براندازی و استدلال‌های متناقض

علیرضا دلدار، گروه تعاملی الف،   3980923009 ۳۰ نظر، ۰ در صف انتشار و ۴۱ تکراری یا غیرقابل انتشار
براندازی و استدلال‌های متناقض

اپوزسیون خارج نشین چه آن کسانی که در همان حوالی انقلاب و در رکاب شاه رفتند و چه افرادی که به تدریج در سال‌های بعد به بهانه‌های سیاسی و غیرسیاسی در خارج ماندنی شدند وجوه مشترکی دارند که که نشان می‌دهد هیچ صداقتی ندارند. البته حساب مخالف شرافتمند که به هر علت با نظام سیاسی داخل کشور موافق نیست اما به اعتلای کشور و مردم می اندیشد جداست، مخالفی که کمر به براندازی و انهدام و جنگ نبسته، بلکه خواستار اصلاح نارسایی‌ها است.

تناقض‌های رفتاری اپوزسیون در موارد ذیل آشکار می‌شود:
اول: دوران پهلوی. همه می‌دانند که علیرغم برخی اقدامات اقتصادی و زیربنایی، ظلم و ستم رژیم شاهنشاهی، بی توجهی به فرهنگ دینی مردم و برخورد آتشین با مخالفان و هیولای ساواک از جمله دلایلی بود که موجب شد مردم ایران در همه شهرهای کشور به خیابانها بیایند و مردمی ترین قیام قرن شکل بگیرد. آنقدر مستند از این موضوع هست که هیچ مورخی نمی تواند آن را انکار کند. اما می بینیم اپوزسیون به ویژه آنهایی که به سلطنت طلبان گرایش دارند هرگز نمی توانند و نمی خواهند چنین واقعیتی را بپذیرند. مردم را شورشی و انقلاب را در سطح چند شلوغی خلاصه می کنند. می بینیم که هر مشکلی هست از همان روز اول پیروزی انقلاب شروع شده و 40 سال است که زندگی ها دگرگون شده، گویی پیش از آن بهشت بود و به یکباره سیل آمد و همه نعمت ها را برد. این وقاحت آشکار در چشم پوشی و حتی زیبانمایی دوران شاه و تحریف و تخفیف و تحقیر انقلاب مردم ایران نشان می دهد که این افراد و جریانها اصلا صداقتی در رفتار و بیان ندارند.

دوم: اسلام. دین اکثریت مردم ایران اسلام است. مردم طبق شریعت اسلام زندگی می کنند و حتی آنهایی که تقید کاملی به اجرای واجبات ندارند به قرآن و اساس دین اعتقاد قلبی دارند. اما اپوزسیون که هر نوع دین گرایی را طرفداری از حکومت تفسیر کرده در تناقض دوم گرفتار می شود. آنها عملا با کوبیدن روحانیت، مسخره کردن و دروغ پردازی در مورد مسائل دینی و گاهی اتهام جهل و خرافه تلاش دارند تا جنبه دینی و نقطه قوت حکومت را تضعیف کنند اما نمی دانند با دین مردم چه کنند. برای مثال فحاشی، پخش موسیقی های تند، رقص، پوشیدن لباس قرمز و سر و صدای بلند از جمله اقدامات ایشان برای ممانعت و تخریب راهپیمایی کاملا دینی عاشورا در کانادا بوده است. 

سوم: دموکراسی. یکی از شعارهای بلند اپوزسیون تحقق خواست اکثریت یا همان دموکراسی است اما ملاحظه می کنیم که آنها با وسواس موارد کوچک مشکلات یا بر سر چوب کردن روسری توسط چند نفر را یک حرکت ملی می دانند اما در عوض اگر میلیونها نفر در یک انتخابات حاضر شوند آن را به رسمیت نمی شناسند. این تناقض بزرگ سوم برای آنهاست که عملا هر اقدام و حرکتی که به نفع آنها باشد را مردمی و هر چه نباشد حکومتی می دانند. اگر نیک بنگریم چنین کسانی خودشان دیکتاتورهای تمام عیار هستند.

چهارم: ایرانی یا غربی بودن: در حالی که مردم ایران نه صرفا به خاطر سرزمین با مرزهایی خاص بلکه به علت فرهنگ و رسوم مشترک شناخته می‌شوند. ملاحظه می‌شود که اپوزسیون عملا افراد غربی هستند که فارسی حرف زدن می‌دانند. مشروب می‌خورند، بساط کریسمس دارند، فرزندانشان بیشتر انگلیسی حرف می‌زنند. شاید اگر از ایشان سایه و ته مانده یکی دو رسم ایرانی را مثل سفره هفت سین (آن هم بدون قرآن و نشانه‌های دینی) بگیریم و آن مقدار زبان فارسی که بلد هستند، عملا از ایرانی بودن چیزی نداشته باشند. شاید بسیاری از ایشان به ویژه کسانی که یکی دو دهه هست در خارج زندگی می کنند اصولا حاضر به زندگی با شرایط ایران نباشند. یکی آسم ش عود می کند و دیگری بیزینسش از دست می رود و آن یکی در ایران دیگر دوست و فامیل قابل اعتنایی ندارد و... بنابراین اگر جز برای کاسبی و گرفتن مواجب باشد، دلسوزی و وطن دوستی ایشان بی معناست.

پنجم: پرچم. پرچم رسمی کشور پس از انقلاب تغییر کرد و هم اکنون در همه مجامع بین المللی این پرچم به رسمیت شناخته می شود اما از همان ابتدا مخالفان پرچم را نماد جمهوری اسلامی گرفته و علیرغم رای مردم به این شکل حکومت و هشت سال جنگ با رژیم عراق زیر این پرچم، ایشان هرگز حاضر به پذیرش آن نشده اند. این امر خود دیکتاتورمآبی آنها را نشان می دهد.

ششم: حقوق بشر و حق انتخاب: این حق هر کسی است که از نوعی از حکومت رضایت داشته یا دین خود را داشته باشد اما توابع این افراد در شبکه های اجتماعی گشت زنی می کنند و هر کسی حتی از دین خود دفاع کند با پرخاش گری و توهین مواجه و وی را حکومتی و ساندیس خور و ... معرفی و مجال حرف زدن را از شخص می گیرند. مطلع هستید که اینها همان کسانی هستند که دلشان برای فقدان آزادی بیان در ایران سوخته است! اینها همان کسانی هستند که از حقوق بشر و حق انتخاب دم می زنند ولی عملا نشان داده اند که هیچ اعتقادی به به این حقوق نمی دهند و همان شعار را تکرار می کنند که اگر با ما نیستی پس ضد مایی.
تلاش این افراد و گروهها برای افروختن آتش جنگ، برای تحریم بیشتر و فشار حداکثری زشت ترین و غیرانسانی ترین کاری است که یک فرد می تواند در حق هموطن خود روا دارد. آنها می خواهند با بدبخت کردن مردم و رنج طبقه فقیر و متوسط کاری کنند که این طبقات آنقدر سختی ببینند و درد زن و فرزند ببینند که شورش کنند و همه چیز را بسوزانند تا آنها بتوانند جشن پیروزی بگیرند. راه آنها نه از آگاهی مردم و ارتقای فرهنگ و انتخاب آزاد بلکه از جنگ و تحریم و شورش عبور می کند.

اما خوشبختانه این مردم ایران هستند که تصمیم می‌گیرند و می‌دانند حرف چه کسی را باور کنند.