام و نقش و رسالت خودم را در این زندگی دریافتم. زندگی ما آمیخته با فکر و کار جهادی و مقاومت بود؛ این شرایط ایجاب میکرد که ما در سایه زندگی کنیم. زندگی در سایه چندین ویژگی داشت: نباید نام خود را به کسی میگفتیم٬ نباید کسی نسبت ما با حاج عماد را میفهمید٬ نباید کسی نام عماد را میدانست٬ خویشاوندانمان نمی توانستند به دیدار ما بیایند٬ همسایهای نداشتیم و همانطور که گفتم منزل ثابت و مخصوص به خود نیز نداشتیم. درواقع ما از یک زندگی عادی و اجتماعی برخوردار نبودیم. علاوه بر آن بیشتر لحظات زندگی ما در نگرانی نسبت به از دست دادن عماد و یاانتظار برای دیدنش می گذشت. اما همه این شرایط مانع از این نمیشد که ما همچون سایر خانوادهها٬ لحظات خانوادگی نداشته باشیم:عیدها و مناسبتهای خاص...و از زمان و مکان و امکانات کمی که در اختیار داشتیم برای زندگی استفاده میکردیم.
-اخلاص حاج عماد چگونه در کارش منعکس میشد و او چه وصیتی برای خانوادهاش داشت؟
عماد از کودکی به کمحرفی معروف بود و در مهمانیهای خانوادگی حرفی از کارهای جهادیش نمیزد و بسیار مهربان و شوخطبع بود.
او همواره از هرچیزی هرچند ساده و عادی برای استفاده در کارش برنامهریزی میکرد و اخلاص او در رفتارهای روزانهاش نمایان بود. او از کسانی نبود که مستقیما کسی را نصیحت کند و رفتارش گویاتر از هر حرف و وصیتی بود. الویت حاج عماد همواره تلاش و فداکاری برای ادامه راه مقاومت بود و سبک زندگی همه رهبران شهید همین است؛ همانطور که «سید عباس موسوی» (دبیر کل سابق حزبالله) قبل از شهادتش صراحتا عقیده و مسیر حزبالله را اعلام کرد که «وصیت اصلی٬ حفظ مقاومت است».
-آیا می توانید برخی از ویژگیهای شخصیتی حاج عماد را به عنوان یک همسر٬ یک پدر و یک فرمانده شرح دهید؟
او بندهای نبود که فقط عبادت کند؛ بلکه به شکل موثر برای امت و همه مظلومان کار میکرد و نفس و روح و هوش و مهارتهای جسمی خود را برای احقاق حق بسیج کرده بود. طبیعتا او مانند یک همسر و پدر عادی نبود و برای گذراندن وقت با خانواده زمان محدود و مشخصی داشت؛ اما زمانی هم که کنار ما بود بسیار شوخ طبع و مهربان بود و با هریک از سخنان ما در هرزمینهای تعامل و ارتباط برقرار میکرد.
-شما چه لقبی را برای خودتان دوست دارید: همسر شهید عماد٬ خواهر شهید مصطفی و یا مادر شهید جهاد؟
هیچ لقبی در مقابل درجه شهید وجود ندارد. من بنده خدا هستم و پروردگارم نعمت زندگی را به من عطا کرد تا با این سه شهید همراه باشم.
-سختترین و زیباترین موقعیتها در زندگیجهادی شما با حاج عماد کدام است؟
در نگاه خدا من «چیزی جز زیبایی ندیدم» (جمله حضرت زینب (س))٬ حتی سختترین موقعیتها نیز برای من زیبا بود. همه حوادثی که ما به عنوان یک خانواده در آن سالها از سر گذراندیم به اعتقاد من تلخ ترینش انتظار دیدن عماد و شیرینترین آن دیدار بعد از این انتظار بود.
-سید حسن نصرالله چگونه شهادت حاج عماد و جهاد و مصطفی را به شما تسلیت گفت؟
سید نصرالله به ماهم همانند سایر خانوادههای شهدا تسلیت گفت؛ اما درباره شهادت پسرم جهاد مستقیما سوالی درباره نحوه به شهادت رسیدن اوپرسیدم که ایشان پاسخ دادند: من در این شهادت به او غبطه میخورم.
-می توانید داستان جنگ جولای ۲۰۰۶ و آماده کردن غذا برای حاج عماد و دیدار اولتان با «شهید حاج قاسم سلیمانی» را برای ما تعریف کنید؟
در روزهای جنگ جولای ۲۰۰۶ با حاج عماد دیدار کردم تا برای او افطار حاضر کنم؛ چرا که در تمام روزهای جنگ روزه بود. تا آن سال حاج قاسم سلیمانی را نمیشناختم؛ اما در یکی از روزهای جنگ هنگامی که برای عماد غذا برده بودم با ایشان ملاقات کردم و حاج قاسم همراه با یک شخص دیگر با موتورسیکلت آمدند و در آنجا برای اولین بار حاج قاسم را دیدم. ما بعد از شهادت حاج عماد٬ حاج قاسم را شناختیم و قبل از آن شناخت زیادی از ایشان نداشتیم.
-آیا درست است که حاج قاسم سلیمانی از شما خواستند برای شهادتشان دعا کنید؟
-دوماه قبل از شهادتشان٬ حاج قاسم از من خواستند تا دعا کنم همانند پسرم جهاد به شهادت برسند و من بارها برایشان دعا کردم.
پایگاه خبری العهد همچنین بخشی از وصیتنامه «سید عباس موسوی» دبیرکل سابق حزبالله لبنان خطاب به خانوادهاش را به شکل زیر منتشر کرده است:
«همسرم شما همه زندگی و عشق من هستید٬ خداوند بر من منت نهاد که توفیق همراهی با شما را به من داد. اول از شما میخواهم که بر نفستان محافظت کنید٬ همسر شما انسانی بود که خداوند برای او مقدر کرد تا خدمتگزار کوچک اسلام باشد و از شما میخواهم ۵ فرزندمان را همچون ۵ سرباز برای اسلام تربیت کنید. شما را به صبر دعوت میکنم و حضرت زینب (س) قدرت واقعی شما باشد. شما را به خواندن قرآن کریم دعوت میکنم و قلب خود را با دعا و عبادت آرامش بدهید. دختر عزیزم سمیه! سلام و درود خدا بر تو باد. از تو میخواهم به درسهایت اهمیت بدهی و آموزههای اهل بیت (علیهم السلام) را نیز به خوبی یاد بگیری. اما پسرم یاسر! اول از همه تو را به نماز صبح سفارش میکنم و بعد از آن از تو میخواهم به درسهایت اهمیت داده و در کنار آن دروس فقه را نیز فرابگیری و از همه شما میخواهم زینت زندگی من در دنیا و آخرت باشید والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.