بدیهی است که انسان موجودی دارای تفکر و تعقل بوده و این قدرت اندیشهورزی يكي از مولفههايي است كه او را از سایر موجودات متمایز ساخته است اما اگر بنیان اندیشه افراد جامعه بر اساس الگوهاي شناختي درست پیریزی نگردد نه تنها اندیشه ورزی به نفع او نخواهد بود بلکه در سطحي گسترده، به زیان جامعه بشری تمام میشود. یکی از الگوهای شناختي که جوامع را به بیماری میکشاند تفکرات قالبی است این شیوه از تفکر ما را وا میدارد که ویژگیهای خاص و مثبتی را به گروهی که عضو آن هستیم سنجاق کنیم و بر این مبنا همه افراد گروههای غیرخودی را به عنوان غریبه تلقی کرده و شایستگی هایشان را كم رنگ و يا نفی کنیم به عبارتی افکار کلیشه ای به جای نقد عملکرد یک فرد و یا گروه، کلیه افراد گروه غیر خودی را تخطئه و با برچسب های یکسان و غیرمنطقی مورد طرد قرار میدهد. گفتنی است که خصوصیتهای اجتماعی یک گروه اکتسابی بوده و ذاتی آن گروه نمیباشد و زمانی که خصوصیتی اکتسابی است ما نمیتوانیم با همه اعضای آن گروه به یک میزان و با یک کیفیت برخورد کنیم.
افكار قالبي تركيبي از نگرش ها و پيش داوري هاي تعميم يافته و اغراق گونه درباره گروه غير خودي است بعبارتي شخص فكر مي كند كه همه ي ان گروه از يك ويژگي معيني برخوردارند بطور مثال: اصلاح طلب ها ريشه هاي انقلابي ندارند و يا اصول گراها سنت گرا و ضد مدرنيته هستند و ...
وجود افكار قالبي در ميان گروه هاي نخبه و روشنفكران سياسي باعث گرديده كه نتوانند گفتگويي سازنده داشته باشند و حذف يك گروه و طيف فكري كه با ما هم عقيده نيستند بخصوص در مبارزات انتخاباتي نمونه بارز افكار قالبي حاكم بر مناسبات سياسي است به راستی چه عواملی باعث میشوند که اين افكار بيمارگونه در جامعه شكل بگيرد؟ چه مولفههايي باعث گسترش افكار قالبي در جامعه ميشود و چگونه میشود با اينگونه پیشداوریها مبارزه كرد؟ خدمتتان عرض كنم كه احساس تعلق به گروه و نامهربانی و یا بی تفاوتی علیه کسانی که به گروه ما تعلق ندارند از سنین کودکی در ما آغاز میگردد. با توجه به پژوهشهای به عمل آمده کودکان به بچههایی تمایل عاطفي نشان میدهند که سلیقههایشان در انتخاب اسباب بازی و یا نوع غذا با آنان یکی است و حتی دوست دارند شاهد تنبیه و مجازات کودکانی باشند که با او هم عقیده نیستند ، کودک با یک مرزبندی ذهنی، دیگر کودکان را غریبه محسوب میکند زیرا بیرون از گروهی است که کودک خود را عضو آن گروه تلقی میکند.
