چه نسبتی با جامعه فاطمی داریم؟ 

علی اباذری،   3981109032 ۱۱ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴ تکراری یا غیرقابل انتشار
چه نسبتی با جامعه فاطمی داریم؟ 



یکی از مشهورترین سخنان روایت شده از حضرت فاطمه (س) این جمله است: الجار ثم الدار / اول همسایه بعد خانه !

کوتاهی و سادگی این سخن نباید عمق و اهمیتی را که این آموزه معنوی و اجتماعی در خود دارد پنهان کند. این جمله اشاره به نوعی رابطه اجتماعی دارد که در آن " دیگری" بر خود مقدم است و ناگفته پیداست که رابطه اجتماعی فراگیر در جهان امروز ( و در جامعه ما شاید حتی با شدتی بیشتر! ) کاملا بر عکس آن است: همه چیز از من شروع می شود نه دیگری!

در آموزه های اجتماعی و اخلاقی بزرگان دینی و فیلسوفان اخلاق معمولا چنین گفته می شود که دیگری نباید همچون وسیله ای در خدمت اهداف من باشد و به او باید به چشم غایتی فی نفسه نگریست. اما حتی در این سخن مهم نیز حرفی از تقدم دیگری بر خود در رفع نیازها نیست و باید با تحلیل بیشتری به آن رسید.

در رابطه اجتماعی مبتنی بر تقدم دیگری، من به دیگری خدمت نمی کنم که او هم متقابل به من خدمت کند. چنین چشمداشتی بر همان تقدم من بر دیگری استوار است چرا که اگر ارزیابی و محاسبه من در خدمتم به دیگری این باشد که او خدمت من را پاسخ نخواهد داد از انجام آن صرف نظر می کنم! این همان نوع رفتار و کنشی است که برخی جامعه شناسان از آن به عنوان رابطه ابزاری- بازاری و کالایی شده یاد کرده اند و در اصطلاح عامیانه ما با تعبیر "نان قرض دادن" شناخته شده است.

در رابطه اجتماعی مبتنی بر تقدم دیگری یا غیر ابزاری- بازاری، خدمت من به دیگری فی نفسه ارزش دارد نه برای رسیدن من به هدفم و به دست آوردن چیزی که از این رابطه دنبال می کنم. من خدمت می کنم چون دیگری احتیاج دارد. هر چند انتظار جبران متقابلی در این نوع رابطه وجود دارد اما این انتظار از نوع ابزاری و بازاری نیست چرا که از پیش روی آن حساب نشده و ارزیابی و محاسبه این جبران در مبادرت کردن به خدمت رسانی من جایی ندارد. با این حال بنا به فطرت انسانی، چنین رفتاری بی پاسخ متقابل نمی ماند و به قول مشهور در حیات روزمره و سکولار مدرن نیز "خوبی مسری است".

به روایت فاطمی اول این نوشته برگردیم. مضمون این سخن کوتاه و پر مغز با این تحلیل دیگری خواهانه از رابطه اجتماعی همخوانی کامل دارد و البته به دلیل جهان بینی دینی نهفته در اندیشه و باور گوینده از فهم "عرفی" و سکولاریزه چنین تحلیلی که تنها در حد مناسبات انسانی این جهانی باقی می ماند فراتر می رود اما نکته بسیار مهم این است که متاسفانه در تحلیل و تعلیم آموزه های دینی در جامعه ما به ارتباط طولی تحلیل عرفی ( این جهانی) با تحلیل دینی رابطه دیگری خواهانه بسیار کم یا گاه اصلا توجه نمی شود و این دو نوع تحلیل در مقابل یکدیگر در نظر گرفته می شود و رابطه اجتماعی دیگری خواهانه به دلیل اهمیت و تقدم پاداش دهنده الهی گاه حتی مذمت هم می شود.

