شعری از احمد جلالی برای سردار قاسم سلیمانی سیاوش بودی اندر آتشستان

گروه فرهنگی الف،   3981027011 ۷ نظر، ۰ در صف انتشار و ۳ تکراری یا غیرقابل انتشار
سیاوش بودی اندر آتشستان

انگشت سلیمانی

«چو گل هردم به بویت جامه برتن 
کنم چاک از گریبان تا به دامن»

روان بر چهره‌ام جویِ گلاب است 
که در چشمم گلِ رویت بَر آب است

نگینِ سرخِ خون بر دست‌هایت 
کشد ملکِ سلیمان زیرِ پایت

سلیمانی کن و انگشت پیش آر 
نگینِ بوسه‌ام بر دستِ خویش آر

«گر انگشتِ سلیمانی نبینم 
چه خاصیت دهد نقش نگینم»؟

بنازم پرچمِ خونینِ دستت 
در این میدان، شهادت نازِ شستت

هزاران سر برُست از گردنت باز 
تو را زیبنده بادا نامِ 《سرباز》

تو را تا عشق سردارِ وطن کرد 
حدیثت نکتۀ هر انجمن کرد

پس‌آنگه زین‌قفس تا بی‌کران برد 
به اوجِ آسمان، زین خاکدان برد

شهیدا، پاکبازا، پورِ ایران 
سیاوش بودی اندر آتشستان

به ماتم مامِ میهن گیسوافشان
گریبان چاک کرده تا به دامان

شکوهِ مردم از این عشق و این غم 
دماوند است و سیلابِ دمادم

برآید از ستیغش تیغِ خورشید 
بدرّد شب، برآرد صبحِ امید

هزاران سر برُست از گردنت باز 
تو را زیبنده بادا نامِ 《سرباز》

*احمد جلالی، ۱۳۹۸/۱۰/۱۵، پاریس، یونسکو

بشنوید

شان نزول نوع بيان اين ابيات، و در واقع اين نوحه، دو چيز بود
يكي ديدن عكس دست بريده سردار با انگشترش ، و ديگر، نوحه سرائي  بي سابقه و هنرمندانه ميليوني در مشهد در تشييع پيكر پاك او بود با نوائي كه مردم فقط در عاشورا و مختص حضرت ابالفضل مي خوانند:

اي اهل حرم مير علمدار ....
و چه زيبا مردم عزادار خوش ذوق ، انرا هنرمندانه ويرايش هم كردند،  
و بجاي "علمدار نيامد" كه در نوحه عاشورائي بكار مي رود، كفتند "علمدار خوش امد"!

اين شعر، در تماشاي آن حال و هوا، و تصويرها، و يادها، و در اشك دمادم، به رسم عرض ادب و بوسه بر دستهاي مقدس اين جوانمرد با اخلاص ايران و اسلام سروده شد به احترام پايمرديهاي آن دستهاي مقدس براي امنيت و تماميت درازمدت كشورمان، و عنوانش را گذاشتم:
"انگشت سليماني"
براي اشاره به آن دست و آن انگشتر

او را از اولياءالله مي دانم و به او و يادش و تربتش تمسك و توسل مي جويم، او كه وصيت كرد بر تربتش فقط بنويسند"سرباز"