گزارش روزانه سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر /۳ اکشن وطنی و نهنگ صورتی در روز سوم جشنواره

حمید رضا امیدی سرور،   3981115068 ۲ نظر، ۰ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار
اکشن وطنی و نهنگ صورتی در روز سوم جشنواره

پیش از شروع جشنواره، هنگام ثبت نام در سایت برای حضور در سالن رسانه‌های گروهی، این سوال مطرح شده بود که پردیس ملت را ترجیح می دهید یا برج میلاد را؟ راستش به دلیل دسترسی بهتر برج میلاد و وضعیت مرتب تر پارکینگ و سالن انتظارش من برج میلاد را انتخاب کردم، هرچند که برگزار کنندگان جشنواره بی توجه به انتخاب‌های ما کار خودشان را کردند و مثل دو سه سال گذشته پردیس ملت را به این منظور اختصاص دادند؛ اما حالا می بینم گذشته از یکسری ارجحیت های ظاهری برج میلاد، پردیس ملت هم ویژگی هایی دارد که برای این منظور بسیار مناسب است. هر چند که اینجا هم یک پردیس سینمایی است نه یک مجموعه که اختصاصا به عنوان کاخ یک فستیوال طراحی شده باشد. داشتن چنین انتظاراتی در این دیار با توجه به گرفتاری های واجب تری که فعلا گرفتار آن هستیم، فعلا یک آرزوی محال است که بهتر است بی خیال آن شویم و به همین که گردانندگان جشنواره هنر استفاده کردن از ظرفیت های پردیس ملت را داشته باشند، دلخوش کنیم.

باید اعتراف کرد که امسال از برخی ریخت و پاش های بی دلیل جشنواره فجر که از دوره اول دولت خدمت‌گذار برای جلب نظر مساعد اهالی رسانه نسبت به ایشان آغاز شده بود، کم شده و این مسئله به نظم بهتر و جلوه سینمایی تر جشنواره فجر انجامیده، چرا که در آن دوران دقیقا پذیرایی از میهمانان شکل مراسم های عروسی پر از بریز و بپاش را پیدا کرده بود. از سفارش دادن غذا به یکی از رستورانهای نامدار تهران تا پخش و پلا کردن سینی های شیرینی روی میز ها و از این قبیل کارها که سنتش امسال اگر نه به تدبیر که لاقل بدلیل بی پول بودن برچیده شده است.

خوشبختانه آنها که دستی در کار دارند، اگرچه کمی دیر اما رفته رفته می فهمند که باید چطور عمل کرد که نتیجه بدست آمده به جای تبلیغ ضد تبلیغ نباشد. این ماجرا دقیقا حکایت یکی از فیلمهای در خور اعتنای جشنواره امسال باعنوان «روز صفر» است.

***

«روز صفر» دومین فیلمی است که با محور قرار دادن حوادث مربوط به حاشیه و متن زندگی یکی از بدنام ترین چهره‌های تروریستی دهه گذشته یعنی عبد المالک ریگی ساخته شده است. پیش از این  نرگس آبیار با فیلم «شبی که ماه کامل شد» با محور قرار دادن زندگی یکی از برادران ریگی و با روایت یک داستان عاشقانه که سرانجام به فاجعه ختم می شد، به نمایش این واقعیت پرداخت که چگونه جمود فکری و تعصب مذهبی می تواند بازیچه دست جنایتکارانی چون ریگی قرار گرفته و با تأثیر گذاری تدریجی از یک عاشق یک جانی بسازد.

اما اگر در «شبی که ماه کامل شد» ریگی شخصیتی حاشیه ای بود که فیلمساز هنرمندانه سایه حضورش بر کلیت فیلم و روابط میان آدما گسترانده بود، در فیلم «روز صفر» او یکی از دو قطب اصلی این درام حادثه‌پردازانه ایرانی است و حالا که باید حضور فیزیکی پر رنگ‌تری در فیلم داشت تا این بازی موش و گربه‌ای «روز صفر» جذابتر از آن چیزی باشد که در حال حاضر شاهدش هستیم.