امروزه در تعلیم و تحلیل باورهای دینی اجتماعی ما گاه با توسل و تکیه ناروا به "خویشتن خواهی" یا حب ذات" که واقعیتی انکار ناپذیر در سرشت آدمی زاد است رابطه اجتماعی خودخواهانه و بازاری - ابزاری تبلیغ و حتی تشویق می شود‌ و این تبلیغ و تشویق نیز فقط محدود به عرصه و جغرافیای بازار و فعالیت اقتصادی نمی شود بلکه تمام انگیزه های معنوی و دینی آن جهانی نیز بر اساس همین ادبیات ابزاری- بازاری تحلیل می شود: من به دیگری خدمت می کنم نه به این دلیل که از او عوض بگیرم یا اثر روحی مثبتی بر خودم داشته باشد یا حتی جامعه سالمی ساخته شود، بلکه به این دلیل که پاداش آن را در آن دنیا دریافت کنم.

شکی نیست که چنین انگیزه هایی در ایجاد رابطه اجتماعی در کلام الهی نفی نشده و از آن به عنوان تجارتی پرسود نیز یاد شده. تجارتی که در آن خدمت من سودی چند برابر دارد که خداوند جبران آن را در جهان آخرت بر عهده گرفته. اما مهم این است که بر اساس روایات و آموزه های دینی دیگر چنین دینداری در سطح بسیار نازلی قرار گرفته و علاوه بر آن مفهوم تجارت و بازار و سود در این تعابیر به معنای کمی و کالایی در بازار این جهانی نیست و در سطحی فراتر جای دارد که به دلیل فهم آسانتر آموزه های دینی با این کلمات و تعابیر توصیف شده است. بماند که مفهوم بازار و تجارت و سود نیز در دنیای مدرن اساسا متفاوت از بازار و تجارت و سود در دنیای مبتنی بر اقتصاد معیشتی و ساده دوران های گذشته است و امروزه هیچ سطحی از زندگی بر خلاف دوران های گذشته برکنار از بازار سوداگرانه نیست و همه کنش ها به میانجی بازار و پول اعتباری و حرص و طمع سیری ناپذیر سود بیشتر انجام می شود حتی در نهادهای دینی !

خویشتن خواهی یا حب ذات مورد تاکید قرار گرفته در آموزه های دینی نیز به هیچ وجه از نوع خودخواهی ابزاری و بازاری نیست: منی که به امید جبران خدمتم به دیگری و دریافت سود آن از خداوند در رابطه با دیگری قرار می گیرم، به دلیل صرف نظر کردن از دریافت پاداش این خدمت در این جهان، با منی که در همین جهان چشم انتظار پاسخ خدمتم هستم ( و اگر این پاسخ را محتمل ندانم اساسا خدمتی نمی کنم) بسیار تفاوت دارد‌. خویشتن خواهی نوع اول غیر از "خویشتن خواهی دیگری ستیز" نوع دوم است و عقلانیت آن با عقلانیت نوع دوم که در نظریه های اجتماعی بسیار مورد تحلیل قرار گرفته و اساسا سیطره همین عقلانیت بر جامعه مدرن ریشه همه مشکلات این جامعه دانسته شده یکی نیست. در تعلیم و تربیت سطحی دینی در جامعه ما اولا درک نادرستی از رابطه اجتماعی با توسل به همین سو برداشت از واقعیت خویشتن خواهی و حب ذات وجود دارد و ثانیا همین برداشت نادرست یعنی خویشتن خواهی دیگری ستیز ، ناخواسته معیار رفتار دینی تلقی می شود‌‌.

در سودخواهی طبیعی و مبتنی بر واقعیت خویشتن خواهی، ترس و طمع مدام ( ترس همیشگی از دست دادن داشته ها و طمع دایمی و سیری ناپذیر به دست آوردن نداشته ها که مایه جنگ و ستیز مدام با دیگری است) وجود ندارد و این ترس و طمع محدود به نیازهای ضروری زندگی است ( آن هم در میان مردمانی که بهره ناچیزی از اخلاق الهی دارند ) که قابل مقایسه با طمع در مقیاس سیری ناپذیر اقتصاد غیر معیشتی مبتنی بر پول اعتباری و سرمایه مدام افزون شونده جامعه امروزی نیست.

بین رابطه اجتماعی پذیرفته شده ما که مبتنی بر نفی دیگری است و رابطه اجتماعی مبتنی بر تقدم دیگری در روایت مشهور فاطمی ( اول همسایه بعد خانه) تفاوت از زمین تا آسمان است.