آنچه که در ترجیح شباهتها در کودکان شاهدش هستیم یک موضوع سطحی و گذرا نیست بلکه واقعیتی است که در ساختار روانی کودک وجود دارد و او را سوق میدهد که چگونه راجع به افراد مختلف فکر کند، چگونه با آنان رفتار کند و در دنیای اجتماعی از آنان چه انتظاراتی داشته باشد یعنی ما هم با همان قالب فکری دنیا را میبینیم، مسائل را حلاجی میکنیم، رفتار دیگران را معنا میکنیم و به اتفاقاتی که پیرامون ما رخ میدهد، بار معنایی میدهیم. ذهن ما طوری طراحی شده است که درک متقابلی نسبت به افرادی که به ما نزدیک تر هستند و یا در گروه ما قرار دارند داریم و تمایل بیشتری به آنها نشان میدهیم. ذهن انسان با توجه به تفاوتهای سادهای از جمله هم زبان بودن ، تشابه در رنگ پوست ، جنسيت و يا بطوركلي مطلوبيت هاي مشترك، مرزبندیهای اجتماعی درست میکند بطوريكه بر اساس همين مرزبندي، تاكتيك هاي رفتاري مشخصي در ذهن طراحي و بر اين مبنا نسبت به دیگران موضع خاصي را در پيش مي گيريم که این واقعیت اگر در روند آموزش و جامعه پذیری اصلاح نگردد عواقب هولناکی را در حوزه ي اجتماعي بهمراه خواهد داشت. گفتنی است که اکثر جنایتهای تاریخی زمانی به وقوع پیوسته که گروهی از انسانها، همه گروه غیر خودی را دشمن فرض کرده و یا انسانیتشان را مورد تردید قرار داده است وقتی برخي از افراد ویژگیهایشان را برتر از گروه هاي ديگر تلقی میکنند تا جایی که این طرز تلقی باعث میشود دیگران را موجوداتی پست تر خطاب کنند خواهیم دید که هر جنایتی بر علیه گروه غیر خودی مجاز و تطهير میگردد.بياييم به فرزندانمان بياموزيم كه به جای اینکه انسانها را بر مبنای مرزبندیهای ذهنی ارزشگذاری كنند آنها را اعضای یک گروه بدانند به عبارتی برای صلح و امنیتی پایدار بایستی این تصور در میان اعضاي جديد جامعه دروني گردد که در دهکدهای جهانی زندگی میکنیم و همه انسانها اعضای قبیله ما و دوستداشتنی هستند. نسل كشي گسترده اي که در آلمان نازی اتفاق افتاد و یا اندیشههای فاشيستي داعش که مسئله امروزی قرن ماست انعکاس همان پیشداوریهای کودکانهای است که در روند جامعه پذیری تقویت و باز تولید شده است، لذا مبارزه اصلی با تفكرات قالبي زمانی صورت میگیرد که به جای حذف فیزیکی گروه هایی که محصول اینگونه تفکرات هستند ؛ با تئوریزه شدن این افکار مقابله کنیم. بیاییم با حفظ احترام به افرادی که حتی هیچ نقطه اشتراکی جز انسانیت با ما ندارند به ایجاد جامعهای به دور از هرگونه خشونت و ناامنی کمک کنیم بیاییم به جای نگاه سیاه و سفید و قضاوتهای ارزشی نسبت به گروههای دیگر، با عینکی بدون هرگونه رنگ، دنیا را نظاره کنیم تا زیباییِ رنگین کمانیِ افکار و فرهنگها به خوبی احساس شود.
در واقع، این شیوه تفکر افراد را به یک خود پنداره اصلاح یافته رهنمون و آنها را در درک عمیق تر تفاوت ها ياري ميرساند با حذف افكار قالبي، تفاوت های فرهنگ بشری، سرچشمه دانش، هنر و فرزانگی خواهند بود با مثبت نگري، تفاوتها منبع تخاصم نبوده، بلکه سرچشمه جاذبه، تنوع، جوشش و تپش زندگی خواهند بود.با پذيرش تمایزها و تفاوت ها همچون امتیاز و فضیلت، شاهد بارورکردن توان انسانی در مسئله گشایی ها و کنشگریهای انسان خواهيم بود.بیاییم، بر مفاهیمی همچون: خوبی ها، حقیقت و ستایشِ زندگی و یا به طور كلی بر ارزش های مشترك انسانی تاکید کنیم .بیاییم، به نسلهاي آينده اين آگاهي را هديه بدهيم كه به تفاوت ها احترام بگذارند و این مولفه ها را مبنای تعارض و دشمنی با یکدیگر قرار ندهند.