«روز صفر» به عنوان ساخته نخست یک فیلمساز، اثری بسیار خوش ساخت و فراتر از استاندارهای سینمای تجاری در ایران است.  دیگر امتیاز مهم فیلم، پرهیز از شعارزدگی‌های معمول در چنین اثری است. یکی دو دهه پیش از این هرگاه قرا  می شد فیلمی دارای جنبه های تبلیغی و در راستای سیاست های حکومتی ساخته شود، گزینه‌هایی برای ساخت این آثار انتخاب می شدند که نابلدی های سینمایی خود را با یک دوجین شعار گل درشت از زبان شخصیتها و چند صحنه دعا و نماز تحت الشعاع قرارداده و نتیجه کار هم شاید توجه مدیران نا آشنا با سینما را قانع می کرد، اما برای مخاطبان سینما یک ضد تبلیغ اساسی از کار در می‌آمد.

اما سازندگان «روز صفر» برای پرهیز از اشتباهات تجربه های پیشین آنقدر در زدودن چنین جنبه هایی از فیلم افراط نشان داده اند که حاصل کار یک اکشن سبک هالیوودی بدون هویت ایرانی شده است! قهرمان اصلی فیلم به عنوان یک مامور اطلاعاتی ایرانی هیچ نشانه هویتی که بتوان او را به ایران و فرهنگ ایرانی وصل کرد، ندارد و البته سازندگان فیلم در پایان با یک نریشن از زبان قهرمان فیلم پر از قربان صدقه برای ایران و ایرانی  کوشیده اند جبران مافات کنند، اما با وجود همه حرفه ای گری آنها که در جای جای فیلم نمود دارند، توجه نکرده اند که چنین جایی که همه ماجراها ختم به خیر شده و چند لحظه بعد تماشاگر قرار است سینما را ترک کند، کمی برای این منظور دیر شده است.

«روز صفر» به عنوان اثری حادثه پردازانه و سرگرم کننده فیلم خوش ساخت و موفقی است، اما برای جداکردن راه خود از آثار سفارشی شعارزده از آن ور بام افتاده و کاملا به اثری بی هویت و صرفا حادثه محور بدل شده است.  فیلم براساس الگوی بازی موش و گربه و یا دزد و پلیسی شکل گرفته که در سینما نمونه های فراوانی از آن را دیده ایم، اما فیلمساز نتوانسته همچون نمونه‎های موفق این گونه فیلمها، تعادلی در وزن قطب مثبت و منفی ماجرا ایجاد کند. اگر شخصیت مامور داستان با تمرکز روی قهرمان بازی های او درست پرورش نیافته، شخصیت منفی فیلم نیز به دلیل غفلت، فاقد شخصیت پردازی درونی در فیلم است، نویسندگان فیلمنامه از این نکته مهم که شخصیت های واقعی نیز در فیلم باید شخصیت پردازی شوند، مترسکی از ریگی را به عنوان قطب منفی نشان مخاطب می دهند.

صحنه اوج پایانی فیلم نیز یعنی جایی که مامور ایرانی در هواپیمای خالی فاتحانه کنار دست ریگی شکست خورده می نشیند، یکی از مهمترین ظرفیت های هدر رفته فیلم است. معمولا در آثارموفقی که براساس این الگو ساخته می شوند، چنین لحظه‌هایی را به تاثیر گذارترین صحنه های فیلم بدل می کنند چنانکه همیشه در یاد تماشاگران می ماند، چیزی که در این جا صرفا با سکوتی بی معنا هدر می رود.

****

«ابر بارانش گرفته» ساخته مجید برزگر دومین فیلم روز سوم جشنواره فیلم فجر، برخلاف فیلم قبلی که اثری پر حادثه باریتمی تند بود، فیلمی است، آرام، بی حادثه و با ریتمی کند! تقریبا در یک سوم ابتدایی فیلم هنوز اتفاقی جدی در فیلم نیفتاده یعنی آن نقطه عطف اولی که باید درام را به حرکت در بیاورد. اگر بخواهیم با نگاهی درست به سراغ این فیلم برویم باید قواعد کلاسیک سینما را کنار بگذاریم، ابر بارانش گرفته، فیلمی داستان محور نیست و جالب اینکه به معنای متداول آن یک فیلم شخصیت محور و یا حتی رابطه محور هم نیست. شاید بتوان آن را اثری موقعیت محور در نظر گرفت. فیلمی که براساس چند ایده درباره فلسفه زندگی و مرگ شکل گرفته و کارگردان هم تعمدا تلاشی نکرده برای بیان این ایده ها  لاقل قصه ای به آن تزریق کند و تنها به چند موقعیت بسنده کرده که می توانند برش هایی ساده از زندگی باشند.

