آرمان‌گرایی یا مصلحت‌سنجی در صنعت هسته‌ای

حمید علیزاده، گروه تعاملی الف،   3980916024
آرمان‌گرایی یا مصلحت‌سنجی در صنعت هسته‌ای

سال‌ها است بر سر موضوع هسته‌ای جنگ تبلیغاتی وسیعی درگرفته و به بهانه آن فشارها و تحریم های فراوانی به صورت ظالمانه بر کشور ما تحمیل شده است. آنچه ما می‌خواستیم داشتن منبع انرژی جدید و جایگزین نفت بوده است تا زمانی که سوخت های فسیلی رو به پایان گذاشت وابسته به کشورهای دیگر نباشم و آنها نتوانند با استفاده از ابزار انرژی، خواست خود را بر ما تحمیل کنند. البته داشتن منابع متنوع انرژی و تنظیم میزان بهره‌وری از هر کدام می‌تواند از نظر اقتصادی و زیست محیطی نیز مورد توجه قرار گیرد. اما چه شد که پیش‌بینی گریز از تحریم‌ها و فشارهای چند دهه آینده (پیش بینی زمانی که نفت به پایان رسیده یا برای مصرف کافی نباشد)، تبدیل به نوعی نبرد حیثیتی شد و همان فشارها و تحمیل و تحریم هایی که می خواستیم از آن پرهیز کنیم، الان به سراغ ما آمدند. آیا هزینه فراوان سیاسی و اقتصادی که برای ساخت و راه اندازی رآکتور بوشهر کردیم با فایده آن برابری می‌کند؟

با شروع فشارها، انرژی هسته‌ای از ابزاری اقتصادی، از حالت آینده نگری و مصلحت سنجی به آرمان تبدیل شد. بحث مگاوات و مقایسه هزینه و فایده از سطح سیاست گذاران و تصمیم سازان وارد خانه‌ها و مدارس و تبدیل به شعار "انرژی هسته ای حق مسلم ما" شد. دیگر بحث ندادن سوخت در چند دهه آینده یا داشتن منابع متنوع انرژی و بررسی اقتصادی آنها مطرح نبود بلکه مقابله با قدرت های غربی مطرح شد که نمی‌خواستند و ما که می‌خواستیم. نیروی انسانی و هزینه زیادی صورت گرفت و حالا ما دانش غنی سازی و تولید سوخت هسته‌ای را داریم اما به نظر می‌رسد بیش از آن که این دانش سود اقتصادی داشته باشد، نیاز آرمانی ما را برآورده کرده است. 

شاید تبدیل مصحلت به آرمان بتواند نشان از عزم ملت برای رسیدن به مقصدی خاص داشته باشه اما به همین میزان راه بر اراده سیاست گذاران در تغییر در زمان لازم بسته می‌شود. تصمیم در مورد کند یا تند کردن توسعه صنایع هسته‌ای، توقف یا ادامه آن به جای آن که با اعداد و ارقام گرفته شود باید با ملاحظه تبعات فراوان اجتماعی آن گرفته شود. فرضا چند نفر از تعداد نیروگاه‌های گازی کشور خبر دارند؟ چند نفر از تعمیرات یا توقف یا تعطیلی این واحدها مطلع هستند یا اهمیتی برایشان دارد (مگر این که منجر به قطع برق شود) اما در جریان برجام شاهد بودیم که چه فشار و هجمه سنگینی به دولت وارد شد، در حالی که هدف نهایی یک صنعت باید ایجاد ثروت باشد. 

البته شکی نیست که تا وقتی دشمنی غرب ادامه داشته باشد، صرفا به انرژی هسته‌ای بسنده نخواهند کرد و بهانه های دیگری مطرح می شود همانطور که ترامپ برجام را نقض کرد اما این امر ناقض نگاه آرمانی ما نیست موضوعی که در داخل کشور هم دیده می‌شود، بحث FATF یا سایر موضوعات کلان بیش از آن که واقعیت های اقتصادی را مد نظر قرار دهند وارد حوزه آرمانی می شوند در حالی که اصلاح وضعیت اقتصادی کشور ما که دشمنان بسیار روی آن سرمایه گذاری کرده و امید به شورش مردم در اثر فقر و ناتوانی دارند از اهم واجبات و موضوعات اصلی است. آیا مصلحتی بالاتر از این هم هست؟