نهجالبلاغه یکی از کتابهای معتبر شیعه است که در آن فرمایشات گوهربار حضرت امیر منعکس شدهاست و البته در میان فرق دیگر مسلمین نیز، این کتاب، مورد احترام است. بعضی از روی ناآگاهی یا عدم دقت این ادعا را دارند که در این کتاب شریف، سخنان حضرت امیر با آنچه که شیعیان در مورد امامت و خلافت ایشان و اهل بیت پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم معتقدند، تفاوت دارد و حتی بیاناتی چون خطبۀ شقشقیه را صرفاً انتقاد به حکام قبلی میدانند یا حتی در سند آن تشکیک میکنند.
واقعیت این است که سکوت حضرت امیر و نیز اهتمام ایشان بر حفظ وحدت مسلمین، برای بعضی افراد که با مبانی تشیع و نیز کلمات معصومین علیهمالسلام آشنایی کامل ندارند، این شائبه را ایجاد کرده که حضرت امیر حکومتهای قبل از خود را مشروع میدانسته و شیعیان به تعبیر معروف، کاسۀ داغتر از آش هستند.
در این نوشتار قصد داریم، تنها با استناد بر کتاب نهجالبلاغه نشان دهیم، موضع حضرت امیر در مورد امامت و خلافت چیست تا مشخص شود موضع ایشان با موضع شیعیان تفاوت دارد یا خیر.
اما قبل از ذکر شواهدی از کتاب شریف نهجالبلاغه باید اموری را متذکر شد:
الف) در کتابهای ما شیعیان هم احادیث صحیح وجود دارد و هم احادیث غلط و فقهای شیعه هستند که بررسی میکنند چه حدیثی صحیح و چه حدیثی غلط است. اهل سنت ادعا میکنند کتاب بخاری و مسلم صحیح است؛ اما ما چنین ادعایی را در مورد کتابهای خود نداریم. ما حتی کتب اربعه و نیز نهج البلاغه را اگر جه بسیار شریف و معتبر میدانیم؛ اما بطور کامل صحیح نمیدانیم و تنها کتابی که از نظر ما کاملاً صحیح است، قرآن کریم است. البته هستند کسانی که با کمی تسامح صحیفۀ سجادیه را که مجموعهای از ادعیۀ امام سجاد علیهالسلام است، صحیح میدانند. ولی بجز قرآن و صحیفۀ سجادیه ما کتاب دیگری را بطور کامل صحیح نمیدانیم!
ب) نهجالبلاغه نوشتۀ خود امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نیست؛ بلکه مجموعهای از فرمایشات ایشان است که توسط سید رضی جمعآوری شده و این کتاب دربردارندۀ تمام سخنان آن حضرت نیست، پس اگر در نهجالبلاغه سخنی از غدیر نیست، هرگز بدان معنا نیست که غدیر برای حضرت امیر اهمیتی نداشتهاست. بلکه باید در سایر منابع روایی جستوجو کرد تا سخنان ایشان در مورد غدیر بدست بیاید.
ج) امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در مدت 25 سالی که در منصب حکومت نبودند، تعمداً از غدیر کمتر سخن گفتند. زیرا اگر سخنی میگفتند و کسی از شیخین منکر این سخن میشد، دیگر غدیر در هیچ کجا قابل استناد نبود؛ اما بعد از رسیدن به حکومت در چندین مورد از غدیر سخن گفتند؛ از معروفترین موارد، این است که حضرت در رحبة القصر یا رحبة الجامع کوفه و نیز در مسجدی (ذکر نشده که کدام مسجد بوده) مردم را قسم دادند که هر کس قول رسول خدا: «من كنت مولاه فعلي مولاه» را شنیده، شهادت دهد؛ در هر بار گروهی این موضوع را شهادت دادند و افرادی چون انس بن مالک و زید بن ارقم، ماجرا را کتمان کردند. حضرت امیر به جهت کتمان این واقعه، آن دو را نفرین کرد و نفرین حضرت در حق آنان مستجاب شد.