سازنده «ابر بارانش گرفته» کوشیده با تمرکز روی مفهوم مرگ، نسبت آن را با زندگی مشخص کند. شخصیت اصلی فیلم سارا، پرستاری است که بیشتر با بیماران در حال مرگ ارتباط دارد؛ پرستاری که گویی در آغاز فیلم به آنها کمک می کند واقع بینانه و راحت تر با مرگ روبرو شوند. اما درست زمانی که او را برای ماموریتی مشابه به میان خانواده ای می فرستند که پدرشان دچار مرگ مغزی شده، اما فرزندانش نمی توانند مرگ او را بپذیرند؛ حضور او در روندی تدریجی کارکردی متفاوت می کند. اوکه در ابتدا می‌کوشید فرزندان پیرمرد را به پذیرش مرگ پدرشان راضی کند، رفته رفته نقشی کاملا برعکس پیدا می کند. اما این بار نه فرزندان و نه حتی دکتری که تا پیش از آن به کار او بسیار اعتماد داشت، حرفهایش را نمی پذیرند. فیلم با لحنی واقع گرایانه آغاز می شود اما در نیمه دوم با نشان دادن حرکت لیوان و نهنگ صورتی جلوه هایی فراواقعی نیز پیدا می کند که همان نشانه‌های تحولی است که در ذهن سارا از مرگ و زندگی شکل گرفته است.

«ابر بارانش گرفته» می‌توانست فیلم بهتری باشد، اگر ریتم آن تا این اندازه کند و کشنده نبود، مگر اینکه بپذیریم فیلمسار برای اینکه مخاطبان نیز تجربه ای مشابه از مفهوم مرگ داشته باشد، فیلمش را تا سرحد مرگ کند پیش برده است!

****

سینمای دفاع مقدس در سالهای اخیر با کم توجهی روبه رو شده، البته نه در جشنواره که گردانندگان آن همیشه نظر مساعدی به این فیلم ها داشته اند؛ بلکه در میان فیلمسازان ایرانی که در این سالها کمتر تمایلی به ساخت چنین فیلمهایی نشان داده اند. البته درباره دفاع مقدس حرفهای زیادی زده شده که  بارها و بارها نیز تکرار شده اند، با این حال حرفهای گفته نشده بسیاری هم هست که اگر همت و جسارت باشد می تواند به فیلمهای خوبی بدل شود.

حاصل کار مهرداد خوشبخت در فیلم «آبادان یازده 60» اگرچه فیلمی جسورانه و برخوردار از حرفهای گفته نشده پیرامون دفاع مقدس نیست، اما اگر خیلی سخت گیرانه به سراغ آن نرویم، می‌توان  آن را به عنوان فیلمی قابل قبول که به نیت بازگویی گوشه هایی از تاریخ دفاع مقدس ساخته شده، در قالب اثری نسبتا خوش ساخت و سرگرم کننده پذیرفت.

قصه فیلم در ایام آغاز جنگ در آبادان می گذرد زمانی که نیروهای دشمن شهر را زیر آتش گرفته اند . مقاومت مردمی در کنار نیروهای ارتش و سپاه فصلی پرشور و حماسی از این روزها ساخته که فیلم در نمایش آن موفقیت دارد. مهرداد خوشبخت در «آبادان یازده 60» با لحنی حماسی داستان از خود گذشتی مردم این دیار را در قالبی اپیزودیک روایت می کند. فیلم سه پرده دارد: پرده اول باور (لمس خطر)، پرده دوم ناامیدی (سقوط خرمشهر) و پرده سوم شور (حماسه مقاومت).

فیلمساز باپرداخت سینمایی خوب از صحنه‌های دشوار جنگی آن هم از نوع جنگ شهری و هم چنین فضا سازی های ملموس و تاثیر گذار از همان پرده نخست تماشاگر را با خود همراه می کند تا پس از مدتها یک فیلم جنگی خوب را شاهد باشد که هم تماشاگر عادی سینما را جذب خود می کند و هم مخاطبان جدی تر را راضی از سینما بیرون می فرستد.