همچنین ایشان در جمعهای که مصادف با عید غدیر بود، در نماز جمعه پیرامون غدیر سخنان مهمی ایراد کردند که متن این خطبه در کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسی آمدهاست. (منابع اهل سنت: مسند الإمام أحمد بن حنبل، المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، مؤسسة الرسالة، الطبعة الأولى، 1421 هـ - 2001 م، ج 32، ص 56، ح 19302 // شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، مكتبة آية الله المرعشي النجفي، قم، 1404ق، ج 4، ص 74 // المعارف لابن قتیبة الدینوری، الهيئة المصرية العامة للكتاب، القاهرة، 1992م، ص 580 و منابع شیعی: الارشاد شیخ مفید، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413ق، ج 1، صص 351- 352 // مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد؛ طوسی، محمد بن الحسن؛ مؤسسة فقه الشيعة؛ بیروت؛ 1411ق؛ ج 2، صص 752- 758)
پس از ذکر این چند تذکر، عرض میشود در خود نهج البلاغه نیز امیرالمؤمنین علی علیهالسلام هم سقیفه را مردود و باطل اعلام کردند و هم امامت را آسمانی و الهی خواندند و هم از مردم به خاطر بیعت با ابوبکر اظهار ناراحتی کردند و هم خودشان و اهل بیت پیامبر را به تنهایی لایق منصب امامت و حکومت دانستهاند؛ در ذیل عباراتی از نهجالبلاغه در این زمینه ذکر میشود. شمارههای نامهها و خطبهها بر اساس نهجالبلاغه با تحقیق صبحی صالح است:
1) «پس بر قريش باد هرگونه مجازت زشت! زيرا آنان پيوند اصيل خويشاوندي با من را بريدند و حاکميت پسر مادرم (پسر مادر، یعنی برادر و منظور حضرت از برادر، همان پیامبر صلّیاللهعلیهوآله است؛ زیرا بین ایشان و پیامبر عقد اخوت جاری شده بود) را از من سلب کردند.» نامۀ 36
حضرت امیر فرمودند: «سلبونی»؛ یعنی از من غارت کردند و دزدیدند.
2) « ... چون [پیامبر صلّیاللّهعليهوآله] از جهان در گذشت، پس از او مسلمانان در رابطه با حکومت پس از وی به نزاع برخاستند. به خدا قسم در قلبم نمیافتاد، و بر خاطرم نمیگذشت كه عرب پس از پيامبر، حکومت را از خاندانش بيرون برند، يا آن را بعد از او از من دور دارند. چيزی مرا شگفتزده نكرد؛ مگر شتافتن مردم به جانب فلان كه با او بيعت میكردند.» نامۀ 62
فرمایش حضرت امیر قابل تأمل است. ایشان میفرمایند: «در خاطرم نمیگذشت عرب ...»؛ یعنی حتی اگر مسلمانی هم کنار رفت و فرمایشات پیامبر نادیده انگاشته شد، همان خصائص عربی باید مانع از این میشد که حکومت به غیر اهل بیت پیامبر سپرده شود.
3) امام علی علیهالسلام منزلت اهل بیت پیامبر صلّیاللّهعليهوآله را در خطبۀ دوم نهج البلاغه اینگونه شرح میدهد: «جایگاه راز خدا، پناهگاه دین او، صندوق علم او، مرجع حکم او، گنجیینههای کتابهای او، و کوههای دین او میباشند. به وسیله آنها پشت دین را راست کرد و تزلزلش را مرتفع ساخت... احدی از امت با آل محمد قابل قیاس نیست. کسانی را که از نعمت آنها متنعمند، با خود آنها نتوان هم ترازو کرد، آنان رکن دین و پایۀ یقینند، تند روان باید به آنان (که میانه روند) برگردند و کند روان باید سعی کنند به آنان برسند، شرایط ولایت امور مسلمین در آنها جمع است و وصیت پیامبر دربارۀ آنها است و آنان کمالات نبوی را به ارث بردهاند. اکنون حق به حقدار رسـیده، و حق به جایگاه خودش بازگشته است.»
4) «هان! به خدا قسم ابوبکر پسر ابوقحافه جامۀ حکومت را پوشید؛ در حالی که میدانست جایگاه من در حکومت چون محور سنگ آسیا به آسیاست.» خطبۀ 3
5) «پس صبر کردم در حالی که گویی در دیدهام خاشاک بود، و غصه راه گلویم را بسته بود! میدیدم که میراثم به غارت میرود.» خطبۀ 3
دقت شود که امام از حکومت به عنوان میراث خود یاد میکند که دزیده شده است.
6) وقتي که اخبار سقيفه پس از شهادت پيامبر اکرم (صلياللهعليهوآله )به آن حضرت رسيد، فرمود: «انصار چه گفتند؟» خبر دادند که انصار گفتند: اميري از ما و اميري از شما باشد. آن حضرت فرمود: «آيا به گروه انصار اينطور استدلال و احتجاج نکرديد که پيامبر اکرم (صلّياللهعليهوآله) وصيت فرموده است که به نيکوکار انصار نيکي شود و از بدکارشان اغماض گردد؟» به آن حضرت گفتند: در اين توصيه چه حجتي بر انصار وجود دارد؟ آن حضرت فرمود: «اگر زمامداري از آنان بود، دربارۀ آنان وصیت نميفرمود.» سپس فرمود: قريش چه گفت؟ به آن حضرت گفتند: قريش احتجاج و استدلال به اين کرد که آنان شاخههایي از درخت پيامبرند. حضرت فرمود: «به درخت احتجاج کردند و ميوۀ آن را ضايع و تباه نمودند.» خطبۀ 67
مقصود حضرت از میؤه درخت پیامبر، خودشان هستند.
7) زمانی که شورای ششنفره قصد بیعت با عثمان کردند، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند: «شما میدانید که من به حکومت از دیگران شایستهترم، و به خدا قسم آن را رها میکنم تا وقتی که امور مسلمین سالم بماند، و ستمی در برنامه امت جز آنچه بر من واقع شده، روی ندهد؛ رها میکنم به امید پاداش و فضل آن، و اِعراض از زر و زیور دنیا که شما نسبت به آن دچار رقابت شدهاید.» خطبۀ 74
در این خطبه اولاً حضرت خود را «احقّ الناس» نسبت به حکومت میداند؛ ثانیاً خود را مظلوم و دیگران را ظالم میداند و ثالثاً دیگران را دنیا طلب معرفی کردهاست.
8) «بی شک امامان از قریش هستند، که درخت وجودشان در این تیره از خاندان هاشم غرس شده، این منزلت شایسته دیگران نیست، و والیان دیگر صلاحیت این مقام را ندارند.» خطبۀ 144
حضرت در این خطبه ظاهراً اشاره دارند به حدیث مهشور نبوی که با الفاظ مختلفی ذکر شدهاست: «دوازده امیر خواهد آمد که همگی از قریش هستند.» یا «این امر پایان نمیپذیرد مگر پس از دوازده خلیفه که همگی از قریش هستند.» یا «این دین تا روز قیامت برپا است، و دوازده خلیفه که همگی از قریش هستند، وجود خواهند داشت.» این احادیث، بجز در کتب شیعی، در کتابهای صحیح بخاری و صحیح مسلم ذکر شدهاست. در این احادیثی که نقل شده، از لسان پیامبر فقط یک نشانی از این 12 امیر یا 12 خلیفه ذکر شده و آن، قریشی بودن آنان است؛ اما حضرت امیر در این خطبه میفرمایند این امامان متعلق به یک تیرۀ خاص از بنیهاشم (بنیهاشم داخل در قبیلۀ قریش هستند) هستند؛ همان تیرهای که خودِ امیرالمؤمنین نیز از آن تیره است؛ بنابراین سایر افراد قریش بنا بر فرمودۀ امیرالمؤمنین نه امام هستند و نه صلاحیت امامت دارند.
9) «همانا امامان، از جانب خداوند تدبیرکننده امور مردم و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمى شود مگر کسى که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند و به جهنّم وارد نمیگردد مگر کسی که آنان را انکار نماید و آنان هم او را از خود ندانند.» خطبۀ 152
این خطبه دلالت بر آن دارد که امامت، منصبی الهی و آسمانی است.
10) به یکی از یارانش هنگامی که پرسید: چگونه قومتان شما را از این مقام (حکومت) بازداشتند در صورتی که از همه سزاوارتر بودید؟! فرمود: « ... اما استبداد دیگران در این مقام علیه ما با اینکه ما از نظر نسب والاتر، و از نظر پیوند با رسول اللّه صلّیاللّهعلیهوآله محکمتریم، محض این بود که انحصارطلبی کردند و از رسیدن آن به ما بخل ورزیدند، و ما اهل بیت پیامبر هم با سخاوت از آن گذشتیم، حاکم خداست و روز قیامت روز بازگشت به اوست.» خطبۀ 162
11) «سزاوارترین مردم به امر حکمرانی تواناترین آنها در این امر و عالمترین آنها به دستور خداوند در مورد حکمرانی است.» خطبۀ 173
در این فرمایش، حضرت یک ملاک برای حاکم تعیین میکند که طبق این ملاک، هیچ کسی جز خودشان، بعد از پیامبر، سزاوار حکمرانی نیست.